| دکتر صدرا شریفی | روانشناس کودک|
بعد از مرگ یک فرد، نخستین واکنشی که بازماندگان از خود نشان میدهند، انکار است. آنها نمیخواهند باور کنند که عزیزشان را از دست دادهاند و گاهی روزهای نخست را به امید پایان این روزهای تلخ و تمام شدن این کابوس سپری میکنند. درواقع آنها به دلیل قبول نکردن واقعیت تا مدتها انتظار بازگشت فرد فوتشده را خواهند کشید. اگر به شناخت واقعی از فلسفه تولد و مرگ رسیده و از واقعیتها فاصله نگرفته باشیم، قطعا در مواجهه با این موضوع تحمل سختيها برايمان بسيار آسانتر خواهد شد، چراکه درواقع مرگ یک از حقایق زندگی بشری است و هرگز نمیتوان آن را انکار کرد. با اينکه از کودکی میدانیم مرگ روزي فراميرسد و گريزي از آن نيست و با افزايش سن این واقعیت نیز برایمان ملموستر میشود ولي باز هم از فکر اينکه روزي ما نیز این شرایط را تجربه خواهیم کرد، خارج از تصورمان میشود. بيشتر آدمها وقتي صحبت مرگ يا مردن پيش ميآيد، از آن شانه خالي ميکنند و درواقع نمیخواهند حرفهای تلخ بزنند. به نظر ميرسد بحث درباره مرگ؛ ناراحتي، اضطراب، سردرگمي و رفتار بازدارنده را در آدمی برميانگيزد. با اينکه مسأله چگونگي روبهروشدن با مرگ واقعیتی است غیرقابل انکار، اگر از کودکی مهارتهای زندگی و رویارویی با شرایط سخت به کودکان آموزش داده شود، قطعا آنها در مراحل مختلف زندگی دارای قدرت بیشتری در مقابل برخورد با این موضوع خواهند شد. در فیلمها، داستانها و روایتهای مختلف، معمولا مرگ موضوعی خشن و دردناک به تصویر کشیده میشود، به همین خاطر کودکان همیشه احساسی از ترس را در مواجهه با این اتفاق بههمراه دارند. درک واکنشهاي بزرگترها نسبت به مسأله مرگ ميتواند براي کودکان دشوار باشد. آنان ممکن است فکر کنند مسبب مرگ شده و به نحوي در آن تاثير داشتهاند يا به اين نتيجه برسند مرگ مجازات کار بدي است که مرتکب شدهاند. اين تعبیرهای نادرست موجب ترس و اضطراب بياساس در کودکان ميشود. توضيحات و توجيهاتي که بزرگترها نيز با بهکاربردن تعابير خوب و خوشايند به کار ميبرند، اغلب به تصورات نادرست در کودکان دامن ميزند. اما با وجود اینکه والدين سعي ميکنند کودکان به مرگ فکر نکنند، بچهها در طول زندگي با اين پديده برخورد ميکنند. اين تصور که کودکان، مرگ را بهطور کامل نميفهمند، هم درست است، هم نادرست و به سن کودک وابسته است. درک کودکان کمتر از 3سال آنقدر رشد نيافته است که در برابر مرگ واکنش نشان دهند. کودکان سنين 2 تا 6سال خودمحور هستند، يعني همان چيزي را که در لحظه تجربه ميکنند، ميفهمند و نميتوانند ديدگاه ديگران را در نظر بگيرند. با همه این تفاسیر، همه ما چه از سنین کودکی و چه در مراحل بعدی زندگی میدانیم که مرگ جزو لاينفک زندگي است، به همین خاطر نبايد از صحبتکردن درباره این موضوع با کودکان دوری کنیم. شاید زمانی که کودک متوجه مرگ یکی از اعضای خانواده یا نزدیکان میشود، بهترین فرصت باشد به سوالهای ذهنش جواب دهیم. والدين بايد اين فرصتها را بهعنوان «لحظات آموزشي» باارزش بدانند، برای توجیح فرزندانشان وقت بگذارند و درک فرزندان خود از مرگ را بيفزايند. پدر و مادرهايي که به سوالات فرزندان خود درباره مرگ جواب ميدهند، به آنها نشان میدهند که حرف زدن درباره مرگ هيچ اشکالي ندارد.