شماره ۳۸۴ | ۱۳۹۳ شنبه ۲۹ شهريور
صفحه را ببند
مهربانی با فرمانده کل بدن

|  زهره واحدی  |   روانشناس   |

اطلاعاتی که مردم نسبت به بیماری‌های روانی دارند، بسیار کم و ناچیز است. اکثر مردم تعریف درستی از بیماری‌های روحی و روانی ندارند و این بی‌اطلاعی متاسفانه در قشر تحصیلکرده هم وجود دارد. وقتی یک نفر دندان درد دارد، سریع به پزشک مراجعه می‌کند چراکه معتقد است، جسم اهمیت بیشتری نسبت به روح و روان دارد و دردهای جسمی را باید هرچه سریع‌تر درمان کرد، درحالی‌که بیماری‌های روانی، تاثیری به مراتب بیشتر در زندگی افراد دارد و کمتر کسی از اهمیت آن آگاه است. مشکلات اقتصادی و گرفتاری‌ها باعث شده تا میزان افسردگی به‌خصوص در زنان افزایش پیدا کند. درحال‌حاضر به جرأت می‌توان گفت از هر 10 زن 8نفر آنها به افسردگی دچار هستند که شاید هیچ‌کدام از آنها یک‌بار هم در تمام عمر خود به روانشناس یا روانپزشک مراجعه نکردند.
متاسفانه همیشه داشتن یک بیماری روحی و مراجعه به روانپزشک با جنون داشتن مقایسه می‌شود. حتما شما هم در دور و اطراف خود این جمله را بارها شنیده‌اید که وقتی از کسی می‌خواهید تا برای اختلالات شخصیتی‌اش به روانشناس یا مشاور مراجعه کند با لحنی عصبانی پاسخ شما را داده که «مگه من دیوانه‌ام؟!» در صورتی‌که بیماری‌های روانی یا حتی همین افسردگی، درجه‌های متفاوتی دارد. گاهی یک مشاوره ساده می‌تواند فرد بیمار را به زندگی دوباره بازگرداند و گاهی بستری‌شدن برای یک فرد تجویز می‌شود و این مسأله هیچ ارتباطی به این موضوع ندارد که فرد دیوانه یا مجنون است. کسانی که دچار اختلالات روحی مثل کم‌خوابی، بی‌حوصلگی، کم‌حرفی می‌شوند و از جمع فاصله می‌گیرند و در انزوا می‌روند، معمولا نمی‌خواهند قبول کنند که به یک بیماری روحی- روانی دچار شده‌اند و تلاش می‌کنند این علایم را به یک بیماری جسمی ربط بدهند. درواقع افراد سعی می‌کنند به هر نحوی از این موضوع فرار کنند. روانشناس و روانپزشک معنای بدی پیدا کرده درحالی‌که روح ما هم مثل باقی اعضای بدنمان نیاز به رسیدگی دارد. شاید برای خیلی‌ها که امروز این نوشته را می‌خوانند خنده‌دار باشد که بشنوند مراکزی برای چکاپ روح و روان وجود دارد و همان‌طور که آدم‌ها از یک سنی برای چکاپ کامل جسم به پزشک مراجعه می‌کنند، نیاز دارند تا سالی یکبار هم روح و روان خود را چکاپ کنند. این چکاپ با تست‌های روانشناسی انجام می‌شود تا اگر علایمی از بیماری‌های روحی وجود داشت با پیشگیری، از گسترش آن جلوگیری کنند. حتی ممکن است برخی بیماری‌های روحی مادرزادی در افراد وجود داشته باشد که در زندگی آنها تأثیر زیادی بگذارد اما چون این افراد هرگز برای تست سلامت روان خود به هیچ روانشناس و روانپزشکی مراجعه نکردند، از آن بی اطلاع هستند و هرگز هم متوجه نمی‌شوند که درمان این بیماری تا چه اندازه می‌تواند در بهتر زندگی کردن آنها نقش داشته باشد.
مسأله مراجعه نکردن به روانپزشک درمورد آقایان وضع بدتری دارد و این درحالی است که خیلی از آقایان به اختلالات شخصیتی مثل دوقطبی بودن و خودشیفتگی دچار هستند که هرکدام می‌تواند در زندگی آنها تاثیرات بدی بگذارد.  درمورد بیماری‌های روانی معمولا بیماران وقتی یک وضع حاد به‌وجود بیاید و درد کهنه می‌شود به روانپزشک مراجعه می‌کنند و قبل از آن با این تصور که یک دوره گذری را در زندگی تجربه می‌کنند، مشکلاتشان را پنهان می‌کنند. همین پنهان کردن و این‌که نگاه مثبتی به بیماری‌های روانی وجود ندارد باعث شده تا آمار درستی از تعداد مبتلایان به این بیماری منتشر نشود.  به نظر من، بیماری خاموش بیشتر از این‌که بخواهد به بیماری پوکی‌استخوان یا دیابت اطلاق شود باید درمورد بیماری‌های روحی، روانی به کار رود چراکه مبتلایان زیادی دارد که هیچ قدمی برای بهبود سلامت روان خود برنمی‌دارند.
 بی‌توجه بودن به مسائل روانی تا آنجایی پیش می‌رود که وقتی یک نفر دچار یک بیماری حاد قلبی است یا عمل پیوند عضو را انجام می‌دهد، باید در تمام مراحل بیماری خود یک روانشناس در کنار خود داشته باشد تا با مشاوره بتواند عوارض روحی بیماری را برطرف کند. اما عملا این اتفاق نمی‌افتد. کسی ارزشی برای این موضوع قایل نمی‌شود که فردی که دوران سخت بیماری را گذرانده باید از نظر روحی برای ادامه زندگی آماده شود. این تابو که اگر کسی به روانشناس مراجعه می‌کند حتما تا مرز جنون رسیده باید یک جایی در جامعه ما شکسته شود و مردم باید با روح و روان خود که به نوعی فرماندهی کل بدن را برعهده دارد، مهربان‌تر باشند.


تعداد بازدید :  201