جلال چراغپور کارشناس فوتبال
ما نیاز به آسیبشناسی داریم تا اشکالات را دربیاوریم و عناصر و کارگاههای تمرینی را بررسی کنیم. باید اینها را بررسی کنیم و ببینیم چقدر از زمان تمریناتی تیمها صرف پرداختن به کیفیتهای فاکتورهای تکنیکی میشود. بهعنوان مثال، شوت یک تکنیک است اما برای زدن یک شوت هدفمند، دقیق و با شدت مناسب و از مسافت مناسب که در چارچوب باشد، بیش از 10 حرکت به هم پیوسته تشکیلدهنده شوت باید باشد. فوتبال ما به این زیرمجموعهها و این زیرفاکتورها هیچگونه توجهی ندارد و این نقطه ضعف فوتبال ما است که دوتیم به شدت از هم مراقبت میکنند، مثل بازی روز جمعه؛ و هیچ نفری به نفر مقابل فضا و زمان نمیدهد. این ضعف در زیرمجموعههای تکنیک خودش را نشان میدهد و در اینجاست که پاسها به هدف نمیرسد، سرها به خارج میرود، شوتها یا مستقیما به خارج میرود و بلوکه میشود. بهعنوان مثال، اگر بخواهیم این مجموعهها را درهمین بازی به شکل سیستماتیک آن ببینیم، این دیدار میتوانست بسیار زیبا، پرصحنه و هیجانانگیز شود. اگر تمام این مسائل رخ میداد، این بازی هم مانند بازی بارسلونا و رئالمادرید درکیفیت قابل قبول اجرا میشد. اگر کیفیت استاندارد وجود داشت، نتیجه بازی میتوانست
3 ـ 4 یا 3 ـ 2 رقم بخورد. مهم نیست که کدام یک 3 و کدام یک 2 میشدند، بلکه این نکته مهم اتفاق میافتاد که تماشاگر خسته به خانه برنمیگشت و کارشناس هم حرفی برای گفتن داشت اما ما اصرار داریم شبه فوتبال را فوتبال تعریف کنیم. تا کی؟!
یکی از دلایل اینکه تیمها نمیتوانند بهطور مشخص به یکدیگر برتری از نظر به ثمررساندن گل داشته باشند، آن است که اگر مولفه یا فاکتوری در فوتبال ما وجود ندارد و اگر مولفه یا فاکتوری ضعیف است، درهمه بازیکنان به یک شکل است و در نتیجه زمانی که در نقلوانتقالات اسامی عوض میشود، کیفیتها جابهجا نمیشود. بهعنوان مثال، اگر یک بازیکن سمت راست از یک تیمی به تیم دیگر میرود چون کیفیت تمرینات در تمام تیمها یکسان است، به آن بازیکن چیزی اضافه نمیشود و در نتیجه تمام این جابجاییها در یک دایره بسته اتفاق میافتد و بازیکنان از لحاظ تکنیکی (میزان دقت توپ، میزان سرزدن، سرعت بازیکن و...) همه ثابت و در یک اندازه میمانند و در نتیجه تیمها هم از نظر سطح قدرت به هم رسیدهاند و به خاطر همین موضوع است که تیمها برتری محسوسی نسبت به یکدیگر ندارند.