شماره ۳۸۸ | ۱۳۹۳ چهارشنبه ۲ مهر
صفحه را ببند
جهانگیر کرمی درگفت‌وگو با «شهروند» :
اهمیت اوکراین برای روسیه، امنیتی- اقتصادی است
آرمین منتظری- بابک میرمالک | این روزها، مجادله میان روسیه و غرب بر سر اوکراین، سرخط اخبار جهان است. غرب، روسیه را به دخالت در امور داخلی اوکراین متهم می‌کند. برخی مقامات غربی، حتی ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهوری روسیه را به «پوتین» تشبیه کرده‌اند. پوتین متهم است به‌دنبال احیای اتحادجماهیر شوروی سابق است اما دکتر جهانگیر کرمی استاد دانشگاه تهران و کارشناس مسائل قفقاز بر این عقیده است اتهام احیای اتحادجماهیر شوروی سابق به روسیه کنونی نمی‌چسبد، چراکه روسیه کنونی در حد و اندازه‌ای نیست که بتواند آن امپراتوری را احیا کند و اساسا به‌دنبال چنین چیزی نیز نیست. به‌طور کلی، جهانگیر کرمی، ریشه مناقشات اخیر میان روسیه و غرب بر سر اوکراین را مسائل اقتصادی و ژئواستراتژیک است. گفت‌وگو «شهروند» با دکتر جهانگیر کرمی استاد دانشگاه تهران را می‌خوانید:

در خصوص چالش روسیه و غرب چندین نگاه وجود دارد. نگاه رایج بیشتر حول فعالیت رسانه‌ای غرب است که ما را از تحلیل اصل ماجرا دور نگاه می‌دارد. غرب این‌طور وانمود می‌کند که روسیه به دنبال احیای جماهیر شوروی است و از تمایل روسیه به گسترش حوزه خود به‌عنوان دست‌آویزی برای این استدلال استفاده می‌کند. آیا روسیه واقعا به دنبال احیای دوباره جماهیر شوروی است، یا این‌که ویژگی‌های ژئوپلتیکی موجب می‌شود مقامات روسیه به دنبال ایجاد امنیت خود در خارج از مرز‌های این کشور باشند؟
این دیدگاه که روسیه به دنبال احیای امپراتوری شوروی است، سیاست تبلیغاتی رسانه‌های غربی است. روس‌‌ها بهتر از هرکسی آگاهند که چنین چیزی امکان‌پذیر نیست. اتحاد شوروی بر‌آمده از ایدئولوژی مارکسیستی، سوسیالیستی، فراملیتی بود و داعیه جهانی داشت. امروز دیگر آن ایدئولوژی وجود ندارد. حد‌اکثر نقش ایدئولوژی حفظ هویت ملی روسیه است که رگه‌هایی از پان اسلاوگرایی نیز در آن به چشم می‌خورد. هرچند که این ایدئولوژی دولت روسیه نیست و افرادی مثل «الکساندر دوگین» و دیگران که مبلغان چنین دیدگاهی هستند میانه خوبی با دولت مسکو ندارند، برخلاف این‌که در ایران گفته می‌شود افکار دوگین در پشت سیاست‌های روسیه قرار دارد. لذا بحث احیای شوروی منتفی است. اما این به آن معنا نیست که دولت روسیه به‌عنوان یکی از قدرت‌های هسته‌ای جهان به دنبال حوزه نفوذ نباشد. همه‌ قدرت‌های جهانی و منطقه‌ای برای خود حوزه‌ نفوذی قایل هستند. مصر در شمال آفریقا و برزیل در آمریکای لاتین نیز به دنبال گسترش نفوذ خود هستند و قلمرو نفوذ روسیه نیز مرز‌های شوروی است.  
سال‌های نخست پس از فروپاشی شوروی، دوران فطرت اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی روسیه بود. ناتوانی دولت روسیه در دوران یلتسین شرایطی را ایجاد کرد که مانع ایفای نقش جدی روسیه در منطقه شد. اما به مرور زمان و از ‌سال 1996 موضوعاتی نظیر حق مداخله نظامی روسیه در منطقه، تعریف ساختار‌های جدی‌تری برای نفوذ در منطقه تعریف شد و منطقه حوزه حیاتی روسیه معرفی شد. اما در دوران پوتین به صورت جدی و عملی به این موضوعات پرداخته شد.  امروز دیگر موضوع احیای امپراتوری شوروی مطرح نیست بلکه موضوع حفظ حوزه‌های نفوذ یک قدرت جهانی‌است.
اما وقتی به تاریخ روسیه نگاه می‌کنیم می‌بینیم که روس‌ها در دوران ایوان نیز برای حفظ امنیت در برابر حمله مغول‌ها به سمت جنگل‌های تایگا حرکت می‌کنند و در زمان کاترین نیز دوباره به سمت خزر و شرق اورال متمایل می‌شوند. به‌نظر می‌رسد روسیه با توجه به جغرافیای خاص خود وقتی غرب را در همسایگی خود می‌بیند، احساس خطر می‌کند.
همه دولت‌ها براساس منطق ژئوپلتیک و ژئواستراتژیک به دنبال قلمرو‌های امن و قابل دفاع هستند. جغرافیای روسیه مولد نا‌امنی است. نبود کوه‌ها و دریاهایی که مانع نفوذ دشمنان شود موجب شده روس‌ها از زمان شکل‌گیری دولتشان در 1200‌سال پیش در معرض هجوم اقوام همسایه باشند. البته کشور‌های دیگری نیز با چنین مشکلاتی مواجه هستند. در روسیه ترکیب جغرافیای غیرقابل دفاع و گسترده و مذهب ارتدوکس وضعیتی را به وجود آورد که دفاع در برابر مهاجم خارجی همواره برای روسیه حایز اهمیت بوده. حتی در دوران ایدئولوژی جهانی کمونیسم نیز حفظ سرزمین یک الویت به شمار می‌رفت و استالین هم از جنگ‌جهانی دوم تحت عنوان «جنگ میهنی کبیر» یاد می‌کرد. روسیه امروزی همچنان از طرف غرب به جهت ظهور و گسترش ناتو آسیب‌پذیر است و در جنوب خود نیز با جمعیت چند صد میلیونی مسلمانان و نقش روزافزون آنها در مرزهای خود مواجه است و از سمت شرق نیز روند‌های جمعیت چین تهدیدی علیه روسیه به شمار می‌رود. تصور روسیه از ناامنی مرز‌هایش در کنار اقدامات ناتو نظیر سپرموشکی و پذیرش اعضای جدید وارد مرحله جدیدی شده‌است.  
با این حال اهمیت اوکراین برای روسیه تنها از حیث امنیتی نیست. با گذشت بیش از 2 دهه از فروپاشی شوروی، دولت روسیه دیگر صرفا به دنبال روابطی برای تأمین امنیت نیست. نهاد‌هایی نظیر پیمان امنیت جمعی و سازمان کشور‌های مستقل مشترک‌المنافع برای تأمین منافع امنیتی و سیاسی روسیه تشکیل شد با این‌حال هیچ نهاد مؤثر اقتصادی تا به امروز وجود نداشته‌است. یوراسیک هرگز نتوانست تحقق یابد و امروز فقط روسیه، قزاقستان و بلاروس در کنار یکدیگر قرار دارند و فعالیتشان تنها در سطح همکاری‌های گمرکی است. دولتمردان روسیه متوجه شدند که بدون یک نهاد همگرایانه اقتصادی در این منطقه، 12 کشور شوروی سابق به غیراز کشور‌های حوزه بالتیک امکان همکاری پایدار امنیتی و سیاسی وجود ندارد. لازمه چنین همکاری باثباتی بعد اقتصادی است. زیرا بعد اقتصادی موجب تعاملات اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی می‌شود و همکاری امنیتی در چنین فضایی به آسانی صورت می‌گیرد. همکاری امنیتی در جهت ثبات و امنیت بلندمدت باید ریشه‌های اقتصادی داشته باشد. همکاری اقتصادی و حضور اوکراین به‌عنوان دومین کشور پرجمعیت و دومین اقتصاد شوروی سابق برای روسیه ضروری است.
از‌ سال 2000 که پوتین در روسیه به قدرت رسید، اوضاع اوکراین همواره با نوساناتی مواجه بوده‌ است. انقلاب رنگی گرجستان در‌ سال 2003 به سقوط آقای شواردنادزه انجامید. در اوکراین هم در‌سال 2004 روسیه قدرت را از دست داد و بار دیگر در‌سال 2010 دوباره روسیه کنترل را در دست می‌گیرد و حالا باز هم در‌سال 2013 بحران اخیر اوکراین آغاز شد، و به نظر می‌رسد که روسیه قادر به حفظ موقعیت خود نیست.
کشور اوکراین ظرفیت قابل توجهی برای توافق و تعارض با روسیه دارد. عوامل تاریخی و فرهنگی مشترک اوکراین و روسیه هم موجب توافق است و هم تعارض. روسیه وارث یک امپراتوری فروپاشیده و ورشکسته ‌است و هنوز موفق به بازسازی خود نشده‌ است.  وقتی سخن از احیای قدرت و بازسازی روسیه می‌شود در حقیقت روسیه امروزی را با روسیه دهه 90 مقایسه می‌کنند، که مردم روسیه روزگار سخت‌تری را می‌گذراندند. بهبود روسیه ناشی از نوسازی اقتصادی و صنعتی داخلی نیست، بلکه ناشی از در‌آمد‌های نفتی، اراده و حمایت مردمی و ثبات‌بخشی به محیط داخلی است. این عوامل موجب توسعه اقتصادی و بدل شدن روسیه به یک قدرت صنعتی و اقتصادی بزرگ نشده ‌است. مشکل روسیه این است که هیچ‌گاه نتوانسته الگوی مناسبی برای کشور‌های پیرامونش باشد و از سوی دیگر قدرت ارایه کمک‌های قابل توجهی را نیز در خود نمی‌بیند.
و این به این معناست که روسیه پیشنهاد جایگزینی برای همکاری اوکراین با اتحادیه اروپا ارایه نمی‌دهد؟
روسیه پیشنهاد ایجاد یک سازمان همکاری اقتصادی را مطرح می‌کند و در عین حال مانع و مخالف روابط اقتصادی اوکراین با غرب‌ هم نیست. خط قرمز روسیه در این‌جا همکاری سازمان‌یافته کشور‌هایی نظیر اوکراین با غرب است، عضویت در چنین نهاد‌هایی به تعهداتی نیاز دارد که مانع ادامه همکاری این‌ کشور‌ها با روسیه خواهد شد. روسیه‌ای که موفق به بازسازی اقتصاد خود نشده‌است در کمک به دیگر کشور‌ها محدود است.
 کمک‌های رایج روسیه به کشور‌های آسیای مرکزی نظیر تاجیکستان و قرقیزستان که نیازمند‌ حمایت دیگر کشور‌ها هستند تنها 50 تا 100‌میلیون دلار است. درحالی‌که چینی‌ها در‌سال گذشته و در سازمان همکاری شانگهای 20‌میلیارد دلار بودجه برای حمایت از کشور‌های آسیای مرکزی در نظر گرفتند و بنابراین سهم هرکدام از این کشور‌ها چیزی در حدود 5‌میلیارد دلار است. چنین اقداماتی موجب وسوسه این کشور‌های می‌شود و احساس می‌کنند با استفاده از این سرمایه‌ها و انتقال تکنولوژی از چین می‌توانند اقتصادی مشابه چین داشته باشند.  
با این حال جریان‌های روس‌گرایی در کشور‌های منطقه ظرفیتی را برای روسیه ایجاد می‌کنند. جریان‌های روس‌گرا متشکل از فارغ‌التحصیلان دوران شوروی، اعضای حزب کمونیست، نظامی‌ها و همه ‌افرادی است که زبان روسی می‌دانند، ارتباطات روسی دارند، متأثر از فرهنگ روسی هستند و ارتباط با غرب برایشان مزیتی ایجاد نمی‌کند. در سوی دیگر نسل جوانی قرار دارد که با غرب در ارتباط است و تحت‌تأثیر نهاد‌های فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی غربی نظیر بنیاد جورج سوروس و حامی غرب است. چنین وضعیتی در تمامی اعضای سابق شوروی مشهود است اما در برخی از مناطق این تضاد شدت بیشتری می‌یابد. در کشور‌هایی نظیر گرجستان، اوکراین، مولداوی و جمهوری آذربایجان که مورد سرمایه‌گذاری غرب واقع شده‌اند حساسیت بیشتری وجود دارد. درحالی‌که کشورهایی نظیر ارمنستان، ازبکستان، قرقیزستان و قزاقستان با روسیه مشکل چندانی ندارد. حساسیت در کشور‌هایی که با غرب ارتباط نزدیک‌تری دارند و سرمایه‌گذاری بیشتری در آنها صورت گرفته‌ است بیشتر است. غربی‌ها با استفاده از فضا‌ها و فرصت‌هایی نظیر انتخابات و انقلاب رنگی نفوذ خود را گسترش می‌دهند. در سوی دیگر روس‌ها نیز با توجه به میزان حمایت غرب و شدت تهدید واکنش نشان می‌دهند. روسیه درخصوص انقلاب رنگی در قرقیزستان هیچ واکنشی نشان نداد، به این جهت که در قرقیزستان جریان ضدروس وجود ندارد و جریان غرب‌گرا در شدید‌ترین شکل خود به دنبال آزادی مطبوعات و رسانه‌ها هستند. قرقیزستان نیز برای روسیه نیز اهمیت چندانی ندارد.  
اما در کشور‌هایی نظیر اوکراین، مولداوی و گرجستان اوضاع فرق می‌کند. در اوکراین اشتراکات با روسیه به قدری است که هر فردی که بخواهد از اوکراین حمایت کند با توجه به تاریخ مشترک روسیه و اوکراین، ضدروس تلقی می‌شود. گرایش به لیرالیسم، آزادی، دموکراسی و اقتصاد بهتر در بین اوکراینی‌ها، جاذبه‌ای را برای جریان حامی غرب ایجاد می‌کند. پس از پیروزی انقلاب نارنجی، غرب اراده چندانی در اوکراین به خرج نداد. پس از چند‌سال جنگ، اوستیا اتفاق افتاد و روابط آمریکا و روسیه به دنبال طرح Reset باراک اوباما ترمیم پیدا کرد. درنهایت دولت برآمده از انقلاب رنگی در انتخابات بعدی شکست خورد. آنچه این بار در اوکراین اتفاق افتاد سرنگونی دولت قانونی طرفدار روسیه به وسیله اقدام نظامی و با حمایت همه‌جانبه و مداخله جدی دولت‌های غربی بود. دولت اوکراین با کودتا سرنگون شد و بلافاصله پس از آن بحث عضویت اوکراین در اتحادیه اروپا و ناتو مطرح شد و بحران شکلی جدی به خود گرفت.  دولت اوکراین یا باید به اتحادیه اقتصادی اوراسیایی می‌پیوست یا اتحادیه اروپا.  ضعف تصمیم‌گیری در دولت اوکراین و تعلل یانوکوویچ باعث اتفاقاتی شد که رخ داد.
عملکرد روسیه در هفته‌های گذشته نشان‌دهنده جدیت روسیه درخصوص بحران اوکراین است. به‌نظر شما روسیه تا کجا می‌تواند مقاومت کند؟
مقاومت روسیه در چند سطح متفاوت رخ می‌دهد. یک سطح از آن اشغال کریمه بود، که همانند کوزوو با حمایت مردم این منطقه از روسیه مواجه شد. هرچند که قانونی بودن این انتخابات از دیدگاه حقوق بین‌الملل همچنان مورد بحث است و به لحاظ قانونی قابل توجیه نیست. این اقدام بیشتر بر پایه منطق نظامی صورت گرفت، درصورتی که هر انتخاباتی باید در چهارچوب حکومت مرکزی صورت گیرد. در کریمه ابتدا اقدام نظامی و تجزیه صورت گرفت و انتخابات پس از آن برگزار شد. سطح بعدی متوجه دیگر مناطق حامی روسیه در اوکراین است، که هدف روسیه در این سطح تجزیه یا تشکیل ساختار فدرال است که مانع از تبدیل اوکراین به موقعیتی ژئواستراتژیک برای ناتو و علیه روسیه شود.  آخرین سطح مقاومت روسیه در صورتی شکل می‌گیرد که غرب وارد اوکراین شود و این کشور در آستانه عضویت در ناتو قرار گیرد. روسیه، حتی به قیمت درگیری با ناتو، مانع چنین اتفاقی خواهد شد.
آیا واقعا امکان درگیر شدن روسیه با ناتو وجود دارد؟
بله این امکان وجود دارد. هرچند که این گزینه آخر است و جنگ هسته‌ای را در پی خواهد داشت. روسیه البته از جنگ هسته‌ای اجتناب می‌کند و می‌کوشد تا با درگیری‌های نظامی به کار خاتمه دهد. درنهایت یا روسیه مانع حضور اوکراین در ناتو می‌شود یا غرب و روسیه هرکدام بخشی از اوکراین را در دست خواهند گرفت و به آتش‌بس و توافق تن می‌دهند.
مساله‌ای که این‌جا مطرح می‌شود پیامد ایستادگی روسیه در بحران اوکراین است، این‌که روسیه در چنین موضوعاتی نرمش نشان نخواهد داد. اگر روسیه وارد چنین درگیری شود و شکست بخورد چه پیامد‌هایی در پی خواهد داشت؟
شکست روسیه در چنین درگیری می‌تواند به جنگ هسته‌ای، هر چند در ابعادی محدود منجر شود. روسیه در صورت شکست نفوذ خود را در بسیاری از کشور‌های منطقه از دست خواهد داد و ناتو به راحتی کشور‌هایی نظیری اوکراین، مولداوی، گرجستان و جمهوری آذربایجان را به عضویت خود در‌ خواهد آورد. در این صورت حتی کشوری نظیر ارمنستان نیز ممکن است برای همکاری با ناتو وسوسه شود. این پیشروی حتی ممکن است به خاک روسیه نیز کشیده شود. غربی‌ها در برخی سناریو‌های خود تجزیه روسیه را نیز پیش‌بینی کرده‌اند. شکست روسیه مسائل متعددی به دنبال خود خواهد داشت و نقش کشور‌هایی نظیر ایران، ترکیه و چین را نیز دست‌خوش تغییر خواهد کرد. با این حال چنین احتمالی خیلی بعید است. اراده طرف غربی نیز مهم است. طرف غربی به دنبال درگیری نیست و از آغاز بحران اوکراین ترجیح داده بجای درگیری وارد فاز تحریم‌های اقتصادی شود. حتی احتمال گسترش تحریم‌های اقتصادی نیز ضعیف است. غرب به دنبال تأثیرات طولانی‌مدت تحریم‌ها در سال‌های آینده است که شاید تا دهه‌های آینده به طول انجامد.  این درحالی است که بسیاری از کشور‌های غربی نیز درخصوص اولویت‌های خود دچار تردید شده‌اند. این‌که آیا به حل‌وفصل مسائل خاورمیانه بپردازند یا به مسائل شرق آسیا و قدرت‌نمایی چین ورود کنند و یا این‌که اساسا تضعیف روسیه را در اولویت قرار دهند. انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا نیز در این تصمیم‌گیری بی‌تأثیر نیست.  
درگیری‌های اخیر خاورمیانه و تشکیل ائتلافی از سوی کشور‌های غربی برای مبارزه با داعش بخشی از توان غرب را به خود اختصاص می‌دهد و به نظر می‌رسد روسیه نیز چندان از این موضوع ناراضی نیست.  این مسأله چقدر در قضایای روسیه و اوکراین تاثیرگذار است؟
در سال‌های گذشته ایران یکی از اولویت‌های آمریکا به شمار می‌رفت که الان از اهمیت آن کاسته شده‌ است. هرچند که در اظهارات دیپلماتیک شاید این موضوع به چشم نخورد. مسأله آمریکا در خاورمیانه دست‌یابی به نظم و چهارچوبی تازه برای تأمین منافع موردنظر خود است. اختلافات مختلفی که در کشور‌های خاورمیانه رخ می‌دهد، مانع شکل‌گیری این نظم می‌شود. رسیدن به یک توافق و تفاهم درخصوص خاورمیانه کار بسیار پیچیده و دشواری خواهد بود. همین باعث تمرکززدایی از موضوع اوکراین می‌شود.
از طرف دیگر تمرکز بر آسیا در طرح دفاعی آمریکا در‌سال 2012 عنوان شده‌ بود. ناتو و کشور‌های غربی در نظر داشتند تا‌ سال 2016 تمرکز امنیتی و نظامی خود را معطوف شرق آسیا کنند، که به دنبال وقایع اخیر این طرح نیز با وقفه‌ای جدی مواجه خواهد شد. پیچیدگی این مسائل به ‌حدی است که در سطح رسمی و دولتی آمریکا نیز هیچ طرحی برای مواجهه با این 3 صحنه در دست نیست. صحنه اوراسیای مرکزی، صحنه خاورمیانه و صحنه شرق آسیا.  بسیاری از منتقدان دولت آمریکا معتقدند که اوباما اساسا راهبردی در دست نداشت و براساس تعدادی شعار و طرح خام به قدرت رسید. از سوی دیگر طرفداران دولت اوباما مدعی‌اند که تمام تلاش او حل‌وفصل مشکلات بجا مانده از دوران بوش پسر بود، اما مشکلات تازه‌ای که همزمان ایجاد شد فضای فعلی را به وجود آورد.
دولت‌های هریک از این 3منطقه در تلاشند تمرکز غرب را معطوف دیگر مناطق کنند. به‌عنوان مثال ادامه بحران اوکراین به سود چینی‌هاست و روسیه نیز خواهان ادامه مسأله داعش و پرونده هسته‌ای ایران است. با این حال غربی که به‌دنبال گسترش قلمرو استراتژیک و حفظ و تقویت منابع است خود با مشکلاتی مواجه شده‌است.  غرب به لحاظ اقتصادی و هماهنگی با متحدان منطقه‌ای دچار مشکل است.  خاورمیانه پیش از بیداری اسلامی و بهار عربی بر مدار معادلات غرب می‌چرخید، اما امروز این‌طور نیست و واگرایی بیش از هر زمان دیگری است. برخی معتقدند این چالش سیستم است که به دنبال تغییر ساختار نظام بین‌المللی پدید آمده‌است و به دنبال آن نظام بین‌الملل از یک نظام غرب‌محور به نظامی جدید با مختصاتی جدید بدل می‌شود که با محوریت قدرت‌های منطقه‌ای چندگانه شکل می‌گیرد.
پوتین در اظهارات اخیر خود از مشخص شدن بسیاری از مسائل پس از انتخابات پارلمان اوکراین خبر داد. پیش‌بینی شما درخصوص انتخابات آینده اوکراین چیست؟
مسئله‌ای که از اکنون مشخص شده عدم مشارکت برخی از احزاب است.  حزب «مناطق» از عدم مشارکت خود در این انتخابات خبر داده‌است. البته بخشی از آن به دلیل تضعیف توان حزب مناطق است که براساس یک ائتلاف فصلی در مقابل ائتلاف غرب‌گرا شکل گرفته‌بود و همچنین دیگر امکان مشارکت ساکنان مناطقی که اعلام خودمختاری کرده‌اند در انتخابات وجود ندارد. همچنین حزب کمونیست با وجود این‌که حزب ریشه‌دار و تأثیرگذاری است، در پی اتهام همکاری با روسیه نسبت به گذشته ضعیف‌ شده است.
حزب ناسیونالیست‌های افراطی اما در شرایط فعلی فضای مناسب‌تری دارند، با این حال افکار عمومی اوکراین بخشی از بحران فعلی را در نتیجه اقدامات این حزب می‌دانند، چرا که دولت یانوکویچ به توافقاتی با مخالفین دست‌یافته بود. در سوی دیگر جریان‌های انقلاب رنگی و یولیا تیموشنکو نیز در پی اتهامات فساد مالی چندان خوش‌نام نیستند. هرچند که پیش‌بینی انتخابات آینده اوکراین چندان ساده نیست، اما آنچه مسلم به نظر می‌رسد این است که پارلمان آینده اوکراین پارلمان ضدروس خواهد بود و امکان تشکیل پارلمان معتدل بسیار ضعیف است.  اقدام روسیه در کریمه و حمایت از جدایی‌طلبان تشکیل پارلمان معتدل را غیرممکن ساخته است. هرچند در شرایط اقتصادی سخت و بحران جدایی‌طلبان در اوکراین، جریان‌های معتدل می‌توانند مؤثر واقع شوند. دولت اوکراین پس از انتخابات نیز همچنان خواستار عضویت در اتحادیه اروپا، عضویت در ناتو و درگیری با روسیه خواهد بود. آنها امیدوارند با پشتوانه حمایت‌های غرب و اعمال فشار اقتصادی و نظامی به روسیه بتوانند امنیت خود را حفظ کنند، در غیراین‌صورت گزینه دیگری ندارند.  اوکراین در حقیقت به نقطه برگشت‌‌ناپذیر رسیده‌است.
آیا ممکن است روسیه امسال نیز از اهرم انرژی استفاده کند و جریان گاز به سوی اوکراین و اروپا را قطع کند؟
روسیه پیش از این علیه اوکراین و گرجستان چنین اقداماتی را انجام داده‌است. با این حال شاید روسیه در جست‌و‌جوی تعدیل غرب باشد و اقدام حادی را در این زمینه انجام ندهد. روس‌ها برای حفظ قلمروی استراتژیک خود حتی حاضرند در جنگی هسته‌ای شرکت کنند، اما آنها در عین حال می‌دانند تحریم‌ها و فشار‌های غرب امکان نوسازی اقتصادی را به شدت تخریب می‌کند. از سوی دیگر روسیه امکان ورود به یک رقابت نظامی و تسلیحاتی بلندمدت با غرب را ندارد.  بودجه نظامی دولت روسیه در بهترین حالت 70‌میلیارد دلار است، درصورتی که بودجه نظامی آمریکا و ناتو مجموعا به‌هزار‌میلیارد دلار می‌رسد.  
بخش عظیمی از اقتصاد روسیه به در‌آمد‌های ناشی از انرژی وابسته است. امکان جایگزین کردن بازار‌های انرژی نیز در کوتاه‌مدت ممکن نیست. برخلاف تصور ما روسیه غرب را به شکل یکپارچه در نظر نمی‌گیرد. منافع کشور‌های نظیر آلمان، فرانسه، انگلستان و ایتالیا متفاوت است. در بین کشور‌های اروپایی لهستان بیشترین اقدامات ضدروسیه را پایه‌ریزی می‌کند که مشخص نیست تا چه زمانی ادامه داشته باشد.
دولت روسیه با علم به تعدد و چندگانگی موجود در غرب و با علم به محدودیت‌های خود و همچنین امکان ترمیم روابط با اروپا سیاست‌های خود را پیش می‌برد.  دولت آمریکا درست 8 ماه پس از اوج بحران اوستیا، طرح Reset را ارایه کرد و این نشان می‌دهد امکان نرمش طرف غربی همواره وجود دارد. روس‌ها امیدوارند با عدم تشدید بحران، امکان‌ها و ظرفیت‌های ترمیم روابط با غرب را ایجاد کنند و روابط را بیش از این خدشه دار نکنند. کشور روسیه شرایط خاص خود را دارد و برای اقدامات سیاسی و روابط خود به مقدمه‌چینی نیاز ندارد، اگر ولادیمیر پوتین اعلام کند با غرب به توافق رسیده‌است با هیچ مخالفتی و اعتراضی از سوی افکار عمومی مواجه نخواهد شد. از آن‌جایی که همکاران سیاسی ولادیمیر پوتین عملگرا هستند چنین توافقات و چرخش‌هایی در سیاست خارجی خیلی طبیعی است.
روسیه برای ترمیم اقتصاد خود به مدرن‌سازی  آن از سوی غربی‌ها نیاز دارد و در نتیجه اقتصاد روسیه به اقتصادی شبه‌لیبرال بدل خواهد شد. از سوی دیگر برخی ارزش‌های غربی نیز در تضاد با نوع نگاه روسیه است. چنین پارادوکسی چطور برطرف می‌شود؟
این یکی از مسائل مهم اقتصاد روسیه است، گفته می‌شود اقتصاد روسیه در طول 2 دهه گذشته به‌حدی باز و جهانی شده‌ که امکان تحمل تحریم‌ها برایش محدود است.  
مسئله همین است که روسیه نمی‌تواند مدل‌های اقتصادی غرب را بپذیرد اما مدل‌های سیاسی‌اش را رد کند.
کشور‌ها به دنیای خارج 2 نگاه دارند. یا همانند چین مسائل اقتصادی را در اولویت قرار می‌دهند که به موجب آن مسائل سیاسی، فرهنگی، ایدئولوژیک و امنیتی را در حاشیه همکاری اقتصادی قرار می‌دهند و اولویت را توسعه قرار می‌دهند. در برخی از کشور‌ها هم امنیت در اولویت قرار دارد. در این دیدگاه همکاری‌های اقتصادی و ارتباطات در این چهارچوب قرار می‌گیرد.  برای روسیه نیز امنیت در اولویت قرار دارد. زیرا احساس خطر می‌کند. هرچند هیچ‌گاه همکاری‌هایش با غرب را متوقف نکرده‌است. غرب مدل‌های اقتصادی و سیاسی را یک مجموعه واحد می‌داند.  غرب امتیاز سرمایه‌گذاری، مشارکت، تولید، انتقال تکنولوژی و بازاریابی را تنها در صورت پذیرش محدودیت‌های امنیتی خود به روسیه اعطا خواهد کرد. جریان‌های حقوق بشر، آزادی رسانه‌ها و پرهیز از تعیین سرنوشت‌ ملت‌های مجاور از مسائل مدنظر غرب است.  این پارادوکسی است که هر کشوری که به لحاظ امنیتی و سیاسی در مقابل غرب باشد با آن مواجه است.  اگرچه بسیاری از کشور‌ها نظیر چین موفق شدند اختلاف خود با غرب را برطرف کنند، با این حال روسیه زمان کافی برای چنین کاری را در اختیار ندارد. چین از فرصت اختلاف روسیه و غرب برای این اقدام استفاده کرد، اما روسیه امروز ابزاری برای چنین کاری در دست ندارد.


تعداد بازدید :  275