شهروند| در دو دهه، یکسوم روستاهای کشور خالی از سکنه شده و ساکنان آن به جمعیت حاشیهنشین کشور پیوستهاند. جمعیتی که زیر سایه گرمایش زمین، بحران آب و کاهش حاصلخیزی خاک مهاجر شده و قربانیان پدیده بیابانی شدن نام گرفتهاند؛ پدیدهای که هر روز در حال پیشروی است و آنطور که خداکرم جلالی، رئیس سازمان جنگلها، مراتع و آبخیزداری در هفته منابع طبیعی گفته، «100میلیون هکتار از اراضی کشور تحتتأثیر پدیده بیابانی شدن است.» این درحالی است که گفته میشود کار پژوهشی دقیقی در مورد افزایش نرخ سالانه بیابانی شدن در کشور انجام نشده؛ اما شواهد نشان میدهند که سالانه یکدرصد به بیابانهای کشور اضافه میشود.
پدر کویرشناسی ایران حفر چاههای عمیق را از علل توسعه بیابان در کشور میداند. هر چند که آمار دقیقی از تعداد این چاهها که کردوانی آنها را یکی از عوامل بیابانی شدن معرفی میکند، در دست نیست، اما پرویز کردوانی به آمارهای غیررسمی اشاره میکند که از تعداد این چاهها حکایت دارند: «برخی میگویند حدود 600هزار حلقه چاه در کشور حفر شده است که از این تعداد حدود 200هزار حلقه غیرمجاز است؛ اما واقعیت این است که تعداد چاهها بیشتر از این آمار است.»
او با اشاره به اینکه چند سالی میشود که سیاستها به سمت بسته شدن چاههای غیرمجاز در روستاها پیش میرود، به ایرنا میگوید: «بستن یک چاه به معنای نابودی حداقل 20 خانواری است که معیشت آنها وابسته به آن چاه است و این یعنی خالی شدن روستا و مهاجرت به شهر، بنابراین باید با برنامهریزی و دقت بیشتری این کار را انجام داد. امروزه توسعه بیابان در ایران از نوع خالی شدن روستاها است.»
مثالی که کردوانی از اتفاقی که در حال جریان است، میزند، مثالی تلخ از گسترش این پدیده است: «در یزد حدود 90درصد روستاها در حال خالی شدن و این به معنای اضافه شدن بیابان در کشور است.» کردوانی توضیح میدهد که «طبق کنوانسیون جدید سازمان ملل دیگر تعریف بیابان یا بیابانزایی فقط شامل نابودی پوشش گیاهی نمیشود، بلکه در مورد نابودی تمام موجودات زنده است؛ در واقع اگر روستایی خالی از سکنه شود یعنی پوشش گیاهی و گونههای حیوانی موجود در آن نابود و به بیابان تبدیل شده است و در واقع به کاهش فعالیت و تولید موجودات زنده بیابان گفته میشود.» با این توضیح، او از بین بردن جنگلها، استفاده بیش از حد از آبهای زیرزمینی، چرای بیرویه دام، انواع لولهکشیها، معدنکاری و جادهکشی را از اقداماتی میداند که توسعه بیابانزایی را افزایش میدهد: «در دشت تهران تا قم از آبهای زیرزمینی استفاده میکنند؛ زمانی سطح آبهای زیرزمینی در آنجاها 10 تا 20 متر بود اما امروزه شاهد حفر چاههایی با عمق بیش از 500 متر هستیم که این مسأله به پایین رفتن آبهای زیرزمینی کمک میکند و در این صورت دیگر ریشه گیاهان به آب نمیرسد و دشت به مرور خشک و خالی از پوشش گیاهی میشود.» مشاور رئیس سازمان حفاظت محیطزیست با بیان اینکه 90درصد مشکلات کمآبی کشور از چاه است، ادامه میدهد: «همچنین احداث سدها موجب خشک شدن تالابها شده است که به منشاي گردوغبار تبدیل شدهاند، کاشته نشدن وسعت زیادی از زمینها به علت کمآبی علت دیگر این مشکل است؛ بهعنوان مثال حدود 100هزار هکتار زمین در اطراف اصفهان به علت کمآبی کاشته نمیشوند که به مرور به بیابان تبدیل خواهند شد.»
مهاجرت نماد بیابانزایی
کاهش سطح آبهای زیرزمینی در بسیاری از مناطق کشور به بیش از 50 متر رسیده و آنطور که کردوانی میگوید، در برخی مناطق چاههای 500 متری برای رسیدن به سطح آب حفر میشود، از سوی محمد درویش، مسئول نگارش برنامه مدیریت 20ساله بیابان در ایران، هم بهعنوان یکی از نشانه های قطعی بیابانی شدن معرفی میشود: «کاهش سطح آبهای زیرزمینی و روان شدن ریزگردها به سمت تهران، همه نشانه بیابانزایی است که باید جلوی آن گرفته شود و با برنامهریزیهای اصولی و اجرای بهموقع آنها بیابان را مهار کنیم.» مدیرکل دفتر آموزش و مشارکت مردمی سازمان حفاظت محیطزیست در پاسخ به این پرسش که نرخ بیابانزایی در کشور چگونه مشخص میشود و افزایش مییابد، توضیح میدهد که «از روی یکسری شاخصها میتوان به افزایش بیابانزایی در کشور پی برد؛ مثلا وقتی روستاها متروکه میشوند، این یعنی اینکه بیابانزایی اتفاق افتاده و غیرقابل انکار است. وقتی هم که سطح آب زیرزمینی پایین میرود، یعنی بیابانزایی در حال رخ دادن است. درخصوص نرخ دقیق افزایش سالانه بیابان در کشور کار پژوهشی و علمی دقیقی انجام نشده است؛ اما از روی شاخصها و شناسههایی که وجود دارد، میتوان گفت که سالانه یکدرصد افزایش بیابان در کشور داریم که نشانه آن کاهش رویشگاههای جنگلی، افت حاصلخیزی خاک و افت سطح آبهای زیرزمینی است.» او هم با یادآوری اینکه وقتی مهاجرت رخ میدهد یعنی بیابانزایی اتفاق افتاده است، به ایرنا میگوید: «هر فرآیندی که منجر به کاهش کارایی سرزمین شود، یک بیابانزایی است؛ نماد افت کارایی یک سرزمین مهاجرت مردم است در جایی که مردم مهاجرت میکنند، یعنی بیابانزایی رخ داده و دیگر مردم آن منطقه نمیتوانند معیشت خودشان را به دست آورند.» گزارش سازمان جهاد کشاورزی از دو دهه تخلیه روستا در کشور، موضوعی است که درویش به آن اشاره میکند: «طبق آمار سازمان جهاد کشاورزی، در دو دهه اخیر حدود یکسوم کل روستاهای کشور خالی از سکنه شدند و این بحران حاشیهنشینی را اضافه کرده و از سوی دیگر این نشانه بیابانزایی است، مردم آب ندارند، حاصلخیزی خاک کم شده و با پناه آوردن به سم و کود بیشتر هم نمیتوانند معیشت خودشان را تأمین کنند و چارهای جز مهاجرت پیدا نمیکنند.»
او ادامه میدهد: «چنین وضعیتی ناشی از بیابانزایی است یعنی ما به نحوی چیدمان توسعه را مدیریت کردیم که منجر به بدهکاری اکولوژیکی کشور و افت شاخصهای مرتبط با بیابانزایی شده است.» بیابانزایی در حال تشدید است، زیرا سیلخیزی رو به افزایش است؛ مسئول نگارش برنامه مدیریت 20ساله بیابان در ایران این را میگوید و یادآوری میکند که «سیلخیزی را که نمیتوان انکار کرد، خسارت ناشی از سیل در حال افزایش است؛ یعنی جابهجایی خاک افزایش مییابد، پوششهای گیاهی که میتوانستند حافظ خاک باشند از بین رفتهاند و نرخ جابهجایی خاک افزایش یافته است.»
در سالهای گذشته، اعتقاد بر این بود که درختکاری و جنگلهای دست کاشت میتواند به مقابله با بیابانزایی برخیزد و به حل این بحران کمک کند اما امروزه کارشناسان معتقدند که جنگلکاری دیگر راه صحیح مقابله با بیابانزایی نیست؛ زیرا وقتی نهالی کاشته میشود حداقل دو سال آن را آبیاری میکنند و بعد از آن درخت باید با استفاده از ریشه خود از منابع آبهای زیرزمینی تغذیه کند اما افت سطح آبهای زیرزمینی، مانع از رسیدن آب کافی به ریشه گیاه است. درویش دراینباره میگوید: «این باور درست است. زمانی در کشور قرارگاههای بیابانزدایی ایجاد کرده بودند و حرفشان این بود که کمربند سبز در اطراف عرصههای بیابانی ایجاد کنند تا مانع گسترش آن شوند. اینکه بیابان میتواند در مازندران یا در گیلان اتفاق بیفتد، همانطور که در تهران یا در آبیبیگلو اردبیل اتفاق افتاده است. بر این اساس، اینکه فکر کنیم میتوانیم بیابان را با یک کمربند سبز مهار کنیم، تصوری غلط است. درواقع هر فرآیندی که منجر به کاهش کارایی سرزمین شود، بیابانزایی است.» او هنر را در این میداند که اجازه ندهیم رویشگاههای طبیعی ما در هیرکانی، زاگرس، ارسباران و خلیجفارس نابود شود؛ یعنی قلمرو 12میلیون هکتاری جنگلهای طبیعی را باید حفظ کنیم: «این به مراتب بهتر است تا فشار جنگلکاری در آن عرصهها باشد که بدون آبیاری بتواند در آن درخت مستقر شود هر جایی مجبور به آبیاری باشیم یعنی اینکه متناسب با توان اکولوژیک رفتار نمیکنیم.او ادامه میدهد: «آمارها میگوید از 18.5میلیون هکتار از جنگلهای ما در دهه 1330 اکنون به 12میلیون هکتار رسیدیم یعنی 6.5میلیون هکتار از جنگلها کاهش یافته است؛ اگر هنر داریم جنگلها را در آن 6.5میلیون هکتار عرصههای طبیعی مستقر کنیم در صورتی که در دو دهه اخیر 18میلیون اصله بلوط را در زاگرس نیز یعنی 30درصد قلمرو 6.5میلیون هکتاری از دست دادهایم.»
درویش افزایش وابستگی معیشتی به منابع آب و خاک را یک جنایت در حق کشور میداند: «رفتن به سمت کشاورزی سنتی یک جنایت است؛ اینکه به سدسازیها چراغ سبز نشان دادند تا آب کشاورزی را تأمین کنند یکی از بزرگترین خیانتها به این سرزمین است. الان هم سدسازان دست بالا دارند و بر اجرای طرحهای انتقال آب بین حوضهای تأکید دارند، سازمان محیطزیست در ابتدا و تا جایی که میتواند مقاومت میکند، اما درنهایت زیر بار فشارها آن را حذف میکند.» برای مهار بیابانزایی باید چیدمان توسعه را متناسب با توان اکولوژیک سرزمین تغییر دهیم، این توصیه را مسئول نگارش برنامه مدیریت 20ساله بیابان در ایران میکند: «در این سرزمین رفتن به سمت افزایش وابستگی به منابع آب و خاک یا کشاورزی و دامداری یک اشتباه راهبردی است، باید به سمت استحصال انرژیهای نو مانند خورشیدی، بادی، زمین گرمایی و جزر و مدی حرکت کنیم.»