| علیاکبر محمدخانی| گویا اون سال عید که تلویزیون آهنگ «گل میروید زِ باغ، گل میروید» عباس بهادری رو پخش میکرده، مردم دوشنبه اینو میبینن خیلی خوششون میاد، میریزن تو خیابونا که چی؟ دلمون پوسید بابا، مگه ما عید نداریم؟ مام عباس بهادری میخوایم. خلاصه جوری میشه رئیسجمهوریشون نامه میزنه ایران که خواننده این آهنگهرو دو روز قرض بدید به ما. ایرانم میگه والا مام حرفی نداریم، ولی همین الانشم نصف شهرای خودمون تو نوبتن که این خواننده بره این آهنگو براشون بخونه. ولی مردم دوشنبه کوتاه نمیاومدن. دیگه کاری میکنن که رئیسجمهوره قاطی میکنه که هرکی عباس بهادری میخواد، از اینجا بره. مردمم از خدا خواسته میگن باشه و ریز تا درشتشون جمع میکنن و میرن. جوری که حتی یه نفرم نمونده بود تا یه لیوان آب بده دست رئیسجمهوره. خلاصه خود رئیسجمهوره هم چراغارو خاموش میکنه از دوشنبه میره.