محمود محرابی
انسان تنها موجودی است که از «بودن» خود در جهان آگاه است. فارغ از برداشتهای متفاوتی که از واژه «بودن» وجود دارد، وجه تمایزی این چنین در بین تمام موجودات، به خودی خود هدیهای ارزشمند محسوب میشود. آزادیِ داشتنِ شناخت نسبت به خود و جهان پیرامون، تنها نصیب ما انسانها به عنوان بهترین آفریدهِ آفریدهها شده است. هرچند که این هدیه و این ابزار یا همان عقل انسانی، کارکردی دوگانه دارد و در واقع چگونگی استفاده کردن از آن نیز کاملا به انتخاب خودمان بستگی دارد. اگر بخواهیم جهان هستی را به یک رودخانه که مدام در حال حرکت است تشبیه کنیم، نفسِ «بودن» همان حضور در این جریان همیشگی و جاری رودخانه خواهد بود که تمام موجودات در آن مشارکت دارند. اساساً «حضور» شرط مهم برای «بودن» است و نبود همین اصل باعث میشود که فقط عده معدودی از انسانها در این رودخانه عظیم شناور باشند و مابقی خود را از این ماجراجویی بزرگ دور نگه دارند. از حضور یک مورچه به عنوان موجودی کوچک تا کهکشانهایی با فاصله میلیاردها سال نوری هماهنگی و هارمونی به وجود میآید که نهایتاً هستی را معنا میدهند. نکته اینجاست که اهمیت «بودن» مورچه به ظاهر کوچک به هیچ وجه کمتر از اهمیت «بودن» یک کهکشان نیست و هردو لازمه تشکیل هستی هستند. این هارمونی زیبا را میتوانیم به وفور در طبعیت مشاهده کنیم. از روابط میان اتمها و عناصر و موجودات و زنجیرههایی که هیچ انتهایی ندارند تا حرکت سیارات و قوانین حاکم بر آنها، همه و همه فقط بازگو کننده این موضوع هستند که تمام هستی حول یک قانون کلی در حال حرکت است که این قانون فقط یگانگی و یکی بودن را معنا میکند. حال به موضوع نخست خود برمیگردیم که این آگاهی از «بودن» فقط مختص انسانهاست ولی با این حال فقط همین انسان است که دقیقاً خود را از این «بودن» کنار گذاشته است. جدا ماندن از متن هستی انسانها را به موجوداتی خودخواه تبدیل کرده است که خود را محور کائنات میبینند و این خودخواهی نه تنها آنها را از آن هارمونی و هماهنگی زیبا دور کرده است بلکه باعث جدایی خود انسانها از یکدیگر نیز شده است. به جرأت میتوان گفت که تمام مشکلات بشر از همین استفاده نادرست از ابزار شناخت خود ریشه گرفته است. انسان قرار بود به عنوان نماینده تمام مخلوقات،از طریق دانش و آگاهی دنیایی را بسازد که در آن تمام هستی به این حرکت و هارمونی زیبای خود ببالد. جنگهای بیشمار، فقر، بیعدالتی و... همه و همه زاییده همین استفاده نادرست از ابزار عقل است که نهایتاً جهان را به سمت نابودی میکشاند. مشکلات عدیده زیستمحیطی و کشتار حیوانات و عدم استفاده درست از منابع زمینی و انرژی، بازگوکننده همین عدم حضور انسانها در جریان هستی است. باید اذعان کرد که درک نادرست ما نسبت به خود و دنیای خود جایگاه متزلزلی را درست کرده است که هر لحظه امکان فرو ریختن آن میرود. تمامی فجایعی که امروزه در عرصه دنیا شاهد آن هستیم از مشاجرات فردی و خانوادگی گرفته تا جنگهای ملی و قومی فقط این نکته را برای ما روشن میسازد که انسان به عنوان بهترین آفریدهها، نه تنها خود را از «حضور» و «بودن» در سمفونی کائنات محروم کرده بلکه با سوء استفاده از ابزاری که خداوند به او هدیه داده است موجبات نابودی خود و تمام هستی را نیز فراهم کرده است.