اسماعیل قدیمی جامعهشناس
ارتباط میان ملت و دولت بدون واسطه رسانه جمعی یا با واسطه وسایل ارتباط جمعی، هردو برمحور اعتماد و مشارکت معنا میدهند و بدون این دو مولفه فاقد کارآیی هستند. مطالعه ارتباط و رابطه میان دولت و ملت و آسیبشناسی آن باید بر این پیشفرض استوار شود که اعتماداجتماعی و احساس مشارکت، نیاز راستین هر ارتباط میان شخصی و روابط اجتماعی در عصر مدرن است.
پیشفرض دوم، ساختار وجودی ملت و دولت است که در سیر تحول تاریخی خود از قالب حکومت استبدادی در عصر پیشامدرن، به دولت - ملت دموکراتیک مدرن و سپس به دولت جهانی پسامدرن تغییر یافتهاند. این تغییر در کشورهای غربی درونزا و در دیگر قارهها و ازجمله آسیا و به تبع آن ایران، برونزا بوده است. ملت و دولت در اینجا ساختارهایی انسانی هستند که از جنبههای گوناگون با موارد مشابه خود در اعصار گذشته متفاوت هستند. در عصرمدرن و پسامدرن ارتباط و ارتباطات دولت و ملت، یک نسبت سیستمیک، دموکراتیک، قانونمدار و مبتنیبر تعامل با واسطه، انتقادی، خردگرایانه و سازوکارهای پاسخگویی شهروندی است که در عصر پسامدرن شاهد فشارجهانی برای انطباق با استانداردهای بینالمللی نیز خواهد بود.
سومین پیشفرض این است که ملت و دولت در عصرمدرن در مناسباتی عمیق، گسترده و مبتنیبر وجود حوزههای عمومی، تفکیک قوا، انتخابات و رقابت و نظارتهای گسترده مردمی و استقلال حرفهای و صدها شرط و شروط تعریف میشوند. دولت و ملت در این جامعه، روابطشان براساس خردمندی، تفکیک حوزههای خصوصی و عمومی، انتقاد، علمگرایی و حقوق مدنی و حقوق و تکالیف شهروندی استوار شده است.
آسیبشناسی اجتماعی
اگر آسیبشناسی را شناسایی کج کارکردهای عناصر یک سیستم تعریف کنیم که میتواند ناشی از اشکال ساختاری، مشکلات فرآیندی و توزیع معیوب نقشها و نیز ضعفهای سامانههای نظارتی و کنترلی باشد، پس بياعتمادی، انقلابهای پیدرپی، ستمگریهای حکومتی و نارضایتیهای عمیق مردم را به اجمال میتوان عوارض روانشناسانه و جامعهشناسانه کج کارکردهای نظامات اجتماعی در ایران دانست که هرگز از یک سامانه نظارتی مدرن و سیستمی برخوردار
نشده است.
حلقه مفقوده روابط مردم و حکومت در ایران اعتماد بوده است. بنابراین، بیشترین آسیب در روابط اجتماعی ایرانیان را باید در حوزه ارتباطات جستوجو کرد. هیچ ایرانیای در گذشته از اعتماداجتماعی به درستی برخوردار نشده و دارای احساس مشارکت در جریانهای عمومی جامعه نبوده و پس از ظهور استعمار و نفوذهای استعماری مستقیم و غیرمستقیم این احساس عمیقتر و فاصله بياعتمادی فزونتر شده است. البته همه حکومتها از این منظر یکسان نبودهاند.
تعریف اعتماداجتماعی
اعتماداجتماعی، یعنی اطمینان افراد نسبت به قصد و نیت طرفین در دادوستدهای اجتماعی و ایفای نقشهای متقابل، به رابطه و موضوع دادوستد و سازوکارهای حفظ اعتماد از سوی نهادهای نظارتی بستگی دارد. همچنین، عوامل و مولفههایی مانند صداقت، صمیمیت، صراحت و شفافیتهای ارتباطی و تعاملی در شکلگیری، گسترش و ترویج اعتماد اجتماعی نقش ایفا میکنند. همچنین ارتباط و ارتباطات میان شخصی و جمعی خاستگاه بروز اعتماداجتماعی است و بنابراین اصلاح روندهای اجتماعی نیز میتواند به شرط فراهم شدن زمینههای دیگر از فضاهای ارتباطی آغاز شود.
اعتماداجتماعی در ایران در بستری تاریخی حکایت از فقدان زمینهها، مولفهها و سازوکارهای نظارتی برای ایجاد، حفظ و تداوم و بازتولید این مولفه پراهمیت اجتماعی در مناسبات پیچیده و چندلایهای مردم و حکومت و حتی مردم با مردم و عناصر حکومتی با یکدیگر دارد. یک نشانه نیرومند از این فرض، انقلابها، شورشها، کشتارها، زندانها و تغییرات حکومتی با خشونت و سرنگونی توسط مخالفان و بازتولید استبداد در قالبهای نو است.
سطوح تحلیل
اعتماداجتماعی را میتوان در 3 سطح روانشناسانه و جامعهشناسانه و نیز سطح انتزاعی ارتباطات مورد مطالعه قرارداد. در سطح نخست اعتماد اجتماعی به شخصیت، تربیت، تجربههای شخصی، فرآیندهای درونی شدن اعتماد و یادگیری و مانند اینها بستگی دارد. بنابراین، نخستین کارگاه آموزشی برای اعتماد اجتماعی خانوادهها و نخستین معلمان اعتماد پدر و مادر و نزدیکان و همسالان هستند.
سطح دیگر تحلیل به جامعه و مولفههای اعتمادسازی در آن مربوط است. محققان از مشارکت اجتماعي، همبستگي اجتماعي، آنومي اجتماعي، بيگانگي اجتماعي، اميدواري اجتماعي، گرايش به ريسک اجتماعي، امنيت اجتماعي، حمايت از نظم اجتماعي موجود، تعهد اجتماعي را بهعنوان مولفه اعتماداجتماعی در سطح جامعهشناسانه یادکردهاند. بنابراین اگر بناست که اعتماداجتماعی در این سطح مورد مطالعه قرارگیرد باید به این عوامل برای توسعه اعتماداجتماعی توجه شود.
سطح سوم را باید سطحی تخصصی و انتزاعی دانست که به حوزههای آموزشی و آموزش عالی و سیستمهای آموزش و پرورش و نیز آموزشهای مذهبی مربوط میشوند. درحقیقت حوزه ارتباط و ارتباطات اجتماعی خاستگاه تربیتی افراد برای اجتماعی شدن و یادگیری در ارتباط با دیگران است که تحلیل آن برای اصلاح امور و بهبود روابط اجتماعی بسیار اهمیت دارد.
جامعه مدرن و اقتضائات آن
جامعه مدرن بدون تردید جامعهای با قالبها و سبکهای زندگی کاملا متفاوت از گذشته است. مناسبات اجتماعی در این جامعه با تفکیک قوا در ساختار حکومتی مردم سالارانه و ناشی از سازوکارهای انتخابگری و آرای عمومی در فرآیندهای انتخابات آزاد صورت میگیرد. در این جامعه از ساختار یکپارچه حکومت استبدادی خبری نیست. پارلمان، احزاب سیاسی، اقتصاد باز و بازار آزاد همراه با حرفهایگرایی، توسعه ارتباطات اجتماعی، گسترش سوادعمومی و توسعه آموزش سیستماتیک سلسله مراتبی و نقش برجسته رسانههای همگانی بهعنوان نهادهایی ناظر بر عملکرد دولت - ملت که برآمده از آرای مردم است، از ویژگیهای این جامعه است. توسعه حقوقی و شکلگیری سیستم قضایی مدرن یک ضرورت اساسی و عمده در این جامعه است که نیروهای انتظامی دارای مهارت بسیار بالا، با اجرای دقیق مقررات نو و حاکی از روابط پیچیده و نظارتهای سیستماتیک، سهمی بنیادی در ساماندهی به این جامعه ادا میکنند.
گستره همگانی و نقش رسانههای عمومی
جامعه مدرن، بدون فضای عمومی که از کارکردهای رسانههای همگانی ناشی میشود، به وجود نمیآید. همانطور که گفته شد اعتماداجتماعی در عصر مدرن در حوزه رسانههای همگانی تولید و بازتولید میشود و این مهمترین کارکرد رسانهها در عصر مدرن است. درواقع وسایل ارتباط جمعی عمومی نظیر رادیو و تلویزیون برای ایجاد این فضا دارای نقش کلیدی هستند. این فضا، جایی است که مردم، نمایندگان و فعالان سیاسی به صورت آزاد در آن به ابراز عقیده و نقد حاکمیت میپردازند و افکارعمومی بهعنوان عنصر کلیدی جامعهمدرن و منشأ کسب اقتدار در آن شکل میگیرد تا سیاستمداران خبره و شایسته توسط مردم انتخاب شوند. علاوهبر رادیو و تلویزیون، مراکز آمار دولتی، مطبوعات، موزهها، کتابخانههای عمومی و نمایشگاهها و همه موسسات و مراکزی که به توسعه سوادعمومی و درک عمومی میانجامند در این فضا نقش دارند.
در این جامعه نهادها و سازمانهای متعدد و گسترده و دارای عملکرد آشکار و مبتنیبر قانون مورد رضایت عمومی هستند. سازمانهای جامعه از ساختی پیشرفته و مبتنیبر مدیریت علمی و عقلانیتی مبتنیبر آشتی منافع عمومی و خصوصی برخوردارند. در این جامعه اعتماد به صورت لحظهبهلحظه در سراسر وجود نهادها و سازمانها و روابط و مناسبات مردم بازتولید و مدیریت میشود و نقش رسانهها و مدیران حرفهای در این جریان بسیار اهمیت دارد.
خانواده، مراکز آموزشی
دانشگاهها و نهادهای مذهبی
اعتماداجتماعی یک سرمایه عظیم اجتماعی و فرهنگی است. خانواده در شکلگیری اعتماداجتماعی نقشی مهم دارد. نخستین معلمان هر فردی پدر و مادر او هستند. پس هوشیار شدن آنان نسبت به این نقش یک ضرورت اجتنابناپذیر است. مراکز آموزشی و دانشگاهها در شکلگیری آن نقشی تعیینکننده دارند زیرا با تحقیق و مطالعه گسترده و پیوسته و شناسایی عوامل موثر بر کاهش و افزایش اعتمادعمومی مردم و مسئولان کشور را نسبت به نقش و عملکردشان در افزایش و کاهش این سرمایه هوشیار میکنند. دانشگاهها همچنین با آسیبشناسی خود نسبت به مقولههای کلیدی در مناسبات اجتماعی، استفاده از تجربیات دیگر جوامع، ارایه پیشنهادهایی برای برونرفت از وضعیتهای دشوار و... از عمیق شدن مسائل و گسترش بياعتمادی جلوگیری میکنند.
مساجد، مراکز فرهنگی و دیگر موسسات مذهبی نیز در شکلگیری و افزایش اعتماداجتماعی نقش تعیینکنندهای دارند. این مراکز از طریق الگوسازیهای مذهبی میتوانند اهمیت اعتمادسازی و نقش همه عناصر اجتماعی را در فرآیندهای اعتمادسازی به صورت برجسته نشان داده و به گسترش این سرمایه یاری رسانند.
نتیجهگیری و پیشنهاد:
جامعه بدون اعتماداجتماعی بهعنوان یک سرمایه عظیم اجتماعی و فرهنگی نمیتواند به پیشرفت و سعادت عمومی دست یابد. جوامع مدرن، که ایران نیز خواه یا ناخواه یک جامعه مدرن به شمار میآید، بیش از جوامع دیگر به این سرمایه نیاز دارند، زیرا عوامل بسیاری وجود دارند که مناسبات و روابط میان افراد، گروهها از یک طرف و میان دولت و مردم از طرف دیگر را دچار چالش میکنند. تنوع فرهنگی، جهانیسازی، گسترش روابط بینالمللی و نفوذهای نهادهای جهانی و دهها عامل دیگر تولید و بازتولید اعتماداجتماعی را دشوار میکنند.
دستیابی به اعتماد اجتماعی نیازمند تجدید ساختار جوامع امروزی است. دولت ملی یا همان دولت - ملت میتواند بهعنوان محور شکلگیری اعتماداجتماعی و توسعه فرآیندهای تولید و بازتولید این اعتماد نقشآفرینی کند. نخستین گام بازسازی روابط و مناسبات دولت و مردم از طریق رسانههای همگانی، وجود آزادی بیان، عقیده، مطبوعات، استقلال مالی و حرفهای و تکثر آراء و رژیم حقوقی تنبیهی و تشکیل دادگاههای مطبوعات با حضور عوامل و نهادهای مدنی به جای عناصر حکومتی است.
از آنجا که اعتماد، بزرگترین سرمایه اجتماعی برای پیشرفت و سعادت یک جامعه است و بدون نقش آفرینی سیستماتیک رسانههای همگانی به وجود نمیآید، بنابراین وسایل ارتباط جمعی و دانشگاههای متولی آموزش ارتباطات باید مهمترین سهم را در اصلاح روندهای کنونی داشته باشند و تجدید ساختار و استقلال حرفهای آنها مبرمترین نیاز امروز جامعه ایران است.