محمد بقاییماکان نویسنده و پژوهشگر
واژه توسعه اصطلاحا در شمار واژگان عشقهای است. به این معنا که باید به متمم خود وصل شود تا معنایی کامل یابد. بنابر این توسعه مفهومی تجریدی دارد که به خودی خود معنایی را افاده نمیکند مگر آنکه به کلمه دیگر متصل شود. مثل توسعه علمی، توسعه اقتصادی، توسعه اجتماعی؛ توسعه فرهنگی و امثال اینها. اما باید توجه داشت که توسعه اصولا در تمام موارد یاد شده حاصل آگاهی، تجربه و کیاست است که همه اینها در مجموع، ثمره فرهنگ محسوب میشود. به عبارت دیگر توسعه مانند درختی است که از ریشه فرهنگ تغذیه میکند و بر و بارش رفاهاجتماعی و زندگی بسامان است. از اینرو توسعه در هر زمینهای میتواند موجب رشد و تعالی موضوع مورد نظر خود شود. بنابراین هر جا که سخن از توسعه در مفهوم مثبت آن مطرح نیست به این معنا است که در آن زمینه ترقی و شکوفایی وجود ندارد. البته باید توجه داشت که به خلاف آنچه میاندیشند توسعه معنای منفی هم میتواند داشته باشد. مثل توسعه دیکتاتوری یا توسعه اعتیاد و...
توسعه در معنای مثبت و منفی تقریبا با فرهنگ برابر است. به این معنا که هرگاه فرهنگی تعالی و تنزل مییابد نشانههای ترقی یا رکود اجتماعی نیز از آن به ذهن میرسد ولی اصولا هر نوع توسعهای ریشه در توسعه اقتصادی دارد یعنی اگر در کشور یا جامعهای اقتصاد سالم و توسعهیافته نباشد به گواهی تاریخ در بقیه زمینهها نیز بهطور طبیعی عقب خواهد ماند. یعنی بهطور مثال اگر جوانانش از بشرویه و بروجرد به تهران میآیند، به این دلیل نیست که فروزانفر و زرینکوب شوند، بلکه میآیند تا در میدان قدس یا خیابان فلسطین و امثال اینها لقمه نانی به کف آرند تا بتوانند خود را در شمار زندگان محسوب دارند. در چنین شرایطی البته مجالی برای توسعه فرهنگی و علمی یعنی خلاقیت، ابداع و آفرینش باقی نمیماند زیرا با ذهن آشفته نمیتوان دست به آفرینی در هیچ زمینهای زد. همه جامعهشناسان و متخصصانی که در این باب اندیشه گماشتهاند در این رأی همعقیدهاند که عامل اصلی هر توسعه و پیشرفتی مبتنیبر توسعه اقتصادی است و تا این رکن فراهم نشود نمیتوان بر آن بنای فرهنگ و سیاست و دانش را استوار ساخت. از این رو است که به زبان ساده گفتهاند: « اول وجود بعدا سجود». اما آنچه که سبب رشد توسعه به معنای پیشرفت بهطورکلی میشود، وجود فضای آزاد است. زیرا عناصر سازنده در یک جامعه اعم از اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی، علمی و هنری تنها در فضای آزاد قابل رشد و بالندگی است. درست مانند بذر مرغوبی که اگر در هوای سالم و آزاد پرورش نیابد بهطور طبیعی از بالندگی باز میماند. با نگاهی به تاریخ فرهنگی و اقتصادی جوامع پیشرفته
در طول هزارهها درمییابیم که
در صورت عدم وجود چنین فضایی تمامی موارد یادشده از پویایی باز ایستادند. نمونه بارز آن عصر زرین و دوره سیمین یونان باستان است که پس از دوره پریکلس ناگهان به ورطه انحطاط میافتد و دیگر نشانی از اکابر تاریخ فلسفه مانند سقراط و افلاطون و ارسطو در آن یافت نمیشود. حتی یک مورد نمیتوان در درازنای تاریخ بشریت سراغ داشت که توسعه و پیشرفت بدون وجود آزادی و زیربنای اقتصادی صحیح ممکن شده باشد. این امر فقط در صورتی میسر است که توزیع ثروت در یک جامعه بهطور صحیح انجام گیرد. اگر چنین نشود طبقه متوسط که بیشتر اهل معرفت را نیز شامل میشود پیوسته محتاجتر میشوند و به جای آنکه در پی ابداع و آفرینش بروند، ایامشان از بام تا شام در پی کسب روزی میگذرد و به این ترتیب عقل معاش بر عقل استقرایی و مستفاد سلطه مییابد و تحلیل و تحقیق به سستی میگراید. در چنین شرایطی ذهن جامعه متوجه ژرفای امور نمیشود، دستها به سوی تحقیق نمیرود، آثار سطحی و گفتارهای کممایه جای تحقیقات عمیق و سخنان پرمایه را میگیرد، کتابنویسی تبدیل به کتابسازی میشود، دانشگاهها تبدیل به مدارس ابتدایی میشوند، پایاننامهها در معرض «بیع و شری» در میآید و پایاننامههای بیمحتوا با جلد زرکوب در انبارهای دانشگاهها انباشته میشود و در نتیجه بذر توسعه که در زمین فرهنگ میروید به تدریج پلاسیده میشود. پرگویی و کمخوانی جای سخنان متین و مطالعات عمیق را میگیرد، اهل فضل خانهنشین میشوند و شپرهها بازیگر میدان.