شماره ۳۸۲ | ۱۳۹۳ چهارشنبه ۲۶ شهريور
صفحه را ببند
حل چهار معمای بزرگ دنیا با «شنود»

پدرام ابراهیمی طنزنویس

[email protected]

وقتی جرج دبلیو بوش می‌خواست قانون «شکنجه برای اقرار گرفتن از مظنونین به عملیات تروریستی» را تصویب کند، به یکی از نمایندگان مخالف این طرح گفت:  «اگر زن و بچه‌ات (منظورش همان خوار و مادر خودمان بوده-مترجم) در هواپیما باشند و بمب‌گذار را دستگیر کنید و او با زبان خوش نگوید که بمب را کجا مخفی کرده، چی می‌کنی؟» شنود که از شکنجه بدتر نیست! ما می‌خواهیم بگوییم با این‌که زیاد صورت خوشی ندارد ولی در راستای جمله طلایی «هدف وسیله را توجیه می‌کند» از شنود بهره برده‌ایم که گره از چند معمای بزرگ تاریخ معاصر بگشاییم.  فقط مراقب باشید سکته نزنید.

سفر نیل آرمسترانگ به ماه حقیقت داشت؟
 مرکز ناسا:  نیل؟ اوضاع چطوره؟
 آرمسترانگ:  خیلی باحاله.  می‌زنم زمین هوا می‌ره...  فقط یه کم حالت تهوع دارم فکر کنم دارم شکوفه می‌زنم.
مرکز ناسا:  قراره چند‌سال دیگه یه میمون از ایران بیاد اون وری.  می‌دیم برات متوکلوپرامید بیاره.
 نیل:  نه دیگه به اونا زحمت ندید.  یه تگری می‌زنم اسمش رو هم می‌ذاریم «اولین تگری روی سطح ماه، به افتخار پرزیدنت کارتر»
کارگردان:  کات! کات! خسته نباشید بچه‌ها.  دکور رو جمع کنید الان بچه‌های لوکیشن اسپارتاکوس می‌خوان آفیش کنن.  پسر بدو چای بده به عوامل.
 نیل:  خوب بود آقای کارگردان؟
 کارگردان:  عالی بود.  معرکه.  با همین حال این کمونیستا رو می‌گیریم.

هواپیمای گمشده مالزیایی در برموداست؟
برج مراقبت:  کاپیتان! موقعیت خودتون رو گزارش بدید.
خلبان:  آقا یکی الان هواپیما رو ربوده، الانم سلام می‌رسونه می‌خواد صحبت کنه.  گوشی خدمتتون.
رباینده:  الو؟ برج مراقبت؟ آقا من می‌خوام برم یه جایی که 8 ساعت کار کنم، 8 ساعت پیش زن و بچه‌م باشم، 8 ساعت هم بخوابم.  این توقع زیادیه؟
برج مراقبت:  یعنی می‌خوای بری ایران؟
 رباینده:  ایران؟! نه بابا سر خر رو کج کن بریم آمریکایی، کانادایی، چیزی.
برج مراقبت: خیلی واداده تشریف داری.  درسته توی ایران روز 16 ساعت سر کاری ولی 8 ساعتش، صبحانه و چای قبل از ناهار و خود ناهار و چرت بعد از ناهار و چای بعد از چرت بعد از ناهار و... وای...  اون مثلث چیه؟ الو؟ وای... چه برموداست!... فششش...  فششش...  (صدای برخورد هواپیما به مثلث برمودا)

آیا هیتلر واقعاً خودکشی کرد؟
(گفتگوی هیتلر و خانم براون-مخفیگاه زیرزمینی، برلین)
آدولف هیتلر:  اوا (درباره روحیات و تمایلات هیتلر فکر بد نکنید.  اسم معشوقه‌اش «اوا» بود)
اوا براون:  بله؟
آدولف هیتلر:  «بله»؟ دیگه نمی‌گی «جانم»؟
اوا براون:  تو این شرایط؟! مشکل ما الان اینه؟ باشه.  جانم؟ جانم؟
آدولف هیتلر:  تو حاضری واسه عشقمون چیکار کنی؟
اوا براون:  اول اونو بده من.
آدولف هیتلر:  بیا بگیرش.  ولی بچه‌بازی نیستا.  مراقب باش.  خطرناکه...  (صدای خنده‌ی اوا) داری چیکار می‌کنی؟ سرشو بگیر اونور.
اوا براون:  آدی؟! این ماشه رو بکشم چی میشه؟ (تـــق!)

در دانشگاه غیرانتفاعی «ایرانیان» چه می‌گذرد؟
(دفتر اساتید دانشگاه – زمان استراحت بین دو کلاس)
رئیس و همزمان استاد اول دانشگاه:  آقا این ساعت که داشتم درس می‌دادم، هیچکدوم از دانشجوها پلک نمی‌زدن.  حتی صندلی‌ها هم دقت می‌کردند.
استاد دومی:  شانس داری.  من که تا اومدم دو کلوم درباره دوستی مکتب ایرانی با «تمام کشورها» و مکاتب حرف بزنم، کلاس شلوغ شد.  خیلی حرصم میدن ولی کور خوندن.  من اهل سکته پکته نیستم.  
استاد سومی:  آقا نذارید از اخلاق بهاریتون سوءاستفاده کنن.  شاگردای من می‌گن شما که متن انگلیسی قرائت می‌کنی چرا از راست به چپ می‌خونی؟ به شما چه خب؟ شما برو پی فحوای کلام.  
معاون دانشگاه:  بله به نظر من اینا دارن از اخلاق بهاریمون سوءاستفاده می‌کنن.  دانشجو برداشته از روی سایت پایان‌نامه دانلود کرده آورده.  بابا ما خودمون این‌کاره‌ایم.  برای ما هم بله؟...  راستی رئیس؛ چند تا از دانشجوهای زگیل کلید کردن که چرا این‌جا تا مقطع فوق دیپلم بیشتر نداریم؟
 رئیس و همزمان استاد اول دانشگاه:  بنده از شما می‌پرسم؛ اصلا مگه بالاتر از فوق دیپلم هم داریم؟ برید بهشون بگید اونچه برای ما دکتراست، برای دیگران فوق دیپلمه!*
*پانوشت:  خوشم میاد اساتید برای خودشان یکپا «برند» هستند. اصلا نیازی به نام بردن و آوردن اسم مخفف و مستعار و اینا نیست!

 


تعداد بازدید :  459