جهانگیر الماسی بازیگر سینما و تئاتر
میتوان مهمترین مشکل امروز جامعه ایران را که به مثابه مانعی برای توسعه است، مشکل مدیریت در سطوح مختلف عنوان کرد. یعنی از مدیریت یک دبستان و رستوران گرفته، تا مدیریت یک دانشگاه و وزارتخانه. حقیقتا ما با مشکل مدیریت روبهرو هستیم. به این معنی، عملکرد مدیریتهای مختلف در دوران مختلف، طوری بوده که با شواهد اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی جامعه ما همخوانی نداشته است. آن هم مدیرانی در سطوح مدیرعامل یک بانک، یا معاوناول یکی از رئیس جمهوریها و چنین سطوح مشابهی. دلیل آن، این است که ما خودخواه هستیم. تنها به خودمان فکر میکنیم؛ هرکس فقط خودش را میبیند و به مسائل، فردی نگاه میکنیم.
فارغ از این مساله، مدیران جامعه ما، شرایط مختلف را در نظر نمیگیرند و ارزیابی صحیحی از وضع پیرامون خود ندارند. بنده مجبورم که برای ذکر مثال، در حوزه تخصصی خود، سخن بگویم. هنوز بعد از سی و اندی سال، بسیاری از مدیران ما، تعریف صحیحی از سینما ندارند. هنوز ضرورت وجود صنعت سینما را درک نکردهاند. تا این اندازه که بسیاری از آنها، فیلم و سینما را با یکدیگر اشتباه میگیرند. درحالیکه سینما، یک مجموعه و نهاد فرهنگی است و فیلم، بخشی از سینماست. موجودیت این دو از یکدیگر متفاوت است. مدیران ما نگاه پخته و جامعه ندارند و گاهی آنچنان نسبت به جایگاهشان، نسبت به تعاریف و موکدات فاصله دارند و با آن مضامین غریبهاند که نمیتوان آنها را در جایگاهشان پذیرفت.
بنده بهعنوان مثال، جشنواره فیلم «کن» را ذکر میکنم. 50 سال است که این جشنواره برگزار میشود و از همه جای دنیا در آن شرکت میکنند و شرکتکنندگان، حضورشان را در این جشنواره، افتخاری برای خود میدانند. ما نیز در آن جشنواره شرکت کردهایم و میکنیم. سال 91 بنده 36 صفحه مقاله در رابطه با این جشنواره و ضرورت حضور و شرکت در آن را نوشتم و توفیقاتی که این جشنواره برای اقتصاد و فرهنگ کشور فرانسه داشته است را برشمردم. حال شما اگر بخواهید جشنواره کن را که درآمدزا است را با جشنوارهای مثل فیلم فجر مقایسه کنید، میبینید که جشنواره فجر، نهتنها درآمدزا نیست که هزینه بر هم هست. این تفاوت حاصل مدیریت است که یک جشنواره، «کن» میشود و جشنواره دیگری، «فجر». سینما، محصول مدرنیته است و روابط حاکم بر آن، روابط خاصی است که با سایر نهادهای فرهنگی، متفاوت است.
برای اینکه یک فیلم به فروش برسد، تنها اینطور نیست که آن فیلم، فیلم خوبی باشد؛ تبلیغ فیلم، ارایه آنونس، پوسترسازی و مواردی از این دست است که تحت مدیریت صحیح، موجب فروش بالای یک فیلم میشود. تأثیر مدیریت خوب را در مثالی مربوط به حوزه خود اینطور بیان میکنم؛ بنده فیلمهایی را سراغ دارم که اگر بهصورت عادی اکران میشدند، ورشکسته میشدند؛ اما فن مدیریت و پخش آنونس و ترفندهایی که هر مدیر باید در حوزه خود از آنها اطلاع داشته باشد، موجب شده است که نهتنها ورشکسته نشوند که سود بسیاری کرده و در ردیف فیلمهای پرفروش قرار گرفتهاند. این، حاصل مدیریت است که ما از آن غافل ماندهایم. گمان میکنیم که مدیریت یعنی دستور دادن و نگاه از بالا به پایین به زیردستان. مدیریت در همه سطوح و در همه زمینهها، یعنی «نگاه همهجانبه به اطراف»؛ یعنی «نگاه عمیق و ساختاری به مفاهیم و محتوا»؛ «محاسبه و برآورد همه جنبههای مرتبط بر یک فعالیت یا پروژه»؛ «داشتن نگاه تازه» و بهخصوص، «برداشتن گامهای رو به جلو»؛ این نکته بسیار مهمی است که در اغلب مدیران کشور ما وجود ندارد. برای مثال، عدهای در حوزه سینما، شروع کردهاند به بازنویسی فیلمنامههای قبل از انقلاب تا آنها را قابل پخش کنند. این فاجعه است! مگر میشود که مردم یک کشوری، چیزی را سی و اندی سال پیش، یک بار تجربه کرده باشند و بعد دوباره بخواهند آن را تجربه کنند؟ امکان ندارد؛ مگر اینکه ما در این مدت، پسرفت کرده باشیم و سلیقه و ذائقه مردممان را تحت این مدیریت ناصواب، تنزل داده باشیم.
مورد دیگری که در مدیریت کشور ما وجود دارد، بحث تفکر، نگاه و اعمال دستورالعملهای سلیقهای است. واقعیت کتمان ناشدنی این است که بسیاری از مدیران ما در حوزه سیاست، فرهنگ، اقتصاد و اجتماع، حسبسلیقه شخصی و نه منافع و اهداف جمعی تصمیمگیری کرده و آییننامه اجرایی نوشتهاند. این نوع رفتارها باعث وضعیتی شده است که امروزه در همه حوزهها در کشور، شاهد آن هستیم؛ که تناسبی میان دستورالعملها، احکام و قوانین اجرایی، با وضع و شرایط جامعه وجود ندارد و این عدم تناسب، منجر به ناکارآمدی یک پروژه، قانون یا حتی یک سیستم میشود.
در همهجا، مشکل ما همین است. بهطور مثال، در دانشگاه هم شما شاهد چنین رفتارهایی از سوی بسیاری از مدیران هستید که قوانینی وضع میکنند که تناسبی با وضع موجود ندارد و باری از دوش کسی نمیکاهد. براساس منافع شخصی یا سیاسی و منافعی غیر از منافع جمعی و علمی، در دانشگاه تصمیمگیری میکنیم، از نیروهای کارآمد استفاده نمیکنیم؛ بهترین نیروهایمان را در بهترین و کارآمدترین سالهای عمرشان، نگاه میداریم؛ چراکه از نقصهای خود میترسیم. اینکه فردی که در جایگاهی قرار گرفته، از من بیشتر بداند و بهتر بفهمد. از افرادی استفاده میکنیم که از لحاظ مدیریتی، علمی و تجربه، از خودمان پایینتر هستند؛ لذا چنین فردی نیز در مدت مدیریتی خود، از افراد پایینتر از خودش استفاده میکند و چنین میشود. تنها نگاهی به مشاورین فرهنگی کشور در سالیان متمادی، نشان میدهد که آنها چقدر با جامعه فرهنگی فاصله داشتهاند و به جای برداشتن وزنی از دوش فرهنگ این کشور، تنها، جای پایشان را سفتتر کردهاند. نکته جالب اینجاست که یکبار وقتی به آمارها نگاه میانداختم، دیدم که روی کاغذ، چقدر مدیران و مشاورانشان در سطح عالی بودهاند! با گذشت هر سال نیز، آمارها از سال قبل، بهتر شده است. اما میبینید که وضع فرهنگی حقیقی و عینی ما در جامعه و نه روی کاغذ، هیچ تناسبی با آمار و ارقام و اعداد چاپ شده ندارد.