دکتر سیدمحمدحسین منظورالاجداد-تاریخپژوه*| زندگی شهری پیشینهای دراز در ایران دارد. یورش به سرزمینهای ایران با وجود وقفهای کوتاه که در مسیر پیشرفت طبیعی و آبادانی شهرها پدید آورد، خود پس از چندی شهرهایی تازه پدید آورد . پس از فروکش موج فتوحات و پس از استقرار حکومتهای نیمهمستقل و مستقل در ایران، شهر و شهرنشینی گسترشی بیشتر یافت. تمدن ایرانی- اسلامی در سدههای چهارم و پنجم هجری به شکوفایی میرسد. جغرافیدانان مسلمان درباره شهرهای ایران در آن زمانه کتابهایی بسیار نگاشتهاند. در این منابع تاریخی اما شیوه رویارویی مردمان با مسائل و مشکلات شهری توجهی شایسته نشده است. به عنوان نمونه چندان توصیف نشده است که در حوزه پزشکی، چه بیماریهایی در شهرها وجود داشته، پزشکان چگونه آموزش میدیده و چگونه عمل میکردهاند. با این وجود و نیز تعداد قابل توجه منابع تاریخی اما گزارشهایی اندک درباره وضع پزشکی شهرهای ایران در سدههای یادشده در دست داریم.
افعیهای اهواز در سدههای میانه ایران
ابن فضلان، که در سده چهارم هجری به مناطق شمالی دریای خزر سفر کرد، در سفرنامه خود درباره رعایت بهداشت از سوی مردم روس نوشته است «آنان هر روز باید سر و صورت خود را با کثیفترین و نجسترین و آلودهترین آب شستشو بدهند». او آنگاه بیان میکند چگونه همه روسیان یک خانه دست و صورت و موی سر و دهان و بینی خود را در یک لگن آب میشستهاند. ایرانیان آنگونه که منابع تاریخی روایت میکنند، در آن زمانه بر خلاف روسیان به بهداشت توجهی بیشتر داشتهاند. با این همه گزارشهایی که درباره شهرهای گوناگون در دست است، نشان میدهد بهداشت محیط آنچنان نبوده است که امکان سالمزیستن مردم را فراهم آورد. برای مثال به گفته ثعالبی «از خصوصیات شهر اهواز تب دایم و لازم مردم آن است، این تب غربا را میکشد. از قابلههای اهواز نقل شده که چون طفل تازه به دنیا آمده را بوسیدهاند احساس کردهاند که او تب دارد. در اهواز چه در پسربچهها و چه دختربچهها گونه قرمز و شاداب دیده نمیشود، در کوههای مشرف به سوقالاهواز افعی و در خانهها عقرب جراره فراوان است. در پشت شهر اهواز باتلاقها و گندابهایی است که آبی غلیظ در آنها جریان دارد و نهرهایی است که فاضلابهای مستراحها و آب باران و آب دستشویی به آنها میرسد. همینهاست که هوای فاسدی به وجود میآورد که هر چیزی را فاسد میسازد».
مگس و پشه
ظاهرا در برخی از مناطق شهری مگس و پشه بسیار زیاد بوده است. مقدسی درباره گرگان و وجه تسمیه آن چنین مینویسد «به مگس و پشههایی چون گرگ خونخوار گرفتارند. گویی نام گرگان نیز از آن گرفته شده باشد». وی درباره آمل نیز از «ناراحتکننده» بودن پشهها یاد میکند.
پزشکی
از سده دوم هجری به بعد، هنگامی که مسلمانان با علوم یونان آشنا شدند کار ترجمه کتاب های جالینوس و بقراط و دیگران بالا گرفت و سپس «علم طب به دست مسلمانان تکامل شگرفی یافت و فرهنگ پزشکی غرب نیز شدیدا تحت تاثیر آن چیزها واقع شد که از مسلمانان در این رشته فراگرفتند». از جمله کسانی که در ترجمه متون طبی یونانی کوششهای فراوانی مبذول داشت و در راه کسب علم بسیار کوشید، حنین بن اسحاق بود. وی در زمینه چشمپزشکی مقامی شامخ به دست آورد. ابن اصیبعه شرح تلاشهای وی را در کتاب خویش آورده است. در زمان آل بویه دانش پزشکی گسترش یافت و علیبن عباس اهوازی معروف به مجوسی کتاب کامل الصناعه را که به طب ملک هم شهرت داشت، برای عضدالدوله نگاشت که تا زمان تصنیف قانون بوعلیسینا از اعتباری فراوان برخوردار بود.
شیوه عمل پزشکان
رازی در محفلی مینشست و همراه شاگردان بیماران را معاینه میکرد. ابن سینا گرچه به دلیل اشتغال به وزارت بسیار گرفتار بود، لیکن دو درس از شفا و قانون را پیش از طلوع صبح میگفت. بدیهی است پزشکان خاص سلاطین، گرفتاریهایی بسیار داشتهاند.
روشهای درمان
گرچه آگاهی از همه روشهای درمانی پزشکان گذشته برای ما امکانپذیر نیست اما اجمالا میدانیم اصول تداوی در طب قدیم بدینگونه بوده است که «تا میتوان نباید دارو مصرف کرد»، «در صورت نیاز استفاده از داروهای طبیعی تقدم دارند» و «به هنگام لزوم استفاده از دارو، مفردات بر مرکبات مرجحاند».
به این ترتیب پزشکان با توجه به این اصول، ابتدا درمان را با غذایی مطلق همانند آبگوشت لطیف و زرده تخم مرغ شروع میکردند، سپس به درمان با غذاهای دارویی مانند کاهو و شلغم میپرداختند. آنگاه به داروهای غذایی همانند نعناع، کاسنی و آلو روی میآوردند و سرانجام داروهای مفرد و نیز داروهای مرکب را به کار میگرفتند.
حجامت (فصد)
این روش، از جمله درمانهای آن روزگاران بوده است. ابن اخوه درباره شرایط فصاد یا حجام مطالبی نگاشته است. به نوشته وی، فصاد باید «به دانش و امانت معروف باشد». و ده گروه را نباید بدون مشورت با پزشک فصد کرد. از آن جملهاند کسانی که بدن سخت لاغر، بدن خشک یا بدن سفید سست دارند. به باور وی «حجامت بسیار سودمند و خطر آن از رگزدن کمتر است».
پزشکان غیر مجاز
در زمان عباسیان تعداد کسانی که بدون داشتن آگاهی از طب به طبابت میپرداختند به اندازهای افزایش یافت که سنان بن ثابت مامور امتحان اطبا شد تا کسانی را که دانش لازم ندارند از طبابت منع کند. ابن اخوه تاکید میکند رسول خدا فرمود «هر که علم طب نداند و طبابت کند ضامن است». وی همچنین میخواهد طبیبان هر شهر را پیشوایی باشد تا به شیوه دوران پادشاهان یونان، طبیبان را بیازمایند و هرکدام را اندکمایه یافتند و از معالجه بازدارند».
چشمپزشکی
در آن زمان در شهرهای عمده بیمارستانهایی ایجاد شده بود. مقدسی حتی از وجود بیمارستانی در شهر آمل خبر میدهد و میگوید این شهر بیمارستانی آباد داشته است. وی از وجود بیمارستانی در شیراز و وسایل مجهز، پزشکان حاذق، پرستاران و مواجببگیران آن خبر میدهد و میافزاید که بیمارستان موقوفات بسیار داشته است. بیمارستانی نیز در اصفهان وجود داشته که در آنجا امکان درمان مردم فراهم بوده و چنین مینماید که در بیمارستانهای بزرگ معالجه مجانی بوده است و حتی فقیران به هنگام مرخصی، مدد معاش نیز دریافت میداشتهاند.
تیمارستان
اگرچه خبری از وجود تیمارستان در شهرهای ناحیه ایران به دست ما نرسیده ولی در بغداد به یقین وجود داشته است. گواهی جنون از سوی قاضی کشور صادر میشد. در سیاستنامه خواجه نظامالملک داستانی است که امکان سوءاستفاده قضات از این حق را نشان میدهد.
* نگارنده، این موضوع را در نوشتاری تفصیلی با نام «نگاهی گذرا به وضع بهداشت در شهرهای بزرگ ایران در سدههای چهارم و پنجم» بررسی کرده است.