شماره ۳۸۶ | ۱۳۹۳ دوشنبه ۳۱ شهريور
صفحه را ببند
دستفروشان، کالاهای کاربردی و ضروری را به مترو آوردند
به‌روزرسانی تجارت در زیرِ زمین پایتخت
چسب و باتری جای خود را به اسباب‌بازی‌های مناسب و لوازم الکترونیکی دادند

علی اکبرزاده، گروه اقتصادی| پله‌های ورود به زیر زمین پایتخت را دوتا، یکی پشت‌سر می‌گذارم و با فکر به این‌که چرا مانند بقیه در صف پله برقی منتظر نمانده‌ام، به محل انتظار می‌رسم. مانند جوان سرکشی که هر چندوقت یک‌بار به سراغ قوم و خویش می‌رود با مترو غریبگی می‌کنم. ماجرای خودکشی مادر و فرزند در همین یکی دو هفته پیش مرا در دنیای زیرزمین پایتخت غرق می‌کند تا این‌که باد حرکت قطار در برابر چشمانم، مرا به عالم حقیقت بازمی‌گرداند. به سمت غرب می‌روم و طبق زمان‌بندی‌های قدیمی که از مترو در خاطرم دارم قرار است عبور از هر ایستگاه دودقیقه‌ای وقت بگیرد.  مانند مسافری که از مسیر تهران به بندرعباس می‌رود با خودم برنامه‌ریزی می‌کنم. تلاش سختکوشانه‌ام برای پرت‌کردن حواس از مسافران به جایی نمی‌رسد. گوش کردن به موسیقی و کتاب خواندن در مترو هم برای منی که مانند کودکی بازیگوش دنبال آدم‌ها و احوالاتشان هستم چاره نمی‌شود. سری می‌چرخانم به راست و چپ و مانند راننده‌ای که پشت چراغ قرمز به ماشین‌های کناری‌اش زل زده است، مسافران و حالاتشان را ورانداز می‌کنم.  چند دقیقه‌ای به همین منوال می‌گذرد تا سر‌و کله دستفروشان مترو پیدا می‌شود.  
جوانان خوش‌پوش دستفروش
چهره‌های بی‌تفاوت و قالبا اخموی مسافران حال خوبی را به آدم منتقل نمی‌کند. تصمیم می‌گیرم جور دیگری این مسیر را طی کنم. به نقشه بالا سرم نگاه می‌کنم؛ خط دو با نواری آبی روی تابلو نقاشی شده است. مسیر از ایستگاه فرهنگسرا در شرق تهران شروع می‌شود و تا اکباتان ادامه دارد.  در همین حال پسر جوانی که زیر 20‌سال سن دارد با تیپی اسپورت و کوله‌ای در پشتش با یک اسلحه سبزرنگ وارد واگن ما می‌شود.  همه نگاه‌ها به سمت او برمی‌گردد. اسلحه را به سمت بالا می‌گیرد و با جدیت می‌گوید: فقط دو‌هزار تومان، فقط دو‌هزار تومان.  تفریح مناسب واسه بچه‌ها و بزرگترا.  اسلحه آب‌پاش بدم؟ حباب هم میده.  فقط کافیه آب و صابون رو قاطی کنی و بریزی داخلش.  بدون برق، بدون باتری.  
فقط دو‌هزار تومان. همین‌طور که به تبلیغات پرهیجانش در مورد اسلحه بانمک و سازگار با طبیعتش ادامه می‌دهد، شروع می‌کند به تیراندازی. تقریبا تمام فضای خالی واگن پر می‌شود از حباب‌هایی که تقریبا به جز من هیچ‌کس دیگری را در واگن خوشحال نمی‌کند. مسافران با استقبال نه چندان گرم خود، تفنگ آب‌پاش فروش را راهی می‌کنند تا سرگرمی مفرح چند دقیقه‌ای من هم در مسیر تمام شود.  
تقلبی‌های خوش‌رنگ و لعاب ارزان!
چند ایستگاهی طی می‌شود؛ دستفروشان از انواع و اقسام مختلف در واگن‌ها تردد می‌کنند. از کفی کفش طبی گرفته تا باتری‌های قلمی با قیمت‌های فوق نازل در دستانشان دیده می‌شود. اما چند نفر از آنان به نظر می‌رسد با بقیه فرق می‌کنند. مرد جوانی که ظاهر به نسبت آراسته‌ای هم دارد به واگن ما نزدیک می‌شود؛ سیم‌های هندس‌فری رنگارنگ از دستانش آویزان است. بیشتر که نگاه می‌کنم هندس‌فری‌های «بیتز» را در دستانش می‌بینم. خاطرم هست آخرین باری که این هدفون‌ها را در پاساژ پایتخت دیده بودم قیمت‌های نجومی داشتند. از حدود 200‌هزار تومان تا بالای یک‌میلیون تومان. دستگاه‌های پخش موسیقی و پلیر‌های رنگی که بسیار به محصولات اپل نزدیک بود بخش دوم کالاهای مرد دستفروش بود که همگی در دست راست او جا خوش کرده بود. قیمت تمامی وسایل مرد 10‌هزار تومان بود که با وجود این‌که در تقلبی بودنش تردیدی نداشتم اما قدری هم وسوسه خریدن  شده بود.  
در همین حین پسر جوان دیگری برای فروش محصولاتش نزدیک شد. با صدای بلندتر از بقیه دستفروشان فریاد می‌زد: چشم‌بند خواب 2‌هزارتومن. چشم‌بندای مرغوب فقط دو‌هزار تومن. با خودم فکر می‌کردم از آخرین باری که متروسواری کرده بودم چقدر گذشته بود؟ 8 ماه یا شاید هم بیشتر.  اما در این زمان همانقدر که مترو و متروسواران تغییری نکرده بودند، دستفروشان مترو به‌روز شده بودند. کالاهایشان به شدت کاربردی‌تر، لوکس‌تر (از نوع تقلبی) و به قیمت‌تر شده بود. انگار که فضای کسب و کار آنها را به‌رقابت واداشته بود. تمامی دستفروشان و اجناسشان به نظرم مناسب و ضروری می‌آمدند.
آدامس‌های تاریخ مصرف‌دار اما...  
در افکار مترویی خودم غوطه‌ور بودم که آدامس‌فروش مترو از راه رسید. بعد‌ها فهمیدم که او از معروف‌ترین دستفروشان مترو است.  آدامس‌های رنگارنگ و گران مغازه‌های بالا شهر همگی در جعبه دستان او جا گرفته بودند. از فرِش گرفته تا زایلیتول و ریلکس.  تاریخ آدامس‌ها را نگاه کردم همگی تا 2015 زمان داشتند و قیمت‌ها هم به شدت وسوسه‌کننده بودند. آدامس‌هایی با طعم‌های جذاب که تنها‌ هزار تومان قیمت داشتند.  
از فروشنده پرسیدم چرا این‌قدر آدامس‌هات ارزون هستن؟ نکنه تاریخ مصرف گذشته‌ان یا این که... با جدیت آمیخته به یک لبخند گفت: نه مغازه‌های بیرون گران‌فروش هستن. ما عمده می‌خریم و ارزان می‌فروشیم. پرسیدم: می‌تونم یه عکس از آدامس‌هات بندازم؟ گفت:  فقط یه کاری نکنی که دستفروش‌ها رو جمع کنن.  خیالش را راحت کردم و عکس یادگاری‌ام را برای روزنامه انداختم.
به‌روزرسانی تجارت زیرزمینی
بدون شک بازار فروش زیرزمینی دستفروشان در واگن‌های زنانه داغ‌تر و جذاب‌تر از واگن‌های دیگر است. بی‌شک مهم‌ترین دلیل آن هم ازدیاد تقاضاست که عرضه نجومی کالاها را پدید می‌آورد.  بانوان متروسوار از انواع لباس و روسری گرفته تا لوازم بهداشتی و آرایشی را از دستفروشان مترو تهیه می‌کنند که جدا از کالاهای غیربهداشتی و تاریخ مصرف گذشته، مورد منفی دیگری در این معاملات به‌نظر نمی‌رسد. تنها چیزی که در این سفر کوتاه مترویی بیش از دیگر وقایع جلب نظر می‌کند، به‌روزرسانی تجارت زیرزمینی در متروی پایتخت است. تجارتی که بدون‌شک عرضه‌کنندگان آن چند عنصر حیاتی فروش کالا را از قلب تقاضای خریداران گرفته و به جانمایه آن عمل کرده‌اند. آنان کالاهای به قیمت و به‌روز را به مترو آورده‌اند و موجب شده‌اند بسیاری از نیازهای دم‌دستی خریداران در زیر زمین جواب داده شود.
اندکی تامل این نتیجه را به ذهن می‌رساند که اگر فروشندگان مغازه‌های بزرگ و پاساژ‌ها نیز با این الگوگیری در راستای پاسخ به نیاز مخاطبان حرکت کنند، بدون‌شک هم کالاهای عرضه در ویترین مغازه‌هایشان شکل و شمایل جدیدتری می‌گیرد هم در موضوع مهم قیمت نیز رقابت دقیق و واقعی حاصل خواهد شد.


تعداد بازدید :  146