شماره ۸۷۴ | ۱۳۹۵ شنبه ۲۹ خرداد
صفحه را ببند
کارگردان کتاب جنگل از این فیلم می‌گوید
جادویی که از کودکی با من بود...

جان فاورو، کارگردان فیلم کتاب‌جنگل که در ابتدا فعالیتش را از سینمای مستقل به‌عنوان بازیگر آغاز کرد، اکنون پس از حدود دو دهه فعالیت در دنیای سینما یکی از شمایل‌های سینمای تجاری به‌شمار می‌آید؛ با این‌که در این حال نیز از بازی در برخی فیلم‌های کاراکترمحور ریشه‌دار در سینمای مستقل غافل نیست.
این کارگردان، تهیه‌کننده و بازیگر 50ساله، تنها فرزند پدر و مادری فرهنگی و معلم است. جان فاورو همچنین دارای ریشه‌های فرانسوی- آلمانی و نیز ایتالیایی است و از این ریشه‌ها در ساخت و پرداخت بسیاری از شوخی‌های استندآپ کمدی‌های اولیه‌اش در آغازین روزهای فعالیت هنری سود برده است. او که در سال‌های دبیرستان از مدرسه اخراج شد، پس از آن به شیکاگو مهاجرت کرده و به‌عنوان کمدین بداهه‌پرداز در تئاترهای این شهر کارش را آغاز کرد. فاورو در آن دوران به‌طور همزمان نقش‌های کوچکی را نیز در فیلم‌ها به عهده گرفت. در‌ سال 1993 جان فاورو در فیلم رودی نقشی در کنار وینس‌وان به دست آورد و از این‌جا دوران بلندمدت دوستی و همکاری این دو شروع شد؛ رفاقتی که در ارتقای کارنامه هردوی این هنرمندان نقشی محوری دارد. پس از بازی در سریال سینفلد و فیلم‌های خانم پارکر و دور باطل، یادداشت‌هایی از زیرزمین و بتمن برای همیشه جان فاورو تن به ریسک داده و تصمیم گرفت فیلمنامه‌ای با محوریت خودش و رفیقش وینس وان بنویسد؛ و نتیجه کار هم فیلم خوشگذران‌ها بود که در ‌سال 1996 بلندترین پرش ممکن را برای هر دو رقم زد. سپس چند اپیزود از سریال دوستان و فیلم‌های راکی مارچیانو، داگ تاون، چیزهای خیلی‌بد، عشق و جنسیت، جایگزین‌ها، بی‌باک و خالی‌بزرگ ادامه‌راه جان فاورو را در بازیگری رقم زدند. او به‌طور همزمان کارگردانی را نیز تجربه کرد و فیلم‌های ساخته، الف، جدایی، چهار کریسمس و عقب‌نشینی زوج‌ها را جلوی دوربین برد. پس از این فیلم، مسیر فیلمسازی جان فاورو تغییر بنیادی کرد و او به ساخت فیلم‌های عظیم مردآهنی و مرد آهنی2 دست زد که هر دو فیلم‌های موفقی بودند و این فیلمساز را در‌ هالیوود تثبیت کردند. پس از آن کار فاورو در این عرصه ادامه یافت و رسید تا کابوی‌ها و بیگانه‌ها و نیز  سرآشپز. امروز هم که آخرین و البته بلندپروازانه‌ترین فیلم این کارگردان خلاق و پرطرفدار به‌نام کتاب‌جنگل روی پرده آمده‌است. کتاب‌جنگل داستان پسرکی هندی است به‌نام موگلی که در نوزادی در جنگل تنها می‌ماند و یک خانواده گرگ از او مراقبت می‌کنند. اما بالاخره زمانی می‌رسد که او باید به‌دلیل تهدیدات ببر بزرگ جنگل آن‌جا را ترک کند...
نخستین‌بار کتاب‌جنگل نوشته رودیارد کیپلینگ هندی‌تبار 49‌سال پیش توسط کمپانی دیزنی تبدیل به فیلمی انیمیشن شد که هنوز هم جزو کارتون‌های محبوب به‌شمار می‌آید. در موج ایجاد شده پس از موفقیت فیلم‌های بازسازی شده ملفیسنت و سیندرلا، دیزنی این‌بار سراغ کتاب‌جنگل رفت و برای کارگردانی هم جان فاورو را انتخاب کرد. درواقع گزینه‌ای بهتر از فاوروی بلندپرواز برای چنین پروژه‌ای نمی‌شد سراغ گرفت و دیزنی بهترین تصمیم را گرفت. نتیجه هم بسیار موفقیت‌آمیز بود:  فروش خوب و البته استقبال نسبی منتقدان که این ساخته سه‌بعدی حیرت‌انگیز جان فاورو را در رده بهترین‌های کارنامه این فیلمساز جای می‌دهد. این کارگردان در گفت‌و‌گوهایی که با پره‌میر، گاردین، نیویورک‌تایمز و‌ هالیوود ریپورتر انجام داده به پرسش‌های مطرح شده درباره این فیلم پاسخ داده که گزیده‌ای از این سوالات و جواب‌ها را با هم می‌خوانیم...
 آقای جان فاورو؛ کتاب‌جنگل بسیار بلندپروازانه است. همچنین این فیلم دقیقا همسن شماست...
البته من از کتاب‌جنگل یک‌سال کوچکترم. خیلی بچه بودم وقتی این فیلم را دیدم. بعضی‌وقت‌ها یک‌چیزهایی شما را چنان جادو می‌کند که این جادو تا آخر عمر با شما می‌ماند. آن زمان اتفاقات موگلی را در ذهنم برای خودم بازسازی می‌کردم. خودم را می‌دیدم که همان اتفاقات برایم رخ می‌دهد. زمانی که بچه‌اید، بوم نقاشی ذهنتان هنوز خشک نشده و هر نقشی که می‌زنید تا عمق آن نفوذ می‌کند. کتاب‌جنگل این‌گونه در تار و پود من ریشه‌دواند...
 پس وقتی ساخت این فیلم پیش آمد باید خیلی خوشحال شده‌باشید...
اتفاقا برعکس. آدم وقتی به فیلم یا کتابی علاقه داشته‌باشد، حساس‌تر و محتاط‌تر با آن طرف می‌شود. پیشنهاد دیزنی برای ساخت این فیلم، هم مرا ترساند و هم این‌که ذهنم را به‌شدت به‌خود مشغول کرد. نمی‌دانستم باید چه‌کنم. بازسازی یک انیمیشن کلاسیک خیلی‌نشدنی و ترسناک به نظر می‌آمد، اما مشاوران و کارشناسان دیزنی متقاعدم کردند که فیلم نهایی موفق خواهد شد. آنها فیلم‌های ملفسنت و سیندرلا را مثال زدند و این مثال‌ها به من قوت‌قلب داد که می‌شود من هم شانسم را امتحان کنم. هم فیلم کتاب‌جنگل و هم سیندرلا هر دو توانسته‌اند روح اصیل فیلم‌های انیمیشن کلاسیک را منتقل کنند؛ اما در ضمن کتاب‌جنگل نشان می‌دهد شما عامدانه در تلاش برای ایجاد نقاط‌تمایزی نیز بوده‌اید...
به‌دلیل ذات کتاب‌جنگل اصلی، ما باید خیلی بیشتر از کنت برانا، کارگردان فیلم سیندرلا از فضای داستان اریژینال سال 1967 جدا می‌شدیم. چراکه اگر فقط به بازسازی زنده آن انیمیشن دست‌می‌زدیم، نتیجه کار فیلمی عجیب و غیرقابل درک می‌شد. برخلاف آن فیلم که یک موزیکال کودکانه بود، ما باید کمی بزرگسالانه‌تر با داستان طرف می‌شدیم. در این روند الهام گرفتن نه فقط از شیرشاه بلکه از 5 انیمیشن بزرگ دیگر الزامی به‌نظر می‌رسید. درواقع کاری که در ملفسنت و سیندرلا انجام شده بود، به من و استودیو این قوت‌قلب را داد که نوعی کنجکاوی برای تماشای روایت جدید داستان‌های کلاسیک شده با استفاده از تکنولوژی جدید وجود دارد و ما تنها کاری که باید بکنیم این است که کارمان را درست انجام دهیم. دیزنی خیلی به نتیجه کار مطمئن بود و تنها چیزی که گفت این بود: هی بریم بسازیمش؛ منظور آنها چیزی در مایه‌های زندگی پای و آواتار بود. عقیده داشتند باید دید تکنولوژی چه پیشنهادی می‌دهد و چه راهی پیش‌پای ما می‌گذارد. اما برای من استفاده از تکنولوژی برای ساخت چیزی بهتر و بالاتر از یک اکشن ابرقهرمانی موضوع و دغدغه اصلی ذهنی‌ام بود.
 فیلم در مقایسه با استانداردهای فیلم‌های کودکان لحظات تاریک و سیاهی دارد.
ابتدا باید بگویم که در زمینه رده‌بندی سنی تماشاگران در این فیلم خیلی به ما کمک شد. ما چیزی را برای نمایش تغییر ندادیم و حتی یک لحظه کوچک را نیز ترمیم و تدوین مجدد نکردیم. این آزادی دلیل هم داشت: ما در کتاب‌جنگل چیزی را جلوی دوربین نمایش نمی‌دهیم که برای کودکان یا هرکس دیگر آزاردهنده باشد. ما در زمینه خلق تنش به سنت‌های خود والت‌دیزنی رجوع کردیم. اگر شما سفیدبرفی را دیده باشید، هیچ‌چیز ترسناک در آن به نمایش در نمی‌آید، اما در عین‌حال آن تنش و ترس در کل فیلم جاری است و این همان سنت والت است. تمام لحظات وحشت‌آفرین یا با استفاده از نماهای عکس‌العمل یا با موسیقی خلق می‌شوند. همچنین فیلم‌هایی چون شیرشاه را سرمشق قرار دادیم. فیلم‌هایی که از موسیقی زیاد و پرحجمی در کنار لحظات کمیک و مفرح استفاده کرده‌اند و درعین حال مرگ و درد و هراس نیز در تمام فیلم جاری است. درواقع به‌عنوان یک پدر؛ آنچه برای من در تماشای یک فیلم توسط فرزندانم اهمیت دارد، پیام فیلم، حس‌و‌حال آن و البته توازن لحظات مفرح در کلیت آن است.
 خیلی از لحظات در فیلم هستند که شیوه کارگردانی شما دقیقا در سبک و سیاق کارهای قبلی شماست و استفاده بهینه‌ای از تکنولوژی در دسترس‌تان در این فیلم به عمل نیاورده‌اید...
فکر می‌کنم این‌که می‌توانید هر کاری در فیلم بکنید، به این معنا نیست که باید هر کاری بکنید. من این نکته را از مردآهنی یاد گرفتم. در کتاب جنگل هم سبک کارگردانی جوری بود که تماشاگر حس کند انگار درحال تماشای فیلمی زنده و واقعی است که اتفاقات در لوکیشن واقعی جلوی دوربین رخ داده؛ نه فیلمی که 98 درصدش کامپیوتری ساخته شده.
 می‌توانید به‌طور واضح بگویید زمان تصمیم‌گیری برای ساخت کتاب‌جنگل چه‌چیزی بیشترین اهمیت را برایتان داشت؟
آنچه برای من مهم بود، نه کاراکترهای شناخته‌شده و دوست‌داشتنی این کار و نه حتی داستان هنوز ‌تروتازه این کارتون همواره جذاب والت‌دیزنی؛ بلکه این بود که بتوانم راهی برای خلق مجدد احساسات بچگی آن هم درست از دید یک بچه بیابم که درعین‌حال آن حس و حال فانتزی و اسطوره‌ای هم در آن وجود داشته‌باشم. شاید به این دلیل باشد که اندازه‌ها در این فیلم با دنیای واقعی تفاوت دارند. درختان بلندتر از واقعیت‌اند و زندگی دنیای وحش هم وحشی‌تر از آن‌که باید باشد. اگر پلنگ واقعی را ببینید متوجه می‌شوید که حیوان چندان بزرگی هم نیست، اما در کتاب‌جنگل من فرق می‌کند و اندازه آنها چیزی شده که از شنیدن نام باعظمت پلنگ به ذهن آدم می‌رسد.
 به نظر شما فیلم کتاب‌جنگل توانسته تماشاگرانش را راضی کند؟
من در فیلم‌های سرآشپز و مرد آهنی سعی کردم کارگردانی‌ام را بهبود بخشم و سطح آن را ارتقا دهم. این فیلم بهترین فیلم من و نقطه اوج کارنامه‌ام است. این را به این دلیل گفتم که تأکید کنم تمام انرژی و تلاشم را برای ساخت هرچه بهتر این فیلم خرج‌کرده‌ام. نتیجه اما برایم قابل پیش‌بینی نبود. تا همین روزهای اخیر که بارها با تماشاگران مختلف این فیلم را دیدم. تنها صدایی که در سالن شنیده می‌شد، جز صدای فیلم، صدای هیجان تماشاگران بود. صداهایی پر از شادمانی و شوق و شگفتی. این یعنی که آنها راضی‌اند و من هم البته از رضایت آنها راضی‌ام...


تعداد بازدید :  186