شماره ۳۸۹ | پنج‌شنبه 3 مهر 1393
صفحه را ببند
بوی مهر

باز بوی دفتر
پاک‌کن‌های سفید
ته مداد قرمز
باز هم مهر رسید
باز هم رج‌زدن حرف الف
باز هم دخترکی سر به هوا
دختری ناز که نامش کبراست
و د‌ه‌ها ‌سال است
قول‌ها داده به خود
و گرفته تصمیم
که دگربار، کتاب خود را
باز جا نگذارد. شب به زیر باران
آن کتاب کهنه
همچنان خیس و چروکیده و باران‌زده است
باز هم‌ سال دگر
باز پاییز دگر
باز تصمیم دگر
باز کوکب خانم
چند میهمان دارد
باز هم سفره رنگین پهن است
و کدام از ماها
در پس این همه‌ سال ...
حسرت خوردن از آن سفره کوکب خانم
همچنان با او نیست؟
خوش به حال عباس!
خوش به حال کبری!
خوش به حال حسنک!
که همه دغدغه‌شان
سفره و دفتر خیس است و صدای یک بز
خوش به حال همه‌شان!
که ز ما جا ماندند
همه کودک ماندند
و رسیدیم ما به سرابی که هم‌اکنون هستیم
و غم غربت ایام گذشته است که دایم با ماست.

شاعر: اراز

ارسال دیدگاه شما

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیر سایت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان پارسی باشد منتشر نخواهد شد.

تعداد بازدید :  149