پرستو رحیمی- تاریخپژوه| «شهر تهران که در دشتی کمآب نزدیک حاشیه کویر قرار گرفته به استثنای راههایی که در اثر عبور ستور ایجاد شده دارای جادههای مواصلاتی نیست، هیچ بنای معظم عمومی ندارد، در آن از برج و بارو و مناره اثری نیست، مسجد معظمی ندارد؛ نمای خانهها که همه از خاک خاکستری است با سقفهای مسطح بیرنگ جمعا بدان حالت گروهی از تپههای خاکی نامنظم میدهد. شهر مطلقا دارای هیچ صنعتی نیست و بنابر این کارخانهای هم در آن وجود ندارد. تجارت منحصر است به رفع حوایج محلی و به همین دلیل سیل کالا به طرف آن شهر جاری نیست. خلاصه بگویم هیچ چیز آن شهر بیننده را به یاد شهری بزرگ نمیاندازد». این توصیفها، ویژگیهایی دگرگونه از شهر تهران با آنچه امروز میبینیم، از دید یک پزشک اتریشی نشان میدهد که در دوره ناصرالدین شاه قاجار به ایران سفر کرده است. این پزشک جهانگرد هنگامی که به پایتخت ایران نزدیک میشود آن را از ویژگیهایی دور میداند که پایتختهای اروپایی دارند. او از این دیدگاه تاسف میخورد که اگر مسافر بیگانه نداند به کدام شهر در حرکت است، اساسا نخواهد پنداشت به پایتخت کشوری بزرگ همچون ایران رسیده است. این پزشک اروپایی، از ورود به تهران و محلهها و بازارهای درون حصار شهر، به تفصیل سخن میراند؛ به ویژه که اندکی پس از اقامت در ایران، به عنوان پزشک دربار ناصرالدین شاه نیز برگزیده میشود و آگاهیهایی که درباره ارگ سلطنتی به خواننده میدهد، اهمیتی فراوان دارند.
دكتر ياكوب ادوارد پولاك، پزشک ماجراجوی اتریشی در واقع در سال 1224 خورشیدی به دعوت میرزا داود خان ارمنی، نماینده تجاری دولت ایران به ایران دعوت شد که با دستور میرزا تقی خان امیرکبیر، صدراعظم، برای به کارگیری چند مهندس، افسر نظامی، پزشک و کارشناس فنی برای تدریس در مدرسه تازهبنیان دارالفنون تهران به وین رفته بود. پولاک که به مطالعه درباره مشرقزمین علاقه داشت از پیشنهاد داود خان استقبال کرد و در سال 1851 میلادی برابر با 1229 خورشیدی به تهران آمد و تا نه سال بعد در ایران ماند. او شش ماه نخست ورود به ایران را به فراگیری زبان فارسی پرداخت و نیز كتابهایی مهم در زمينه پزشکی به دستيارى شاگردان خود نگاشت. ساخت و ایجاد بخش جراحی و بنیانگذاری بخش سیار معاینه و تجویز، که تا آن زمان در ایران پیشینه نداشت، او را پزشکی کارآگاه و دلسوز به جامعه ایران معرفی کرد و بر شهرتش افزود به گونهای که ناصرالدین شاه پس از درگذشت ارنست کلوکه پزشک فرانسوی دربار قاجار، دکتر پولاک را حکیمباشی ویژه خود کرد. پزشک اتریشی بدینترتیب به دربار و ارگ سلطنتی قاجار راه یافت. توصیف او از ارگ سلطنتی تهران، بازار و محلههای دارالخلافه میتواند جزییاتی جذاب به ما واگذارد.
تضاد طبقاتی چشمگیر
پولاک در آغاز ورود به شهر، از حصار و باروی نه چندان محکم آن سخن میراند و درباره چهار محله اصلی تهران صحبت میکند. او به بالا و پایین شهر اشاره کرده است؛ نکتهای که نشان میدهد تهران، تضاد طبقاتی را از روزگار قاجار آزموده است «عرصه داخلی شهر تقسیم میشود به ارگ، که به سهم خود با محیطی برابر با 1872 متر با دیواری بلند و چینهای و خندقی احاطه شده است و چهار محله که از میان آنها جدیدترینش که در شمال شرق است و در باغستانی بنا شده، پرآبترین، سالمترین و مرتفعترین محلهها به شمار میرود و به محله شمیران موسوم است. محله جنوب ارگ پرجمعیتترین ولی کمآبترین محلههاست و کاروانسراها و بازار را در خود جای داده است؛ به آن محله شاه عبدالعظیم میگویند. محله غربی یعنی محله سنگلج بیشترین قصور را شامل میشود و در عوض جنوب شرقی یا چاله میدان فقیرترین و غیر بهداشتیترین محلههاست». تضاد محلهها از نظر رفاه و امکانات به اندازهای بوده که توجه پزشک اتریشی را به خود کشانده است.
بازار امیر
پولاک به بازار و شیوه خرید و فروش مردم و کاسبان، بسیار دقت کرده، از انواع بازار در تهران از جمله دایمی، موقتی و فصلی سخن گفته و سرانجام به سودمندیها و زیانباریهای هر یک اشاره کرده است. او از بازار امیر نام میبرد که در دوران صدارت امیرکبیر ساخته شده و آن را دیدنیترین بنا پس از قصر سلطنتی در این شهر به شمار میآورد «بازار و کاروانسرا در تهران فراوان است، زیرا همه پیشهوران و کسبه در آن به کار خود سرگرمند. بازارها دالانهای بلندی هستند با سقفهای قوسدار که در دو طرف آن مغازههایی تعبیه شده است. از این بازارها راههایی به کاروانسراها باز شده که مقر عمدهفروشان است. پیش از اینها بازارها و کاروانسراها هم تنگ و هم کوتاه بود تا آنکه در زمان وزارت میرزا تقی خان، بازار وسیع امیر با کاروانسراهایش ساخته شد. وسایل و اثاث آن مجلل است؛ حیاطها و باغچه همه باشکوه ساخته شده و بعد از قصر سلطنتی دیدنیترین چیز سراسر شهر به شمار میرود. بازارهای دیگر، که از نظر زیبایی در درجات بعد قرار دارد در دنبال این بازار ساخته شده است، یا در خیابانهای دورتر واقع است. به موجب یک رسم قدیم پیشهوران یک رشته خاص برای خود بازاری را در اختیار دارند، و همچنین بازرگانان اهل یک شهر معین صنعتی، مثلا یزد، کاشان، کرمان و غیره در کاروانسرای معینی سکنی گرفتهاند».
بازارچههای کتانی!
بازارچههایی نیز در محلهها به فروختن نیازمندیهای روزمره مردم میپرداختهاند که به نوشته دکتر پولاک با بهرهگیری از تنههای درختان و پارچه ساخته میشدهاند تا پس از پایان کار گردآوری شوند. وی به این بازارچهها و این که چهره شهر را به زشتی کشاندهاند، خرده میگیرد «به غیر از بازار بزرگ تعدادی بازارهای کوچکتر هم به اسم بازارچه وجود دارد. دو خانه که در کنار هم قرار دارد را با تنههای درخت تبریزی به هم مربوط میکنند، روی آن سقفی از شاخ و برگ میزنند و اطراف آن را برای محافظت از تابیدن آفتاب با پارچههای کهنه کتانی میپوشانند. این کتانها در اثر باد و باران تکهپاره میشود و منظره نفرتانگیزی ایجاد میکند. در این خیمهوارها، خردهفروشها، نجارها، پینهدوزها، سبزی و میوهفروشها جای میگیرند. تقریباً هر هفته، به خصوص در بهار یکی از این بازارچههای موقتی درهم کوفته میشود و میریزد».
ارگ تهران
ادوارد پولاک پس از گذر از سبزه میدان و شگفتی از این که در میدانهای ایران نیز مغازههایی قرار گرفتهاند که به خرید و فروش خواروبار میپردازند، به ارگ سلطنتی نزدیک میشود «از میدان بزرگ شهر، موسوم به سبزه میدان با عبور از پل کوچکی که بر فراز خندق زده شده به ارگ میتوان وارد شد. در داخل ارگ مقر و منزل شاه قرار دارد با همه باغها، حیاطها، کوشکها و حرمهایش؛ ارگ که محیط آن به ده هزار و هشتصد متر بالغ می شود با کمی دیوار چینهای محاط شده است. از آن گذشته ارگ دارای قصور بیشتری هم هست که به صدراعظم و وزیر جنگ تعلق دارد و عمارت مخصوص سفارت روس، مدرسه نظام، توپخانه جدیدالتاسیس که ماطور کرسیس اتریشی آن را تجدید سازمان داده است و چند کلبه گلی کوچک که مخصوص جای دادن گروگانهای ترکمان است نیز در آن واقع است. تمام زمین ارگ به شاه تعلق دارد؛ وی محق است که هر وقت میل کند هر جایی را بدون پرداخت غرامت برای ساختمان در آن قطعه زمین تملک کند».
توپهای محترم!
پزشک اتریشی با گذر از پلی کوچک، با توپها و توپچیهایی روبهرو میشود که شگفتی او را برمیانگیزند زیرا مجرمان به آن توپها احترام میگذاشته و در صورت لزوم در آن مکان بست مینشستهاند «درست بر فراز پل، کوچه باریکی پس از عبور از در نقارهخانه به میدان شاه میپیوندد. اینجا میدان مشق و محل تمرین توپخانه است. دورتادور آن غرفههایی برای توپچیها تعبیه شده و در وسط آن سکویی قرار دارد که سه عراده توپی را که در دوره شاه عباس از پرتغالیها به غنیمت گرفتهاند (توپ مروارید) به معرض تماشا گذاردهاند. توپها به خصوص مورد احترام بسیارند و برای جنایتکاران و متمردین جنبه بست دارند».
جبروت شرقی
جهانگرد اتریشی سپس درباره همه قسمتها و بخشهای بنای سلطنتی توضیح میدهد. او با اشاره به تالار سلام، دیوانخانه و خانههای همسران شاه، آنها را چندان باشکوه یاد نکرده و جستجوی معماری پرعظمت شرقی را در آنها بیهوده میداند «از دروازه دیگری که مقابل آن قرار دارد و به عالیقاپی موسوم است به حیاط اول که باغ سلام نام دارد، زیرا مراسم سلام بزرگ در آنجا انجام میشود، وارد میشویم. فضای وسیعی است با چنارهای بلند تناور که تالار سلام، آن را به دو قسمت مساوی تقسیم میکند. از اینجا از طریق دروازهای دیگر به حیاط دوم وارد میشویم که اقامتگاه خصوصی شاه است و به آن دیوانخانه میگویند. در باغ قدامی قنات بزرگ شاه با قدرت تمام میجوشد و ظاهر میشود و سپس به کمک جویهایی آب آن به تمام باغ هدایت میشود. از دیوانخانه با عبور از یک راهرو جناغی به اندرون سلطنتی وارد میشویم. اندرون تشکیل شده است از سه حیاط بزرگ و یک حیاط کوچک که دورتادور آن را منزلهای خاص همسران شاه، کنیزها و خدمه آنها فرا گرفته است. نه ساختمان و نه تزیینات آن هیچکدام آن طور که آدم فکر میکند اثری از جلال و جبروت شرقی ندارد».
یک تکه یخ الماسی
بخشی دیگر از ارگ که توجه او را برمیانگیخته و آن را تقریبا با وسواس بررسی کرده، خزینه سلطنتی پر از طلا و جواهرات و مرواریدهای اصل و زردرنگ است که قدمتی فراوان دارند «خزینه اتاق کوچکی است که تمام اشیای قیمتی و جواهر، در آنجا در قفسههای مستحکم نگاهداری میشود. در میان الماسها در اینجا به قطعهای برمیخوریم به نام دریای نور، آن را به صورت مسطح تراش دادهاند و کاملا پاک است اما به علت نوع تراش خود چندان تلالو ندارد. من اغلب از دیدن آن به یاد تکهای یخ میافتادم. در بین یاقوتهای شرقی قطعهای هست به بزرگی گردو و از کاخ دهلی به یغما گرفته شده و در پشت آن نام تمام سلسلههای مغول حک گردیده است».
خانههای مقوایی
افزون بر بنای عجیب حرمسرای زنان شاه و سادگی چینش آنها، وضعیت معماری تند و تیزشان، تاسف او را موجب میشود و نیز بهرهگیری از گل در ساخت این بناها شگفتی وی را برمیانگیزد «وسایل و اثاث اتاقها سادهتر از سایر حرمسراهای شهر است. تازه این اواخر شاه دستور داد برای همسر سوگلی خود در حیاط اول بنایی بسازند که به سلیقه ایرانیها مجلل و باشکوه است، اما این ساختمان نیز دارای کلیه نقایصی است که در معماری جدید ایران مشهود است؛ دیوارهای گلی را گچ و سنگ مرمر پوشاندهاند. ستونهایی که روی آنها گچ مالیدهاند سست و نازک است، پلهها تنگ و با شیب تند، پنجرههای بسیار، درها، شاهنشینها، طاقچهها، بالکنها و بالاخانهها آدمی را به یاد خانههای مقوایی میاندازد که با کوچکترین ضربه ممکن است درهم بریزند».
* همه مطالب درون گیومه از «سفرنامه پولاک؛ ایران و ایرانیان» آورده شده است.