محمدمهدی پورمحمدی
تقریباً تمام فرصت یادداشت دیروز صرف آن شد که بسیار با احتیاط و رعایت کامل شرایط ایمنی گفته شود، معضل زباله که جنگلها، کوهها، رودخانهها، دریاها، دریاچهها، آبهای زیرزمینی، سلامتی هموطنان و زیبایی کشور عزیزمان را مورد تهدید جدی قرار داده است، یک مشکل وارداتی و توطئه خارجی نیست و دراینباره کلاً و جزئاً خودمان مسئولیم و خود باید چارهاندیشی کنیم. چرا گفتن این حقیقت ساده اینقدر سخت بود؟ زیرا خیلی اهل تعارف و تعریف از خود و تمجید از یکدیگر هستیم و گاهی در این راه از دروغگویی ابا نداریم. اگر حرف راستی بزنیم که از آن بر دامن کبریایی عزیزی گردی بنشیند، مورد شماتت قرار میگیریم که: «هر راست نشاید گفت» و «دروغگویی حرام، اما راستگویی که واجب نیست.» بنابراین نسبت دادن خطا به یکدیگر و خودمان را گناهی بخششناپذیر میدانیم. اگر بخواهیم منصفانه قضاوت کنیم باید احتمال اینکه ممکن است درصد ناچیزی از مشکلات ما – حتی در حد دو سه درصد - ریشه خارجی ندارد و مقصر خودمان هستیم، را از نظر دور نداریم.
نگارنده شاید نیک میداند که دیپلمات کسی است که اگر خواست به کسی بگوید: «برو به جهنم» طوری آن را بستهبندی کادویی کند که شنونده از اینکه آدرس جهنم را به او دادهاند کلی متشکر و ممنون شود. شعار روزنامه توفیق این بود:
چو حق تلخ است با شیرین زبانی
حکایت سر کنم آنسان که دانی
اما عمق فاجعه انباشت زباله در جادهها، خیابانها، جویهای آب، رودخانهها، کوهها و جنگلها، دریاها، دریاچهها، تالابها و... به قدری فاجعهآمیز است که مجالی برای مقدمهبافی، صحبت دیپلماتیک و به قول روزنامه توفیق حکایت سر کردن، آنسان که دانی، و با شیرین زبانی نیست. اگر جایی آتش گرفته باشد، تلفنچی سازمان آتشنشانی انتظار ندارد که به او بگویی: «با سلام و درود و تحیت وافره، با کمال احترام، عرض ادب و تقدیم ارادات خالصانه به استحضار عالی میرساند که کلبه حقیرانه متعلق به اینجانب که فدوی به اتفاق عیال و اولاد از درست بیست و سهسال و هشت ماه و نه روز پیش در آن سکونت داریم، بر اثر بیمبالاتی و بیاحتیاطی فرزند کوچکتر ما، عبدالحمید که خسرو صدایش میکنیم، که الحق بسیار بچه بسیار تخس، شیطان و بازیگوشی است، دچار مختصر آتشسوزی شده که در زمان حال که اینجانب مشغول صحبت با جنابعالی هستم تبدیل به حریق بزرگی شده و بیم آن میرود که کل برج مسکونی را در برگیرد...»
پس بگذارید به همان سیاق از روبهرو با شلاق که در یادداشت دیروز ذکر آن رفت، تلخ و صریح به برخی علتهای بروز این مشکل که شکل فاجعه به خود گرفته است صحبت کنیم و علتهای آن را تا آنجا که ممکن است برشمریم.
یکی از علل بروز مشکل زباله، نادانی است. این نادانی، یک نادانی ساده و بسیط نیست و بیشتر به یک جهل مرکب شبیه است. عدم اطلاع از چند فرآیند، روی هم تلنبار شده، تشکیل جهل مرکب داده و مشکل زباله را دامن زده و تشدید کرده است. در این یادداشت تلاش میشود به یکی از انواع نادانیها دراینباره یعنی نادانی از سامانه چرخه طبیعت اشاره شود. در چرخه طبیعت همه چیز مانند ظروف مرتبطه است. این مرزهایی که روی زمین کشیده شده و شهرها، استانها، کشورها و قارهها را از هم جدا کرده، مرزهایی اعتباریاند که برای چرخه طبیعت از کمترین اعتبار برخوردار است. به قول زندهیاد عمران صلاحی:
لب مرزی رفتم
خاک را رود دو قسمت میکرد
این طرف ما بودیم، آن طرف هم آنها
دیدهبانان سر برجی از دور، ناظر ما بودند
و من بهتزده ناظر گنجشکانی
که همه بیگذرنامه سفر میکردند
گردشگری که زبالههای خود را در هر جای مسیر، در کنار جاده، لب رودخانه، میان جنگل، کنار دریا و هر جای دیگری رها میکند باید بداند که نهتنها مرزهای جغرافیایی و سیاسی برای پرندگان بیاعتبارند و پرندگان بیگذرنامه سفر میکنند، بلکه آبهای زیرزمینی، بارانهای اسیدی، آلودگی هوا و سموم موجود در گیاهان، میوهها و سبزیجات نیز اغلب بیگذرنامه سفر میکنند. اگر مسافر و گردشگر بداند شیرابه مسموم و بیماریزای هر آلودگی که فرسنگها دور از محل زندگی خود ایجاد میکند، سرانجام به قوری چای، لیوان آب و ظروف میوه و سبزی خود و خانوادهاش برمیگردد، آیا در رفتار خود تجدیدنظر نخواهد کرد؟
در تعالیم اسلامی داریم که در جنگ، آبهای دشمن را نباید آلوده و مسموم کرد، درختها را نباید ریشهکن کرد و یا سوزاند. در زمانهایی که هنوز مرتبط بودن و یکپارچه بودن سامانه طبیعت مانند امروز روشن نشده بود، شاید این تعالیم در رابطه با عطوفت به دشمن و یا جوانمردی و فتوت تعبیر میشد که شاید بخشی از آن هم درست باشد، اما امروز به خوبی میدانیم که دوستی و دشمنی انسانها برای طبیعت و محیطزیست بیمعنا است. آلودگی آب و هوا دوست و دشمن نمیشناسد و هرکس رودی را در هر جای این کره خاکی به مواد ناسودمند و زیانبار بیالاید، درحقیقت آب آشامیدنی و رويیدنیهای سرزمین خود را آلوده کرده است. اکسیژنی که درختان تولید میکنند، در یک جا نمیماند بلکه ریههای همه زمین را از حیات پر میکند. کسی که از آتش گرفتن جنگلهای دشمن شادی میکند، نادانی است که نابودی خود و نسلهای آینده خود را جشن گرفته است. درباره این نوع از نادانی حرفهای بیشتری هست که ادامه خواهیم داد.