دکتر بهروز جوانمرد استاد دانشگاه و وکیل پایه یک دادگستری
فیلم «فروشنده» از دهم شهریور 1395 به اکران عمومی درآمد، درحالیکه پیش از آن واکنشهای متفاوتی را در میان برخی مقامات، نهادهای حاکمیتی و رسانههای نوشتاری در فضای واقعی و مجازی ایجاد کرده بود. از ترویج آموزههای سکولار و خویشتنداریهای غیرمرسوم در جامعه سنتی و متعصب ایران نسبت به مفاهیمی همچون هتک ناموس تا تابوشکنی جسورانه کارگردان در به چالش کشیدن حق مجازاتکردن متجاوز به عنف توسط بزهدیده مستقیم یا غیرمستقیم (شوهر یا والدین) با توجیه توبه و ندامت و پشیمانی. در این نوشتار فیلم مذکور در پرتو آموزههای حقوق کیفری و جرمشناختی مورد بررسی قرار میگیرد.
امیل دورکیم، جامعهشناس فرانسوی 120سال پیش اعتقاد داشت جرم، پدیدهای معمولی و بهنجار است. او در توجیه این دیدگاه 2 علت را بیان میکرد؛ اولا جرم در زمانها و مکانهای مختلف در طول تاریخ وجود داشته است و ثانیا جرم جنبه عمومی دارد و خاص یک قشر و طبقه اجتماعی نیست. حال که جرم اجتنابناپذیر است، پس حتما دارای کارکردهای ویژهای نیز است: نخست اینکه جرم موتور تحول اخلاق و بیداری جامعه است، نقاط خلأ و ضعف جامعه را به رخ میکشد و مجرمان گویی نابغه هستند. دوم اینکه پدیده مجرمانه امروز تبدیل میشود به پدیده بهنجار فردا مانند قضیه محاکمه سقراط به علت کفرگویی و به انحراف کشاندن جوانان از طریق به چالش کشیدن آنها برای تفکر و عدمتقلید کورکورانه از آموزههای پیشینیان که پس از اعدام وی از طریق نوشیدن شوکران همین اتهام یعنی تفکرکردن بعدها تبدیل به یک ارزش شد.
به اینسان وجود جرم در جامعه سبب ایجاد تحول در اخلاق جامعه میشود. جرم به نوعی یك محرک (تلنگر) و ضربه به اخلاق جامعه است و جرم قضاوتهای جامعه را متحول میكند. چهبسا فعل یا ترك فعلی كه امروز در جامعه جرم است با گذشت زمانی قانونی شود. در حقوق کیفری ایران حدود 20سال پیش، استفاده از ویدیو و نوار ویدیو جرم بود اما استفاده گسترده مردم از ویدیو باعث شد قانونگذار با این پدیده انس و الفت بگیرد، آن را بهعنوان یك پدیده مطلوب از نظر مردم بپذیرد و از آن جزمزدایی كند، چهبسا این اتفاق به زودی برای تجهیزات دریافت امواج ماهواره هم بیفتد.
نگارنده معتقد است یک هنرمند در کسوت کارگردان تئاتر یا سینما نیز میتواند نیروی محرکه تحول اخلاق جامعه باشد و با ساخت آنچه در ذهن میپرورانده، تلنگری به اخلاق عمومی درمورد واکنش در قبال پدیدههای مجرمانه معمول بزند. فیلم «فروشنده» تلاش یک زوج بزهدیده است که یک آزار و اذیت جنسی را در قالب دادگستری و انتقام خصوصی زوج از فرد به ظاهر متجاوز به روشی خودخواسته روایت میکند و میتواند از منظر آموزههای حقوق جزا و نظریههای جرمشناختی مورد بررسی قرار بگیرد.
صراحتا از تجاوز جنسی صحبتی نمیشود
در فیلم فروشنده شاهد یک زوج به اصطلاح روشنفکر و تحصیلکرده از طبقه میانی جامعه ایران هستیم که لزوما ارزشهای مورد احترام آنها با ارزشهای حاکمیتی که در طول سالیان بعد از انقلاب تئوریزه میشود، حداقل از نظر سبک زندگی مطابقت نداشته و همپوشانی دارد. قشری که دستکم در پایتخت به وفور یافت میشود و برداشتهایشان از سنت، مذهب و مدرنیته برداشتهایی خودخواسته است که در طول دوران تکوین شخصیتشان شکل گرفته است. نسلی که دوران کودکیاش آمیخته با جنگ تحمیلی در زیر صدای بمباران تهران رقم خورده است، نسلی که اگر هم در منزل ویدیو داشتند اما انتخاب فیلم با پدر خانواده بوده و بعد از تحولات نیمه دوم دهه 70 خورشیدی در فضای سیاسی ایران شروع به مطالبهگری و بازتعریف برخی از ارزشهای سنتی در جامعه ایران کرده است. صرفنظر از دیدگاههای حکومت فعلی ایران این نسل (یعنی متولدین دهه 50 و 60 خورشیدی) که خانوادههایی مذهبی یا دستکم سنتی داشتهاند، در گعدههای پایان هفته با دوستان و همفکران خود بهعنوان مزاح؛ خاطرات و شیطنتهای دوران کودکی، نوجوانی، بلوغ و واکنشهای پدران و مادران خود را مرور کرده و شبنشینیهای با محتوای غیرمورد تأیید حاکمیت میکنند. کارگردان فیلم همچون فیلمهای قبلی خود مانند چهارشنبهسوری و درباره الی یا جدایی نادر از سیمین تلاش دارد تماشاگر با چنین زوجهایی همذاتپنداری کند و بگوید این زوج میتوانی خود تو باشی! به هر روی در یک وضع نابهنگام و تصادفی به ظاهر خیلی معمولی که زوجی هنرمند به منزلی جدید نقل مکان میکنند که در آن واحد مورد نظر پیشتر زنی به ظاهر روسپی مستأجر بوده و مالک این جریان را به زوج جدید اطلاع نمیدهد و در یک شب معمولی یک سوءبرداشت در زمان رسیدن همسر به منزل و باز کردن در ساختمان بدون اطمینان از هویت فرد زنگزننده باعث ورود غریبهای به منزل شده و به نوعی آزار و اذیت جنسی نسبت به زوجه مستأجر جدید صورت میپذیرد. هرچند در فیلم عامدانه درخصوص اینکه آیا صراحتا تجاوز جنسی صورت میپذیرد یا خیر صحبتی نمیشود.
چالش اصلی فیلم بعد از این اتفاق رخ میدهد که واکنش زوج که با همسرش هر دو بازیگر تئاتر هستند، نسبت به این حادثه چیست. شاید نخستین پاسخ از منظر هر ایرانی پایتختنشین به این پرسش تماس با پلیس 110 ضمن اقدام به تدابیر درمانی مثلا رفتن به پزشکیقانونی برای تعیین سطح خسارات جسمی باشد اما از آنجاییکه کارگردان به دنبال ایجاد محرک در قضاوتهای تماشاگر است، این اتفاق فقط به تدابیر درمانی محدود شده و از آن به بعد تماشاگر شاهد پیامدهای بعد از این واقعه و اثراتی است که در فرد بزهدیده و رابطهاش با همسر، همسایگان، همکارانش و کاوشهای زوج برای پیدا کردن فرد متجاوز ایجادشده، بدون آنکه از مقامات عدالت کیفری کمکی خواسته شود. هرچند زوج در روزهای بعد از این اتفاق با مشاهده برخی قرائن و امارات نظیر پیدا کردن جورابهای فرد متجاوز در اتاقخواب یا برخی لوازم مربوط به رابطه جنسی در کمدها یا سوییچ خودرو یا تلفن همراه تصمیم به شکایت کیفری میگیرد اما به خاطر عدمتمایل همسرش به دلایل شخصی از این تصمیم منصرف شده و خود اقدام به جستوجو برای پیداکردن فرد متجاوز میکند. در زمانهای منتهی به اتمام فیلم، تماشاگر عام که متشکل از قشرهای مذهبی، سنتی، متجدد و... هستند و در انتظار یک واکنش آرامشبخش برای تشفی هیجان ایجادشده درون خود، در یک قرار صوری به بهانه بردن مقداری اثاثیه از واحد استیجاری قبلی مشخص میشود فرد متجاوز نه یک جوان بلکه پدرزن آینده وی یک فرد تقریبا سالمند، آبرومند، زحمتکش و ظاهرالصلاح دارای همسری به ظاهر متشرع و مذهبی و دختری در شرف ازدواج است. بعد از اطمینان از اینکه فرد متجاوز خود همین فرد بوده و اعلام ندامت و پشیمانی و ابراز اینکه در یک لحظه وسوسه شده است و فکر میکرده که چون در ساختمان به روی او باز شده لذا تصور میکرده همچنان مستأجر قبلی بوده و اعلام میکند که فرد آبروداری است و تقاضای بخشش میکند. همسر فردی که مورد آزار جنسی و ضرب و شتم قرار گرفته، بعد از اینکه او را در اتاقی مربوط به آپارتمان قبلیشان حبس میکند، شب هنگام با همسر خود به محل مورد نظر مراجعه کرده و با خانواده وی تماس میگیرد و جریان را برای آنها تعریف میکند. در اینجا چالشی بین زوجه و زوج درمیگیرد و زوجه که خود بزهدیده بوده، تقاضای آزادکردن او را از همسر خود میکند. در این میان حال عمومی فرد بزهکار نامساعد شده و اتفاقا همین زوج به اصطلاح آسیبدیده از این اتفاق به فرد مهاجم کمکرسانی میکنند تا خانواده وی برسند. صحنههای مواجهه بین همسر فرد متجاوز که مدام درحال ذکرگویی در زمان بالا آمدن از پلههای ساختمان است، قوای احساسی و عقلانی تماشاگر را به چالش میکشد که در انتها چه اتفاقی قرار است بیفتد. بعد از آنکه کمی حال فرد متجاوز با دیدن همسر و دختر و دامادش بهتر میشود و همسر زن بزهدیده با تهدید همسرش مبنیبر اینکه اگر حرفی بزند دیگر با او کاری ندارد، به بهانه حسابوکتاب کردن با فرد متجاوز او را به اتاقی برده و مقداری از لوازم باقی مانده از فرد متجاوز که در منزل جدید جا گذاشته بوده را به همراه پولهایی که متجاوز داخل کشوی اتاق خواب برای زن مورد آزار قرارگرفته گذاشته بود، به وی داده و او را با یک سیلی راهی بیرون میکند. در اینجا مجددا حال فرد متجاوز رو به وخامت گذاشته بهطوریکه با اورژانس تماس گرفته میشود و مشخص نمیشود که آیا فوت کرده یا نکرده است. فیلم در اتاق گریم مربوط به تئاتری که زوج نقش اول فیلم در آن بازی میکنند و هر یک به آینه خیره شدهاند،
پایان میپذیرد.
دادگستری خصوصی
فیلم برای یک حقوقدان به نوعی یادآور دوره انتقام و دادگستری خصوصی یکی از نحلههای تحولات حقوق کیفری باستان در دوره کارشناسی در درس حقوق جزای عمومی است که براساس نظریه انتقام خصوصی هرگاه انسان مورد حمله دیگری قرار گیرد به حکم طبیعت و غریزه خود درصدد انتقام برآمده و بدی را با بدی جبران میکند. همین دفاع غریزی است که پایه حقوق جزا را تشکیل میدهد. خصوصیات بارز این دوره عبارت بود از جمعیبودن مسئولیت کیفری و غیرشخصیبودن مجازات، بیعدالتی در اعمال آن که هیچ تناسبی بین جرم و مجازات چه از جهت شدت و ضعف و چه از جهت نوع جرم و نوع مجازات وجود نداشت. گاهی ممکن بود برای جرم کوچکی مجازات قتل که آن هم محدود به خاطی نمیشد، در نظر گرفته میشد. همچنین هدف از اجرای مجازات صرفا انتقام یعنی ترضیه خاطر و آرامش قلبی پیدا کردن مجنیعلیه بود که آتش آن میتوانست هم دامنگیر شخص مرتکب شود و هم اقارب وی را دربرگیرد. مجری چنین انتقامی نیز معمولا خود افراد صاحب حق و والدین و بستگان آنها بود و مقام رسمی و بیطرف شبیه آنچه امروز به رسمیت شناخته میشود، وجود نداشت.
تابوشکنی جای کمک گرفتن از عدالت کیفری
اینکه آیا کارگردان به دنبال ترویج انتقام خصوصی به جای کمکگرفتن از عدالت کیفری بوده یا به دنبال تابوشکنی مفاهیمی همچون ناموسپرستی یا غیرت و تعصب نسبت به زوجه از سوی زوج بوده، پرسشی است که به سهولت نمیتوان پاسخ آن را داد. اما واکنشهای بعد از فیلم که حاصل مشاهدات شخصی نگارنده است، دو نوع رویکرد را بیشتر جلوه میدهد، دستهای اقدام به تحسین کارگران جهت پیام فیلم یعنی بخشش و تسامح و تساهل به خاطر بقای زندگی میکردند و دسته دیگری که اتفاقا نهتنها قشر به ظاهر مذهبی در نوع پوشش و آرایش که اتفاقا قشری که از نظر حاکمیت نوع پوشش و آرایش آنها مورد تأیید نبوده و شاید در میادین و شوارع پایتخت مورد بازخواست ماموران موسوم به ارشاد نیز قرار بگیرند، معتقد بودند که فیلم با واقعیات امروز جامعه ایران که اگر مردی با چنین واقعهای مواجه شود اگر خیلی مهربانی به خرج دهد، همسر خود را طلاق ندهد و اگر هم نخواهد از سازوکارهای رسمی کمک بگیرد (به خاطر حفظ آبرو و ملاحظات اجتماعی) در صورتی که خود بخواهد به دنبال یافتن بزهکار و کشف حقیقت برود، آمارها حکایت از قتل عمدی با اعتقاد مهدور الدم بودن میکند تا زدن یک سیلی و مجوز خروج دادن از اسارتگاه که یادآور مکالمه بین شاگر و معلم در فیلم مذکور است که در پاسخ دانشآموز که میپرسد انسان چطور میتواند تبدیل به گاو شود، پاسخ میدهد به مرور!
توبه متجاوز را میپذیریم
نکتهای که در این میان قابل تأمل است اینکه اولا کارگردان فیلم موفق شده است تلنگری را که میخواسته به اخلاقیات جامعه بزند و این را از واکنشهای بعد از فیلم از زمان بلندشدن از صندلی تا سوار شدن به خودرو میتوان شنید و مشاهده کرد اما اینکه آیا ایجاد این موج تا چه حد میتواند در همزادپنداری ذهنی و عملی تماشاگر یاریرسان باشد، نیاز به تصریف زمانی بیشتری دارد. با این توضیح که تماشاگران اعم از زن و مرد بگویند « اگر جای مرد نقش اول فیلم بودند، چه میکردند» یا بانوان با خود فکر کنند که اگر متاهل بودند و چنین اتفاقی برایشان میافتاد، چه انتظاری از همسر خود و از عدالت کیفری داشتند؟ آیا با اعلام توبه و ندامت متجاوز باید او را بخشید، بهویژه وقتی خانوادهای آبرومند داشته باشد و فقط در یک لحظه وسوسه شده و دست به تجاوز جنسی زده است؟ آیا قشر کارگر و کارمند یعنی طبقات فرودست و میانی جامعه ایران که بیشترین حجم ورودی پرونده در دادسراها مربوط به این قشر است، در شرایط مشابه، توبه متجاوز را میپذیرند یا به نحو دیگری عمل میکنند؟
تخفیف در مجازات اعدام در صورت پذیرش توبه
از منظر حقوق کیفری ماهوی در قانون مجازات اسلامی مصوب 1392 شبیه داستان فیلم فروشنده مادهای وجود دارد که به قاضی اجازه میدهد در جرم تجاوز به عنف اگر توبه متجاوز احراز شد، به جای مجازات اعدام حبس و شلاق تعزیری بدهد. تبصره ماده 114 این قانون مقرر داشته «در زنا و لواط هرگاه جرم به عنف، با اکراه یا اغفال بزهدیده انجام گیرد، مرتکب درصورت توبه و سقوط مجازات به شرح مندرج در این ماده به حبس یا شلاق تعزیری درجه 6 یا هر 2 آنها محکوم میشود.» مادهای که تا پیش از این مشابه آن در پهنه حقوق کیفری ایران وجود نداشت و برخی نویسندگان وجود آن را در قانون مضر و خطرناک میدانند، چراکه معتقدند اگر بزهدیده یا همسر اقارب وی ببیند فرد متجاوز به عنف از مجازات اعدام گریخته و به حبس و شلاق محکوم شده باشد و این امر تشفی خاطر و آرامش روحی بزهدیده را فراهم نکرده باشد، ممکن است خطر بازگشت به دوره انتقام خصوصی را محتمل باشد. لذا پیش از آنکه بتوان به کارگردان فیلم فروشنده خرده گرفت که پیامی را تلاش کرده به تماشاگر منتقل کند که با واقعیات روز جامعه ایران که صبغه قصاص محور دارد، سازگار نیست باید به قانونگذار یادآور شده که به فرض احراز توبه فرد متجاوز به عنف وضع روحی، عاطفی، روانی، اجتماعی و جسمی بزهدیده تا پایان عمر چه میشود؟ پاسخ به این پرسش خود نوشتاری مستقل را طلب میکند.