برخی کابوسها هستند که ظاهرا با هیچ صندوق رأیی خلاصی از آنها امکان ندارد. یعنی هر چقدر هم تلاش میکنید تا مسیر را تغییر دهید و ریلگذاری را عوض کنید، باز هم برخی هالههای نور دنبالتان میکند و برخی رفتارهای عجیب، انگشت به دهانتان میسازد. خاکی بودن، در دسترس بودن، مردمی بودن و اقدام سریع بودن خیلی هم خوب است به آن شرط که به قامت آدمی برازنده باشد و وقار از قبای رئیس دفتر رئیسجمهوری نزداید. واقعا لازم است برای اثبات خودمان دست به کارهای غریب بزنیم و حتی کلاه ایمنی را به خاطر لنز دوربین کنار بگذاریم؟ اصلا اینکه ما در همه قابها و تصویرها و عکسها باشیم خیلی لازم است؟ جهد مثالزدنی برخی مدیران و مسئولان ما که از هیچ عکس دستهجمعی و مناسبتی جا نمیمانند در جای خود مثالزدنی است؛ آنهم در زمانهای که کلی کار نیمهتمام بر زمین مانده و انبوهی از خرابکاری پاکسازی نشده در صف رسیدگی است.
این که ما آقا دوربینی را به سبب بالا رفتن از سر و کول جماعت به ریشخند میگیریم و از شهامت «سیا ساکتی» برای بیاعتنایی به کلاه ایمنی ریسه میرویم را اگر ضرب و تقسیم کنید، پاسخ معمای هاله نور به دست میآید...