شماره ۳۸۹ | ۱۳۹۳ پنج شنبه ۳ مهر
صفحه را ببند
اِه هِن

|  محمد شرافت |   

آورده‌اند شخصی چندین هیزم‌شکن برای شکستن انبوهی تنه درخت و تبدیل آنها به هیزم اجیر کرده بود. هیزم‌شکنان در تمام روز زحمت کشیدند، عرق ریختند، تبرهای سنگین را بالا بردند و با شدت پایین آوردند و ده‌ها تنه ستبر درخت را به تلی از هیزم تبدیل کردند.
  در تمام روز که هیزم‌شکنان کار می‌کردند، بیکاره تنبلی ایستاده بود و آنها را تماشا میکرد، نه تبری داشت، نه قدرتی، نه انگیزهای، نه جرأتی و نه...! هنگام غروب آفتاب صاحب‌ کار به هیزم‌شکنان خسته نباشید گفت و کیسهای پول از پر شال بیرون آورد و به پرداخت اجرت و مزد هیزم‌شکنان مشغول شد و به هریک به تناسب کاری که کرده بودند چند سکه پرداخت کرد. مرد بیکاره هم جلو آمد و تقاضای مزد کرد.  صاحب کار پرسید: تو چه کار کردهای که بابت آن مزد می‌خواهی؟ گفت:  وقتی هیزم‌شکنان تبر‌های خود را پایین می‌آوردند که بر تنه‌های درخت بکوبند من زیر لب می‌گفتم:  «اِه هِن!»
واقعاً که! انگار اگر حضرت ایشان «اِه هِن» نمیفرمودند این هیزم‌ها شکسته نمی‌شد.  صاحبکار که رقیق‌القلب و مهربان بود منباب صدقه و مزد ساده‌لوحی، چند سکه‌ای هم به او داد و شاید اشتباهش همین بود، زیرا آن مرد بیکاره تنبل که نه تبری داشت، نه قدرتی، نه انگیزهای، نه جرأتی و نه...!
 کم‌کم باورش شد که تمام آن هیزم‌ها به اعجاز انفاس قدسیه او که به صورت «اِه هِن» یواشکی و با احتیاط از دهانش خارج شده، شکسته شده و بقیه بیکار بوده و هیچ نقشی نداشته‌اند. این تصور و فکر باطل آن‌قدر به مذاق حضرتش شیرین آمد که کمکم باورش شد همه هیزم‌ها به یمن «اِه هِن»هایی که گفته به او تعلق دارد.  فردا یک قطار الاغ آورد که هیزم‌ها را ببرد و برد.  ادبای عرب در این‌باره فرموده‌اند:  «جاروها و پاروها و حَمَلَها بیابوها!» یعنی انبار هیزم را اول با پارو و بعد با جارو کاملاً خالی کرد و همه هیز‌مها را بار یابو کرد و برد.  مریدان و اصحاب وی که از فروش این همه هیزم که به ثمن بخس «اِه هِن» به‌دست آمده بود نفع‌ها برده، سودها به جیب زده و در پرتو رانتهای «اِه هِنی» قرین لذتها شده‌اند، تاکنون صدها جلد کتاب در فضایل قرائت صحیح و از مخرج ادا کردن «اِه‌هِن»، هنگامی که دیگران مشغول کار و تلاش هستند تألیف و تصنیف کرده‌اند. اجرهم عندالله! ان‌شاءالله سعیشان مشکور و اجرشان مزید باد!


تعداد بازدید :  293