1. ابراهیم حاتمیکیا
ابراهیم حاتمیکیا متولد اول مهر ۱۳۴۰ در تهران است و با ساخت «مهاجر»، چهره خلاق یک فیلمساز را از خود به نمایش گذاشت. در کارنامه او آثار درخشان، کم نیستند؛ ازجمله «از کرخه تا راین»، «آژانس شیشهای»، «روبان قرمز» و... حاتمیکیا فارغالتحصیل فیلمنامهنویسی از دانشگاه هنر است. او فعالیتهای سینماییاش را از سال 1359 با نوشتن فیلمنامه و کارگردانی فیلمهای کوتاه در فضای جبهه و جنگ آغاز کرد و با تجربهای که در ساخت چند فیلم مستند در جنگ کسب کرده بود و استعداد و تیزبینی که از آن برخوردار بود، شرایط را برای فیلمسازی خود فراهم کرد. «مهاجر» ( 1368)، یکی از مهمترین دستاوردهای سینمای جنگی ایران است. او بعد از آن، در سال 1370 «در وصل نیکان» را ساخت اما حضور بعدیاش در سینما با فیلم «از کرخه تا راین» قدرتمندانه و ماندگار بود. «از کرخه تا راین» (1371) را یکی از بهترین آثار حاتمیکیا میدانند؛ فیلمی که تماشاگر را به تفکر میطلبد تا کمی درباره ارزشها و سرنوشت این چند نفری که از بیعدالتی جنگ درد میکشند، بیندیشد. فیلم بعدی او، «خاکستر سبز» (1372)، نهتنها در میان آثار حاتمیکیا بلکه در آثار سینمای جدید ایران تجربهای متفاوت است. «خاکستر سبز» ماجرای عشقی دو ملیتی را در میان فضای جنگزده کشور بوسنی بین یک خبرنگار ایرانی و یک دختر بوسنیایی روایت میکرد. او بعد از آن فیلمهای «بوی پیراهن یوسف» و «برج مینو» را ساخت که فیلمهایی کمهیجانتر با روندی کندتر بودند. اما سال 76 به فیلمی رسید که واکنشهای مثبت فراوانی را در سینمای ایران به دنبال داشت؛ «آژانس شیشهای». فیلمی تاثیرگذار از تفکر و فضای حاکم به ایران بعد از جنگ. رویارویی آدمها با نگرشهای مختلف در این فیلم، هر مخاطب ایرانی را به فکر فرو میرود و حاتمیکیا در این میان، دیالوگهایی بهیادماندنی و فراموشنشدنی میسازد. سال 80، سال بازگشت حاتمیکیا به مؤلفههای «آژانس شیشهای» بود. او در این سال «ارتفاع پست» را ساخت که فیلمنامه آن متعلق به اصغر فرهادی است. فرهادی بعدها عنوان کرد این فیلمنامه کاری سفارشی بوده و او صرفا تفکرات کارگردان را در نوشتن لحاظ کرده. فیلم بعدی او، «به رنگ ارغوان» (1383) نام دارد که اجازه نمایش نیافت و از جشنواره سال 1383 هم بازماند. او در سال 1384، «به نام پدر» را ساخت که واکنشهای فراوانی به دنبال داشت. عدهای آن را دورهای جدید در تفکر حاتمیکیا دانستند و برخی دیگر آن را به فراموش کردن ارزشهای اولیه متهم کردند. او سال گذشته با «بادیگارد» در جشنواره حضور پیدا کرد که فیلمی قابل دفاع به شمار میآمد. پرویز پرستویی با بازی در این فیلم توانست جایزه نقش اول مرد را در جشنواره از آن خود کند.
2- رسول ملاقلیپور
ملاقلیپور درسال ۱۳۳۴ در منطقه عباسی تهران متولد شد و سال 59 با شروع جنگ بهعنوان عکاس و خبرنگار از آخرین روزهای مقاومت در خرمشهر عکس و خبر تهیه کرد و با آخرین نفرات مجبور به عقبنشینی به شرق خرمشهر شد. ملاقلیپور از کارگردانان سینمای جنگ و اجتماعی ایران بود و توانست با فیلم «پرواز در شب»، سیمرغ بلورین بهترین فیلم را از جشنواره فیلم فجر دریافت کند. او در سفر خود به کربلای معلا برای بازدید لوکیشنها از فرصت استفاده کرد و مستندی نیز به نام «شش گوشه عرش» را جلوی دوربین ببرد که آخرین اثرش محسوب میشود. اما درباره سینمای ملاقلیپور باید گفت آثارش، تلخترین آثار سینمای پس از انقلاب است؛ قهرمانهای تنهای او در دل غریبی و غربت، به یاری دیگران برمیخیزند و در پایان یا از پای درمیآیند یا در زیر بیپناهی و اضطرابی كه بر زندگی سربیرنگشان سایه انداخته، به سوی آینده میروند. در «سقای تشنهلب»، پسربچه بسیجی كه همه را سیراب میكند، با لب تشنه جان میدهد. در «پرواز در شب» كسانی كه جانفشانی میكنند تا دیگران زنده بمانند، یكییكی از پا درمیآیند و تنها یكی زنده میماند تا نیروهای كمكی را خبر كند و جان بقیه افراد را نجات دهد. در «افق»، احمد خودش را فدای نصرت میكند و با فراری دادن او، خودش كشته میشود. در «مجنون»، فیلم در كنار یك گور به پایان میرسد و ناصر بیمار و سرگردان، جسد بهترین دوستش را به دوش میكشد و به سوی آیندهای میرود كه میدانیم خوشتر از حال و روز كنونیاش نخواهد بود. در «خسوف»، سارا و خسرو گورستان را ترك میكنند، اما ترس تعقیب همچنان باقی است. «پناهنده»، فیلم سیاهی است كه دنیای تیرهاش با سرانجام ظاهرا مثبت قهرمانهایش روشن نمیشود و از راه رسیدن نیروهای اطلاعاتی، تازه آغاز مشكل سعید و بنفشه است. «سفر به چزابه» روایت حسرتبار از سالهای حماسه و ایثاری است كه حالا دیگر رنگ باخته و باید تنها در رؤیا به جستوجوی آن پرداخت و این فضا آنقدر رؤیایی است كه كارگردان، تلخی واقعیت را تاب نمیآورد و روایت رؤیاگونه خود را رها میكند و میرود. ملاقلیپور در سینمای دفاع مقدس راهی تازه گشود که در عرصههای مختلف این حوزه راهگشا بود. همچنین «هیوا» به کارگردانی مرحوم رسول ملاقلیپور از معدود فیلمهای سینمای دفاع مقدس است که عشق در آن حضوری پررنگ دارد، فیلم عاشقانهای متفاوت است که در دل جنگ شکل میگیرد و با آن متولد میشود. ملاقلیپور با استفاده از شکل روایت و پیوند زدن گذشته و حال به این درام جنگی حس و حالی خاص داده است. او درسال 85 دار فانی را وداع گفت.
3. محمدعلی باشه آهنگر
اواخر دهه 70 موجی در سینمای ایران به راه افتاد که ریشه در تفکراتی در آنسوی مرزها داشت. همزمان در ادبیات دفاع مقدس هم جریانی به راه میافتاد که سعی بر روایت تلخیهای جنگ داشت. این جریان با عنوان «ضد جنگ» از سوی برخی منتقدان نواخته شد اما در هر حال نمیشد آن را نادیده گرفت. حتي کارگردانانی مثل ابراهیم حاتمیکیا هم با فیلم «به نام پدر» به این نوع تفکر گرایش پیدا کرده بودند. با این مقدمه باید محمدعلی باشه آهنگر را جزو این جریان دانست. او در یکی از گفتوگوهایش اینطور میگوید که: «ما در آن دوران ضرباتی خوردیم که تا امروز جبرانناپذیر است و افرادی را از دست دادیم که مشابهی نداشتند. معروف است که میگویند هیچگاه در شب نباید اسیر بگیرید. چون اگر در محدودهای جلو رفته باشید و بخواهید این اسیرها را به عقب منتقل کنید، شاید یک بدهبستانی از نظر جغرافیایی صورت بگیرد که جنگ مغلوبه شود و از پشت سر آسیب ببینید. اما من در طول عملیاتهایی شاهد بودم که بچهها اگر در این شرایط کسی را به اسارت میگرفتند او را نمیکشتند و درعوض به عقب انتقال میدادند. من عراقیای را دیدم که وقتی اسیر شد واقعا تنش میلرزید و بشقابی بیرون آورده بود که شمایل امام علی(ع) روی آن بود. حالا چطور میتوانستیم این فرد را بکشیم؟»
او با آثاری همچون «ملکه»، «بیداری رؤیاها» و «فرزند خاک» به این نوع تفکر گرایش داشت و با توسل به آثار احمد دهقان نوعی از این برداشت را منتقل میکرد. کتاب «من قاتل پسرتان هستم» نوشته احمد دهقان دقیقا همسو با تفکری بود که باشه آهنگر در آثارش ارایه میداد و همین موضوع نیز سبب اقتباس از آثار این نویسنده شد.
4- سیفالله داد
«کانیمانگا» بعد از «عقابها» روایتی تلختر از جنگ ارایه داد. قهرمان این بار پا به زمین میگذاشت و هیجان و اضطراب را به مخاطب منتقل میکرد. فیلم، روایت سرگذشت خلبانی عراقی است که هواپیمایش در منطقه کردستان عراق سقوط کرده و جان سالم بهدربردهاست. گروهی تکاور زیرنظر سروان یاوری مأمور میشوند تا خلبان را به اسارت درآورند که با نیروهای عراق درگیر میشوند. تفاوت دیگر این فیلم با «عقابها» این بود که «عقابها» درست در بحبوحه جنگ هوایی ایران و عراق روی پرده آمد اما اکران «کانیمانگا» مصادف شد با پذیرش قطعنامه و پایان جنگ. صحنههای نبرد هوایی در «کانیمانگا»، برخلاف عقابها روی میز مونتاژ ساخته نشد و برای نخستین بار در سینمای ایران، صحنههای نبرد هلیکوپتر به یمن امکاناتی که سیفالله داد فراهم کرد، بازسازی شد. «کانی مانگا» دومین اثر سینمایی سیفالله داد بود که درسال ۱۳۶۶ ساخته شد و رکورد طولانیترین اکران در تاریخ سینمای ایران را با 15سال نمایش دارد. فرامرز قریبیان بعدها درباره این فیلم گفت: «این فیلم نسبت به دیگر فیلمهای سینمای اکشن با وسواس بسیار زیاد، نگاه خوب مرحوم سیفالله داد و جلوههای ویژه حرفهای ساخته شد و به همین دلیل ازجمله فیلمهای ماندگار سینماست. آن سالها از فیلمهای اکشن استقبال زیادی میشد و معمولا از من یا جمشید هاشمپور برای ایفای نقشها در فیلم دعوت به عمل میآمد.» «کانیمانگا» به فروش «عقابها» نرسید اما پرفروشترین فیلم سال ۱۳۶۷ با رقمی نزدیک به ۱۲میلیون تومان لقب گرفت. همچنین اين فيلم را نزديك به يك ميليون نفر تماشا كردند. سیفالله داد در ۵۴ سالگی در ۶ مرداد ۱۳۸۸ به علت بیماری سرطان در بیمارستان مهر تهران درگذشت.
5- ساموئل خاچیکیان
پرتماشاگرترين فیلم دفاع مقدس سینمای ایران که در بهترین زمان ممکن ساخته شد و به نمایش درآمد، فیلم «عقابها» به کارگردانی زندهیاد ساموئل خاچیکیان است. «عقابها» محصول تلفیق فیلمنامهای خوب با استفاده درست از مفهوم قهرمان بود. در این میان حضور سعید راد را نباید نادیده گرفت. او در آخرین لحظه بهعنوان بازیگر این فیلم انتخاب شد و همه چیز درنهایت به جایی رسید که مردم برای دیدن «عقابها» صف ببندند. البته فیلم با نواقصی همراه بود که ازجمله آنها میتوان به صحنههای پرواز اشاره کرد؛ جنگهایی که با مونتاژ کار شدند و باورپذیری خود را از دست دادند. اما با همه این حرفها، «عقابها»، با ۱۶میلیون تومان فروش در اکران اول تهران، در حالي كه ۳۰درصد جمعیت ۶ میلیونی تهران فیلم را دیدند، پرفروشترین فیلم سال ۱۳۶۴ لقب گرفت. «عقابها» را شاید حتی بتوان از نخستین فیلمهای دفاع مقدس به شمار آورد که مفهوم قهرمانی را در این حوزه به خدمت گرفت. این «قهرمان» در تعاریف متعارف آن روزگار، در خدمت تفکر جاری درآمده بود؛ کسی که از میهن دفاع میکند. ضمن اینکه باید توجه داشت مولفههای ناسیونالیستی در کار، پررنگتر از مفاهیم مذهبی بودند. بههرحال سینمای دفاع مقدس در آن روزگار، تازه اول راه بود و هنوز مفاهیم مذهبی و تاریخ شیعه با این حوزه پیوند نخورده بود. بعدها هرچه جلوتر میرویم، اعتقادات مذهبی با عناصر میهنپرستانه تلفیق میشوند تا جایی که گاهی حتی در برخی آثار این حوزه، ناسیونالیسم صرفا بهعنوان ابزاری تلقی میشود که پایههای سستی دارد. این مولفه به اعتقاد برخی سینماگران بعدی تنها زمانی محکم و بیخدشه خواهد بود که با اعتقادات مذهبی همراه باشد.
6. کیومرث پوراحمد
کیومرث پوراحمد با به تصویر کشیدن «قصههای مجید» اثر هوشنگ مرادی کرمانی به شهرتی دوچندان رسید. یاد و خاطره این آثار سینمایی همچنان مانده است و پوراحمد به زیبایی توانست تصویری از این نوجوان بسازد که همه دیگر او را با همان چهره به خاطر آوردند. او در سال 1385 فیلمی ساخت با عنوان «اتوبوس شب». پوراحمد تجربهای در ساخت آثار دفاع مقدس نداشت و معتقد بود در اين فيلم از نگاه ديگري به دفاع مقدس پرداخته و از اينرو «اتوبوس شب» با آثار گذشته او متفاوت نيست. «اتوبوس شب» براساس فيلمنامهاي از پوراحمد و حبيب احمدزاده، روايتگر گوشهاي از زندگي «عيسي» و «فاروق» است كه پس از سالها همديگر را ميبينند و خاطرات دوران جنگ را مرور ميكنند. «عيسي» جوان رزمندهاي است كه مأموريت انتقال اسراي جنگي به پشت جبهه را دارد كه «فاروق» هم يكي از آنهاست. او این فیلم را در طول 9 ماه، پنج بار بازنويسي كرد. فیلم درواقع براساس «داستانهاي شهر جنگي» اثر حبيب احمدزاده ساخته شده. پوراحمد در اين باره گفته است: «وقتي اين كتاب را مطالعه كردم، داستان نوجواني كه 40اسير را از آبادان به ماهشهر ميبرد، به قدري گيرا و جذاب بود كه مرا به دنبال خود كشاند و گفت: مرا بساز.»
پوراحمد «اتوبوس شب» را يكي از بهترين فيلمهاي خود ميداند. در این فیلم، محمدرضا فروتن بازيگر نقش «فاروق» در كنار مرحوم خسرو شكيبايي كه در نقش عمو رحيم راننده اتوبوس است، بازي ميكند و مهرداد صديقيان نيز پس از نخستين تجربه سينمايياش در «عصر جمعه» مقابل دوربين پوراحمد رفته است. همچنين الناز شاكردوست، اميرمحمد زند، كوروش سليماني و احمد كاوري از ديگر بازيگران اين فيلم بودند.
7- نرگس آبیار
نرگس آبیار بیش از یک دهه به صورت حرفهای به داستاننویسی در حوزه کودک و بعضا دفاع مقدس پرداخت. از برخی از آثار نرگس آبیار در عرصه دفاع مقدس میتوان به این آثار اشاره کرد: «چشم سوم» با موضوع عملیات والفجر مقدماتی، «نه روز بود، نه شب» درباره زندگی شهید حسن عباسپور، «شکفتن بر هامون» داستان زندگی شهید فرید تعریف، «فلسطین، از اشغال تا انتفاضه»، «کوه روی شانههای درخت»، «نادر». در این میان «یک روز پس از دهمین روز»، با استقبال جهانی روبهرو شد. این فیلم که در سیویکمین حضور بینالمللیاش موفق به دریافت جایزه ویژه (mention) از فستیوال فیلم اروپایی و سه جایزه بینالمللی دیگر شد به روایت زندگی پیرمردی میپردازد که در ویرانهها به سر میبرد و به شدت دلبسته شتری است که از آن تیمارداری میکند. اما مهمترین اثر آبیار فیلم «شیار 143» بود. در متن فیلم، «شیار 143» یکی از محدودههایی است که در منطقه جنگی، برای مینیابی و یافتن اجساد کشتهشدگان در جنگ مورد تفحص و کاوش قرار میگیرد. فیلم «شیار 143» مورد استقبال طیفهای مختلف مردم قرار گرفت و نیز در بیش از 30 جشنواره بینالمللی حضور یافت و 16 جایزه بینالمللی دریافت کرد.
8. مسعود دهنمکی
نخستين فيلم دفاعمقدس و دومين اثري كه پس از فيلم «آتشبس» توانست رکورد میلیاردی را قاطعانه از آن خود کند «اخراجيها»، نخستين ساخته مسعود دهنمکی بود. دهنمکی با دستمایه قرار دادن ماجراي اخراجیها که داستانی مستند بود، فیلم خود را با حضور جمعی از ستارگان سینمای ایران جلوي دوربين برد. این فیلم شاید بعد از «لیلی با من است» دومین فیلم مهم سینمایی باشد که جنگ تحمیلی را با زاویه طنز مینگرد و البته دهنمکی در مقابل کمال تبریزی کمترین خط قرمز ممکن را در پرداختن به این موضوعات داشته است. دهنمکی توانست در دو فیلم بعدی خود نیز به فروشهای میلیاردی دست پیدا کند و نام خود را بهعنوان یکی از پولسازترین کارگردان سینمای ایران ثبت كند. «اخراجيها 3» با فروشي معادل 5 ميليارد و 900 ميليون تومان، «اخراجيها 2» با فروش 3ميليارد و 750 ميليون تومان و «اخراجيها1» با فروشي معادل 2 ميليارد و 400 ميليون تومان ركوردداران سينماي ايران از لحاظ ميزان فروش هستند. هرچند «اخراجیها»ی دوم و سوم هیچکدام به پایه اولی نرسیدند. در «اخراجیها»ی اول، موضوع فیلم بر ورود اکثریت قشرهای مردم و جناحها برای دفاع از کشور متمرکز بود اما در فیلمهای بعدی این تمرکز از بین رفت و دهنمکی سعی بر این داشت هر تفکری دارد در فیلمنامه با قالبی شعاری مطرح کند. همین موضوع درباره فیلمهای «رسوایی» هم صدق میکند. «رسوایی» فیلمی با موضوع متمرکز به نظر میرسد اما در «رسوایی 2»، مسعود دهنمکی تمام انتقادات اجتماعی و سیاسی و فرهنگی را در دهان کاراکترها میگذارد و سرآخر آنچه از فیلم میماند مشتی شعارهاي پراکنده بدون حضور فیلمنامهای منسجم است.
9. احمدرضا درویش
احمدرضا درویش این روزها درگیر «رستاخیز» است؛ فیلمی که پروانه آن صادر شد اما بهزعم کارگردان، وزارت ارشاد پای آن نایستاد و درنهایت همچنان اکران آن درهالهای از ابهام است. او اما یکی از کارگردانان مطرح سینمای دفاع مقدس است. کارگردانی که از کلید زدن پروژههای بزرگ هراس ندارد و آنها را با قدرت مدیریت میکند. او متولد سال ۱۳۴۰ در تهران و فارغالتحصیل رشته معماری و گرافیک است. همچنین از نسل دوم سینماگران بعد از انقلاب به شمار میآید که به مضامین جنگ و حاشیه جنگ پرداختهاند. درویش در آثار خود بدون قهرمانسازی و واکنشهای غیرواقعی، شخصیتهای آثار خود را معرفی میکند و به همین دلیل فیلمهای او همچون «کیمیا»، «سرزمین خورشید» و «متولد ماه مهر» همچنان در یادها باقی ماندهاند. احمدرضا درویش از نسل سینماگرانی است که پس از پیروزی انقلاب اسلامی به سینما آمدند و روایت قصههایی از جنگ را تعهد و وظیفه خود میدانستند. «کیمیا» داستان خانوادهای است که در دل جنگ میمیرد و خانوادهای که با جنگ به دنیا میآید. تقابل زندگی و مرگ در بستر خشن و سرد جنگ مایه اصلی این ملودرام شهری است. از دیگر آثار مهم درویش در این عرصه، «دوئل» است. «دوئل» یکی از عظیمترین فیلمهای جنگی سینمای ایران بود که تصویربرداری آن حدود یازده ماه به طول انجامید. جلوههای ویژه دوئل، آخرین تكنولوژی اسپشیالافكت سینمای ایران را به تصویر كشیده است. همچنین در هیچ كجای دنیا برای فیلمهای جنگی و صحنه جنگ از مواد اصلی انفجار استفاده نمیكنند، اما مسئولان جلوههای ویژه در سینمای ما بهدلیل كمبود امكانات مجبورند مواد واقعی انفجار را در صحنههای جنگی به كار گیرند و محسن روزبهانی در دوئل صحنههایی را خلق میكند كه مانند صحنههای واقعی جنگ رعبآورند.
10. کمال تبریزی
«لیلی با من است» نقطه عطفی در آثار حوزه دفاع مقدس به شمار میآید. پیش از آن کسی با نگاه طنز سراغ این موضوع نرفته است. کمال تبریزی در این فیلم سینمایی هم یک کمدی سرگرمکننده ارایه میدهد، هم از ارزشهای دفاع مقدس کوتاه نمیآید و هم مفاهیمی را منتقل میکند که ریشه در سنت عرفانی ما دارد. نام فیلم هم اشاره دارد به بیتی از نظامی گنجوی با این مضمون که: «اگر با دیگرانش بود میلی / چرا جام مرا بشکست لیلی». درواقع این بیت، بیانگر همان مضمونی است که در تفکر عرفانی ایرانی - اسلامی بارها در قوالب مختلف تکرار شده. به این معنی که اگر بنده مقرب درگاه خداوند به بلا یا مصیبتی دچار میشود، این نشانهای از نظر کردن آستان حضرت حق است. کاراکتر اصلی این فیلم با بازی درخشان پرویز پرستویی، از حضور در جبهه هراس دارد و دايما در حدیث نفسی طولانی بر این ترس و هراس اعتراف میکند. با تمام این توسل، او لحظه به لحظه به جولانگاه و میدان خطر و خط مقدم نزدیکتر میشود. «لیلی با من است» تنها فیلمی بود که در کارنامه کمالتبریزی به دفاع مقدس اختصاص داشت اما جریانی ایجاد کرد که بعدها در تلویزیون هم دنبال داشت و سریالهایی با مایههای کمیک درباره دفاع مقدس ساخته شد. حتي«اخراجیها»ی مسعود دهنمکی هم به لحاظ پرداخت کمیک، وامدار همین فیلم کمال تبریزی است.
از مؤلفههای مهم دیگر این فیلم کمال تبریزی پرداختن به تغییر انسانی است که مخاطب بر خلاف فیلمهای شعاری آن را باور میکند. جالب اینجاست با اینکه استحاله انسانها در برخی فیلمهای جدی دفاع مقدس باورپذیر نیستند، اما کمال تبریزی در یک فیلم کمدی این باورپذیری را به وجود میآورد. مخاطب پای «لیلی با من است» مینشیند و باور میکند صادق مشکین تغییر کرده است. او از مهلکه میگریزد اما دستی غیبی دایم درحال هدایتش به همان مهلکه است. اواخر راه دیگر خودش هم در درونش این موضوع را باور کرده است، هرچند هنوز به یقین قلبی نرسیده.