شهروند| اعضای تکنیسین جوان اورژانس 115 شهرکرد به چهارنفر زندگی دوباره بخشید. تکنیسین 29ساله اورژانس 115 کوهرنگ چهارمحالوبختیاری که به دلیل خونریزی مغزی دچار مرگ مغزی شده بود، اعضای بدنش را به بیماران نیازمند اهدا کرد.
شب بود و سکوت خیابانها و کوچهها کمی دلهای پریشان و آشفتهشان را نوازش میکرد. فردا روز دیگری بود؛ روزی که او برای همیشه میرفت اما قرار بود پایان زندگیاش، آغازی برای نفسهایی دیگر باشد.
احیاگر در مرگ و زندگی
اسمش رامین نوروزی است. تکنیسین اورژانس 115 کوهرنگ استان چهارمحالوبختیاری بوده است. 29سال از بهار عمر را پشتسر گذاشته بود و در میان روزهای شهریور که نرم نرمک از راه میرسیدند، به انتظار 30سالگیاش نشسته بود. چه روزها و شبهایی را که درگرما و سرما، با خستگیهای ممتد و درمسیرهای سخت و طولانی به شیفتهای پیدرپی نرفته بود؛ آن هم به خاطر کسانی که روزی با خود و خدایش عهد بسته بود که تمام تلاشش را برای کمک به آنها بکند. درتمام این سالها آدمهای زیادی را دیده بود که در صحنه حادثه مرگ مغزی شده بودند؛ اما به امید اینکه اعضای سالمش بتواند جان چند نفر را حیات ببخشد، او را احیا کرده بود و شاید گاهی به این هم فکر میکرده که شاید روزی دست سرنوشت خودش را هم در این جایگاه قرار دهد.
یک پایان و چند آغاز
شنبه 30 مردادماه بود که ناگهانی حالش بد شد. خانوادهاش او را به بیمارستان منتقل کردند. دچار خونریزی مغزی شده بود و به کما رفت. پزشک متخصصش میگفت، مبتلا به تومور مغزی بوده؛ از آن نوع تومورهایی که یکباره انسان را از پا درمیآورد و تا لحظه آخر خودش را نشان نمیدهد. 5روز تمام در جدال با مرگ و زندگی بود. 5روزی که هر لحظهاش به اندازه صدها سال بود. 3روز از شهریور گذشته بود که گفتند دچار مرگ مغزی شده است؛ و آب پاکی را روی دست و دل خانوادهاش ریختند. آنها که تمام این روزها را با امیدهای بسیار گذرانده و تمام ثانیههایش را چشم به تختی دوخته بودند که جگرگوشهشان آخرین لحظههای زندگیاش را میگذراند و امیدوار بودند که دوباره برخیزد و همان آدم قبلی شود و گویی هیچ اتفاقی نیفتاده است؛ اما سرانجام آنچه نمیبایست، اتفاق افتاده بود؛ او دیگر هرگز برنمیگشت و نمیتوانست زندگیاش را از سر بگیرد؛ شاید دستگاهها و لولهها چند روز بیشتر میتوانستند او را در این دنیا نگه دارند اما آخرش چه؟
لحظات سختی بود؛ اینکه تصمیم بگیری اعضای بدن عزیز از دسترفتهات را به دیگری ببخشی؛ کسی که او را نمیشناسی و هیچ پیوندی با او نداری، کاری است که از عهده هرکسی برنمیآید. از آن گذشته کسی آنها را مجبور نمیکرد که اعضای بدن فرزندشان را به دیگری بدهند؛ اما آنها سالها درکنار او زیسته بودند و ناراحتی او را برای کسانی که نتوانسته بود نجات دهد، دیده بودند و میدانستند که قلب و روح او با گذشت و فداکاری عجین شده است؛ پس تصمیم گرفتند آخرین لحظات زندگی عزیزشان را نیز با بخششی بزرگتر گره بزنند. چهارشنبه ساعت 9شب بود که کبد و کلیهها و عروقش را به نیازمندان اهدا کردند. کلیهها به دوجوان 25 و 23ساله از همشهریانش اهدا شد و کبد و عروقش هم به مرکز پیوند شیراز فرستاده شد تا امید زندگی دوباره را به چندین نفر دیگر هم بدهد؛ و پنجشنبه 4 شهریور در خانه ابدیاش آرام گرفت.