شماره ۹۴۸ | ۱۳۹۵ يکشنبه ۲۸ شهريور
صفحه را ببند
خانوم

سوشیانس شجاعی‌فرد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ معاون گروه شهرونگ [email protected]

ایستگاه اتوبوس
پیرمرد اول (پک عمیقی به سیگارش زد و گفت): واقعا داریم به کجا می‌ریم؟ یک روز افغانستان رو مسخره می‌کردیم، حالا از افغانستان هم عقب‌تر افتادیم! زن‌ها توی افغانستان والی میشن، بعد ما توی ورزشگاه راهشون نمی‌دیم!
پیرمرد دوم: بله تیمسار، اون زمان‌ها همه منطقه دست‌بوس ما بودند!
پیرمرد اول: نه، عرض من چیز دیگه ایه! میگم چه اشکالی داره خانم‌ها هم به ورزشگاه بیان، اونها نیمی از جامعه هستند!
پیرمرد دوم: بله، اون زمان حتی بیش از نیمی از جامعه بودند! چه ارج و منزلتی داشتند!
پیرمرد اول: حالا من کاری به اون زمان ندارم! اون موقع همه چیز هم درست نبود، ولی میگم ما اگر بخواهیم زن‌ها رو از بخش‌هایی از جامعه حذف کنیم، ضررش توی چشم کی میره؟!
پیرمرد دوم: ضررش رو نمیدونم، ولی اگر لطف کنید سیگارتون رو اونور بگیرید که دودش توی چشم من نره ممنون میشم! تیمسار، اون موقع سیگار نمی‌کشیدید ها!
پیرمرد اول: ای بابا چرا من هرچی میگم تو هی میگی اون موقع، اون موقع! گور بابای اون موقع!
پیرمرد دوم: تیمسار مثل اینکه بازنشستگی‌ها رو اضافه نکردند!
پیرمرد اول: هی تیمسار تیمسار نکن! من سرهنگ هم نیستم! دارم راجع به حقوق زنان صحبت می‌کنم، تو راجع به حقوق بازنشستگی حرف میزنی؟!
یک خانم در صف اتوبوس: خدا خیرتون بده حاج آقا، مگه اینکه شماها به فکر حقوق زنان باشید!
پیرمرد اول: آخه به قیافه سه تیغه و کراوات زده من میاد حاج آقا باشم؟!
خانم جوان: این چیزا به قیافه نیست، به مرام آدم‌هاست، به دل آدم‌هاست!
پیرمرد اول: بله می‌گفتم، ما باید از حق اومدن خانوم‌ها به ورزشگاه حمایت کنیم، البته آقایان هم باید یه کم مراعات کنند، جو ورزشگاهو تلطیف کنند
جوانک: خانوم‌ها بیان، اصلا جو لطیف میشه! تیم روحیه می‌گیره!
پیرمرد اول: الکی قانون درست کردند که زن‌ها رئیس‌جمهوری نشن! مگه ما چیمون از آمریکایی‌ها کمتره، ما که هشت سال زودتر از اونها ترامپ داشتیم، چرا نباید رئیس جمهوری زن داشته باشیم، تا کی پایمال کردن حقوق زن‌ها؟!
پیرمرد دوم: خب اتوبوس هم اومد... آقا نوبت رو رعایت کنید... نوبت... آقا برو عقب وسط اتوبوس خالیه... تیمسار بفرمایید داخل، فکر کنم جا برای نشستن باشه!
پیرمرد اول (سیگارش را خاموش نکرده توی خیابان انداخت و گفت): هووووو... کجا.... من پیرمرد اولم توی این نوشته! برو جلوتر، برو عقب‌تر
داخل اتوبوس چند زن داخل قسمت غیر زنانه نشسته اند.
پیرمرد اول: دوره و زمونه ای شده ها! دیگه شرم و حیایی وجود نداره. زن و مرد قاطی شده
پیرمرد دوم: آقا اون زمان‌ها کی اینطوری بود؟ شرمی بود، حیایی بود، زنی گفتند مردی گفتند، چقده تو بی حیایی!
پیرمرد اول: خانم؟! خانوم با شما هستم، مگه اینجا قسمت مردونه نیست؟! چرا اینجا نشستید؟!
زن نشسته: حاج آقا، منم اندازه شما مالیات و عوارض میدم و کار می‌کنم! واسه چی نباید نصف اتوبوس واسه من باشه؟!
پیرمرد دوم: کار می‌کنی که کار می‌کنی! من چه می‌دونم تو چه کارها میکنی! اومدی اینجا لای مردها! برو عقب بشین ببینم، برو عقب، خانوم شما هم برو عقب! همه خانوم‌ها عقب برید عقب، خانوم بلند شو اینجا مردونه است، نذار یه جور دیگه بهت بگم آب بشیا!
جوانک: خانوم این نسل قدیمیا رفتار با جنس لطیف رو بلد نیستند! خانوما شما اصلا بیا توی قلب من! نمه نمه، بیا توی قلبم!


تعداد بازدید :  680