شماره ۳۷۹ | ۱۳۹۳ يکشنبه ۲۳ شهريور
صفحه را ببند
«عناصر ملی»، مقوّم زیرساخت‌های فرهنگی هر جامعه

محمد بقایی‌ماکان نویسنده و مترجم

در هر جامعه‌ای فرهنگ به معنای مثبت، عامل پویایی و سازندگی به شمار می‌آید که اگر به هر علت دچار لطمه و زیان شود، بر همه ارکان آن جامعه به‌خصوص آنچه اخلاقیات نامیده می‌شود اثر سوء می‌گذارد. بنابر این مدیران فرهنگی دلسوز در جوامع پیشرفته سعی می‌کنند که جامعه را از این حیث تقویت و در طریق صحیح و مناسب قرار دهند.
برای رسیدن به چنین هدفی طبیعی است که باید از اهل فضل، آگاهی و ساکنان کوی معرفت سود جست. اما این‌که فضل و معرفت چیست و این‌که انسان فاضل در این زمانه به چه کسی اطلاق می‌شود جای بحث و فحص فراوان دارد. امروزه بسیاری افراد خود را صاحبنظر در رشته‌های مختلف می‌دانند و به آن مباهات می‌کنند حال آن‌که برای اهل نظر و کسانی که دنیای امروز را به درستی می‌شناسد جای تأمل دارد. زمانی عرصه علم چندان محدود بود که کسانی عنوان حکیم می‌گرفتند یعنی چهره‌هایی که به علوم زمانه خود مسلط بودند. در ریاضی، فلسفه، ادبیات، صرف و نحو، تفسیر، نجوم و دانش‌هایی از این دست که گاه عنوان علامه نیز به آنان اطلاق می‌شد اما امروزه چنین عنوانی درواقع چیزی در حد تعارف و احترام خاضعانه به افراد فاضل است زیرا بشر امروز در جهانی زندگی می‌کند که از یک سو آگاهی‌ها و دانش‌های دنیای میکروسکوپی، بخش عمده فرهنگ عظیم او را تشکیل می‌دهد و از سوی دیگر اطلاعات و معلومات بی‌پایان دنیای تلسکوپی که گاه حیرت‌آور و موجب شگفتی آدمیان می‌شود بخش دیگر را تشکیل داده است. بنابر این امروزه وقتی صحبت از انسان آگاه و فاضل می‌شود که لازمه هر مدیریتی است، یعنی فردی که دارای تخصص در رشته خاصی است و وقتی مدیریتی به او محول می‌شود، در آن زمینه صاحب نظر است.
جوامع پیشرفته دارای چنین مدیرانی هستند حال آن‌که کشورهای درحال توسعه که نام محترمانه جوامع عقب مانده است از چنین اصلی پیروی نمی‌کنند.
در این خصوص می‌توان شواهد بسیاری ذکر کرد که یک فرد در یک دوره خاص، مدیریت کلان دستگاه‌های عریض و طویلی را در اختیار گرفته و بی آن‌که عدم آشنایی خود را به حوزه کاری‌اش اقرار کند، عهده‌دار وظایف بسیار خطیری شده است. چنین امری در حوزه آموزش و پرورش بیش از دیگر حوزه‌ها درخور توجه است. زیرا مدیریت چنین دستگاهی که در همه جوامع به نوعی شامل تمامی افراد آن جامعه می‌شود نیاز به تخصص بسیار دقیقی دارد که نمی‌توان سکان چنین تشکیلاتی را به هر داعیه داری سپرد. مشکل اساسی جوامعی که چرخ فرهنگی آنها در طریق پیشرفت می‌لنگد از همین جا ناشی می‌شود. امروزه کشورهای درحال پیشرفت به ظاهر بیشترین تأکید خود را بر این موضوع قرار داده‌اند ولی با نگاهی اجمالی می‌توان دید که در این مدیریت‌ها نقص مذکور هویداست.
مشکل اساسی هر عامل بالنده که به درستی رشد نمی‌کند و به جلوه در نمی‌آید در زیرساخت‌های آن است که راه‌حل آن و رفع این نقیصه تنها در انتخاب مدیران کارآمد با ویژگی‌های یاد شده است. عمده‌ترین ویژگی در حوزه فرهنگ برای آن‌که نهال آن تبدیل به درختی گشن و تناور شود، این است که دارای مدیریتی با هویت کاملا ملی باشد. زیرا بذر هیچ اندیشه باروری در زمین هیچ جامعه‌ای به درستی رشد نمی‌کند مگر این‌که از آب و هوای ملی بهره‌مند باشد. کودکان، نوجوانان، جوانان یا به عبارت دیگر دانش‌آموزان و دانشجویان در صورت وجود موانع است که با فرهنگ ملی خود، طبیعتا شوق ابداع و ابتکار و پیش بردن جامعه خویش را اگر کاملا از دست ندهند نسبت به آن بی‌تفاوت خواهند شد.
نتیجه آن‌که زیرساخت‌های فرهنگی برای پرورش و بالندگی هر جامعه‌ای نیاز به عامل تقویت‌کننده عناصر ملی یعنی ویژگی‌های برآمده از همان جامعه و سرزمین را دارد. چنان‌چه این ویژگی‌ها مورد بی‌عنایتی و عدم دقت قرار گیرد طبیعی است که عامل اصلی فرهنگ آن جامعه، یعنی زبان ملی دچار رخوت و سستی می‌شود و مهم‌ترین رکن، رکن برپایی فرهنگی یک جامعه اهمیت خود را به تدریج از دست می‌دهد و در چنین شرایطی دیگر ارزش‌ها نیز رفته‌رفته بی‌اهمیت می‌شوند.
در یک نگاه کلی می‌توان براساس تجربه‌ای تاریخی نتیجه گرفت که تمامی جوامع پیشرفته امروزی، اساس بالندگی و پیشرفت‌شان حاصل تأکید و تقویت فرهنگ ملی بوده است ولی متاسفانه بسیاری از کسانی که به مقوله فرهنگ می‌نگرند تصورشان بر این است که فرهنگ می‌تواند بدون زمینه‌ای استوار نیز ممکن باشد.
حال آن‌که براساس الگوی اثبات شده در دنیای فلسفه، هیچ عرضی بدون وجود جوهر نمود پیدا نمی‌کند و شگفت این‌که برخی می‌پندارند ماهیت بدون وجود ممکن نیست که چنین امری بیشتر به تخیلات موهوم شباهت دارد. بنابر این آن چه سبب عقب‌ماندگی هر جامعه می‌شود گسستن از ریشه‌هاست. این اندیشه درست به این می‌ماند که کودکی را از مادرش جدا کنند و او را به دایه بسپارند یا به امان خدا رها کنند که خود رشد کند. طبیعی است که چنین کودکی در چنین شرایطی، پریشان روزگار و آشفته احوال می‌شود. وضع فرهنگی جوامع عقب مانده نیز سر در همین نکته دقیق دارد که موارد مهم آن به‌طور خلاصه در یک جمع‌بندی کلی عبارتست از: الف) ضعف مدیریت ب) عدم تخصص ج) بی‌اعتنایی به ویژگی‌های ملی و نفی ارزش‌های تاریخی و د) تحریف عناصر و چهره‌های مطلوب تاریخی به منظور اهداف مونوپولیستی. طبیعی است وقتی عوامل یاد شده کمرنگ باشند یا رمق کافی برای ابراز وجود نداشته باشند جامعه نیز نمی‌تواند بر حول محوری واحد، شکلی منسجم به خود بگیرد و عوامل وحدت‌آفرین سبب شوند تا افراد یک کشور به دلیل توزیع منصفانه و برابر امکانات مادی و اقتصادی دیدگاه‌های خود را به یکدیگر نزدیک سازند و در نتیجه به استواری و تحکیم مبانی حوزه‌های مختلف مدیریتی مدد برسانند.
در غیر این صورت، پریشیدگی و آشفتگی به‌طور طبیعی در جامعه نمود پیدا می‌کند و دشوارتر از این خشونت و عصبیت سکه رایج می‌شود که حتی در میان کم سن‌ترین افراد نیز به صورتی عادی نمود پیدا می‌کند و بالاتر از همه اینها، نیروهای به واقع کارآمد به دلایل یاد شده که خود را در جامعه خویش غریب می‌بینند، گوشه‌نشین و منزوی شده یا تن به مهاجرت می‌دهند که همه اینها در مجموع، جامعه را از پویایی و تاب و توان باز می‌دارد.


تعداد بازدید :  223