| علی مسجدیان | از فرماندهان دفاع مقدس|
جنگتحمیلی عراق علیه ایران و دفاع مقدس ما، هرچند به اتمام رسیده اما برکات و تجربیاتی که از آن زمان کسب کردهایم، هنوز هم باقی است و در بخشهای مختلف جامعه از آن
بهره میبریم.
یکی از این تجربیات خوب، ایجاد روحیه کار گروهی در بخشهای مختلف و تیمهای عملکننده جنگ بود که بعدها همین روحیه در بخشهای مختلف جامعه گسترش یافت. واقعیت این است چنین روحیهای در ابتدای جنگ وجود نداشت، طوری که ابتدای جنگ وقتی ما متفرق بودیم، دشمن به این دلیل که سیستمی عمل میکرد، از ما پیش افتاده بود، البته باید تأکید کرد، یکی از دلایل توفیق نسبی دشمن در ابتدای جنگ هم همین بود. پس از مدتی وقتی به مرور زمان امور جنگ پیش رفت، ما هم به صورت سیستمی کار را پیش بردیم و کار گروهی و روحیه اینچنینی برای ما اولویت یافت و به صورت منسجم و با تقسیمکار بین تیمهای مختلف امور پیش رفت. مهمتر از همه این موارد روحیه فرمانپذیری و در چارچوب گروه کار کردن بود که بین ما تقویت شد و همین موضوع انسجام بخشهای مختلف را افزایش داد، طوری که وقتی در عملیاتی موفق نمیشدیم، همه خود را مقصر میدانستیم و اینطور نبود که مثلا اطلاعات عملیات یا بخشهای دیگر را مقصر بدانیم. این موضوع منافاتی با بررسی شکستها و عوامل آن نداشت زیرا به موازات تقویت چنین روحیهای، پس از هر شکست (یا پیروزی) همه موضوعات را بررسی میکردیم و اشکال کار را درمیآوردیم و تصمیمی اتخاذ میکردیم که در عملیات بعدی دچار آن اشتباهات نشویم.
درباره توسعه چنین روحیهای، خاطره بسیار است اما یکی از خاطرات که بد نیست ذکر کنم و شاید موجب انبساطخاطر هم شود این است که ما بعد از عملیات خیبر و قبل از عملیات بدر همراه شهید تورجزاده و تعداد دیگری از دوستان که بعدا شهید شدند، برای مانور و آمادهسازی عملیات به کانالهای آب رفته بودیم. درحال بیرونآمدن از کانال بودیم که از یکی از مسئولان ردهیک نظام برای بازدید از خط آمده بودند و بین راه ما را دیدند و ابراز احساسات کردند. بچهها تصمیم گرفتند این مقام مسئول را گِلی کنند و با هم مشورت کرده بودند که عدهای مخالف و برخی هم موافق بودند اما نتیجه این شده بود که هرچه فرمانده گردان بگوید. بچهها به من گفتند و من عرض کردم در این قسمت من از منظر فرمانده بحثی ندارم و با شما همگام هستم. شهید تورجزاده گفت خودت هم عمل میکنی که پاسخ مثبت دادم و قرار شد با آن وضع که همه گلی هستیم برویم و ایشان را بغل کنیم تا او هم گلی شود. باور کنید سرتاپایمان چنان گلی بود که وزن لباسها چندین برابر شده بود. ما به اتفاق همه بچهها رفتیم و همه ایشان را بغل کردیم طوری که ایشان هم سرتا پا گلی شد. خلاصه حتی در این مورد هم به صورت تیمی و کار گروهی عمل کردیم و آن مقام مسئول هم با خوشحالی بر این نکته تأکید میکرد این روحیه گروهی و انسجامی که شما دارید، باعث شکست صدام خواهد شد و ریشه او را خواهید کند.
بحث این است که اگر چنین روحیهای نبود، محال بود بتوانیم به توفیق قابلتوجهی دست پیدا کنیم بهویژه اینکه ما از نظر امکانات دستمان تهی بود. شما عملیات والفجر 8 را ببینید؛ در این عملیات، تمام نیروهای خودی اعم از ارتش و سپاه یا نیروی زمینی و هوانیروز و توپخانه بهصورت کار مشترک وارد شدند و برای فریب دشمن اقدام کردند و طوری عمل کردیم که تا زمانی که ما سنگرهای دشمن را گرفتیم، باورش نمیشد که این عملیات انجام شده است. این نبود مگر اینکه
1)وحدت فرماندهی 2) داشتن روحیه تیمی، انجام کار گروهی و انسجام بین نیروهای خودی. این کار گروهی استثنا نداشت، از فرمانده کل شروع میشد و تا پایینترین رده
ادامه مییافت.