شماره ۳۸۸ | ۱۳۹۳ چهارشنبه ۲ مهر
صفحه را ببند
سکانس‌های پایانی هیجان یک کلاس اولی
سکته قلبی دختر 7 ساله در روز جشن شکوفه‌ها

گروه حوادث| وقتی دختر 7 ساله برای رفتن به مدرسه لباس فرم جدیدش را پوشید تا برای شروع اولین روز تحصیلی در کنار همکلاسی‌های جدیدش به مدرسه برود، هیچ‌کس تصور نمی‌کرد او در راه مدرسه قربانی سرنوشت تلخی شود. رویا تنها 7‌سال داشت. تمام روزهای شهریورماه را در آرزوی رفتن به مدرسه سپری کرده بود. از مدت‌ها پیش در مدرسه شکوفای یاسوج ثبت‌نام کرده بود. می‌دانست که بعد از گذراندن دوران پیش‌دبستانی امسال وارد مقطع ابتدایی می‌شود. هیجان زیادی داشت، تا این‌که کم‌کم روزهای آغاز‌سال تحصیلی نزدیک شد باید یک روز قبل از اول مهر برای جشن شکوفه‌ها و آشنا شدن با بچه‌ها به مدرسه می‌رفت. آن‌شب کنار کیف و کتاب‌هایش خوابش برد. عقربه‌ها ساعت 6 صبح 31 شهریور ماه را نشان می‌داد که رؤیا کوچولو با شنیدن صدای مادرش از خواب بیدار شد.  خوشحال بود و آرام و قرار نداشت. می‌خواست زودتر لباس‌های فرم‌اش را بپوشد و به مدرسه برود. برای آشنا شدن با همکلاسی‌های جدیدش خیلی کنجکاو بود اما هیچ‌کس تصور نمی‌کرد دختر بچه کلاس اولی در روز جشن شکوفه‌ها هرگز به مدرسه نرسد.  
لبخند کبود
بند کفش‌هایش را که بست دستان کوچکش را در دستان مادرش گذاشت. صدای خنده و جیغ شادی‌اش در حیاط پیچیده بود.  بالا و پایین می‌پرید و برای رسیدن به مدرسه لحظه‌شماری می‌کرد.  اما هنوز چندقدم در حیاط خانه‌شان برنداشته بود، که ناگهان ورق برگشت. صدایش قطع شد، دردی عمیق تمام و جود کوچکش را فرا گرفت و در یک چشم بر هم زدن دستانش از مادرش جدا شد.  مادر رؤیا که با دیدن حال عجیب او شوکه شده بود، وحشت‌زده دخترش را در آغوش گرفت. روی موزاییک‌های حیاط نشستند لبخند شاد دخترک روی چهره کبودش محو شده بود. پدر و مادر جوان درحالی‌که از همسایه‌هایشان کمک می‌خواستند با اورژانس تماس گرفتند. تا این‌که چشم‌های رؤیا کوچولو در آغوش مادر به آرامی بسته شد.
خبر هولناک
چنددقیقه بعد صدای آژیر آمبولانس در منطقه اکبرآباد یاسوج پیچید. پزشک اورژانس بلافاصله به سمت دخترک کوچکی رفت که بی‌هوش در آغوش مادرش افتاده بود. پزشکان اورژانس عملیات احیای دختربچه 7ساله را آغاز کردند اما قلب کوچک رؤیا از تپیدن باز ایستاده بود. هنوز امید به زنده ماندن دخترکی که برای رفتن به اولین روز مدرسه، همین چنددقیقه پیش صدای فریاد‌های شادی‌اش در گوش مادر پیچیده بود وجود داشت. با تلاش پزشکان اورژانس رؤیا به بیمارستان امام سجاد(ع) یاسوج منتقل شد.   اما تا رسیدن به بیمارستان رؤیا به دلیل ایست قلبی جان سپرد و تلاش‌های کادر پزشکی هم هیچ کمکی به سرنوشت تلخ این کودک 7 ساله نکرد.  
حسرت ابدی
حالا دو روز از اول مهرماه می‌گذرد، همکلاسی‌های رؤیا به مدرسه رفته‌اند و پشت نیمکت‌های مدرسه جای خالی او دیده می‌شود.  نامش هنوز در لیست حضور و غیاب معلم مدرسه شکوفا به چشم می‌خورد. خانواده عباسی در شوک از دست دادن دخترک 7 ساله‌شان هستند. مهدي عباسی پدر رؤیا از مرگ فرزندش شوکه است.  او درحالی‌که می‌گوید همسرش هم حال و روز خوبی برای مصاحبه ندارد از زندگی کوتاه فرزندش به «شهروند» گفت:  «رویا فرزند اول ما بود.  به غیراز او یک پسر 2 ساله هم داریم. رؤیا هیجان خاصی بر‌ای رفتن به مدرسه از خود نشان می‌داد.  همیشه در برابر سؤال اقوام و دوستانمان که از او می‌پرسیدند: «امسال کلاس اولی هستی» فریاد خوشحالی سر می‌داد و از رؤیای رفتن به مدرسه می‌گفت. شب حادثه قرار بود صبح 31 شهریور ماه همراه مادرش برای جشن شکوفه‌ها به مدرسه برود بیش از پیش هیجان داشت. ساعت 6 صبح روز یکشنبه بود که از خواب بیدار شدیم.  وقتی رؤیا لباس‌هایش را پوشید از خانه بیرون رفتیم.  من چند قدم جلوتر از او و مادرش بودم که ناگهان صدای خنده‌های رؤیا قطع شد.  او در آغوش مادرش بی‌هوش شد.  وقتی آمبولانس آمد مرگش را تأیید کرد. اما به درخواست ما به بیمارستان منتقل شد، در بیمارستان هم تجهیزات کافی وجود نداشت که متأسفانه دیگر کار از کار گذشته بود. رؤیا دیگر نفس نمی‌کشید. مهدي عباسی در رابطه با این‌که آیا فرزندش بیماری خاصی داشته یا نه به شهروند گفت: «رؤیا هیچ بیماری نداشت، فقط کمی لاغر و ضعیف بود. به همین خاطر از مدتی قبل به یک پزشک متخصص تغذیه در شیراز مراجعه کردیم.  او تحت درمان بود تا به وزن‌ایده‌آل برسد، هر از گاهی هم برای ادامه درمان به شیراز می‌رفتیم. اما او هیچ سابقه‌ای از بیماری نداشت و همه آزمایش‌هایی که داده بود سلامتش را تأیید می‌کرد.»


تعداد بازدید :  318