| کریستین بوبن|
دو قلوها در یک مغازه نوشابه فروشی کار میکنند. وقتی یکی از آنها قهقه خنده را سر میدهد،دیگری زیر گریه میزند. وقتی یکی از آنها اسکناسی از صندوق برمیدارد، دیگری او را لو میدهد و همینطور تا به آخر. یک زوج واقعی، شبیه درجه حرارتهایی که به شکل یک خانه چوبی اند و مردی از آنها بیرون میآید تا هوای صاف و آفتابی را اعلام کند و بعد ناپدید می شود تا زنی جای او را بگیرد و هوای بارانی را پیشبینی کند. آنها جدایی ناپذیرند،با عدم توافق کامل.مردم برای شناسایی دو قلوها اسمشان را گذاشتهاند:«شیر و خط»، اما همیشه آنها را عوضی میگیرند. دو قلوها چهاردستی پیانو مینوازند، درشکه سواری میکنند و یکی از آنها خاطراتش را شرح میدهد تا دیگری آنها را بنویسد. در راه باریکههای پارک لوکزامبورگ آن دو را میبینیم که زیر درختهای بلند با هم درد دل میکنند و مراقباند که هرگز زیر نور مستقیم آفتاب قرار نگیرند.شنبهها به ملاقات دختری میروند که پدرش نگهبان یک فانوس دریایی است. هر دو عاشق این دخترند. از ترس اینکه دخترک یکی از آنها را انتخاب کند، هرکدام نامه عاشقانهای به دخترک میدهد که در آن، خط برادرش را تقلید کرده است. دخترک با چشمهای اشک آلود، دور شدن آنها را نظاره میکند و از هم اکنون میداند که جاودانه مجرد خواهد ماند. یکشنبهها یک بطری نوشابه بازمیکنند و با صدای باز شدن سرپوش بطری هر دو، هم زمان، از جا می پرند. وقتی میبینیم که چطور با نوک انگشت به لیوانهای کریستال ضربه می زنند، هرگز نمیتوانیم حدس بزنیم که فقط یکی از این دو وجود دارد و آن یکی فقط رویای اوست.
برشی از کتاب زن آینده | کریستین بوبن