| آتوسا اسكويى | روزنامه نگار |
«نانبشته» نمايش خوبي است. تئاترى بىتكلف، ساده و صميمى. نمايشى با احترام به ذات نمايش، تماشاگرانش و در آخِر شريك كردن آنها در سهمى از نذر عشق يكى از سه شخصيت داستان. بدرقه تماشاگران در انتهای نمایش با تعارف سبدی پر از سيب، به جز امتداد حس و حال داستان در مدت زمان پايين رفتن از پلههای طبقه سوم خانه هنرمندان، اتفاقى است بسيار ساده و صميمى که تئاتر اين روزهاى ما به شدت از فقدان آن رنج مىبرد. حقیقتاً یادم نیست آخرین بار چه زمانی بود که هنگام حضور در سالن نمایش و شنیدن شوخیهای ناخوشایند، غصهدار و رنجیده خاطر نشده باشم. اما این بار با تئاتری مواجه هستیم که تئاتر است. نه هجویه، نه خودنمایی، نه کنسرت موسیقی که خودِ نمایش است، با تمام تلخ و شیرینش. «نانبشته» با متنى از بهروز قنبرحسينى و كارگردانى و بازى آزاده داربويى، در سالن انتظامى خانه هنرمندان - طبقه سوم - درحال اجراست و دیدنش شاید فرصت مغتنمی باشد برای کسانی که دلشان برای یک نمایش خوب و واقعی تنگ شده است. داستان «نانبشته» با يك بازيگر كه در سه نقش ظاهر شده، پيش مىرود. بازى در سه نقش حتما كار مشكلى است و باوراندن آن به تماشاگر با تغييرات جزيى در لباس يا حتى گريم بهراحتى صورت نمىگيرد. اما بازى خوب و تفاوت اساسى لحن در قالب هركدام از شخصيتها، به اضافه سادگى لباس و كارآمدى تغييراتى كه براى هريك از سه شخصيت بهصورت جداگانه تعريف شده است، همه و همه در خدمت كل نمايش هستند و به پيشرفت داستان كمك مىكنند. تغییر زاویه دید در روایت داستانهای آشنا، بهخودی خود جالب است و هنگامی که متن و بازی هم خوب باشد، نتیجه این میشود که تماشاگر در پایان کار احساس نمیکند، پنجاه دقیقه از وقتش حرام شده که این نکته نیز بسیار رضایتبخش است. در شروع نمایش، استفاده از ویدئو پروجکشن و تصاویر زنده ویدئویی از ظرف سیب، سیاهی و چشمهای ژوکاست کمی زیادهروی به نظر میرسید، ولی در ادامه متن قوی و بازی خوب کار خودش را کرد و ضعفهای کوچک را از ذهنها زدود. دکور ساده نمایش، ستونهای قصر شاهان و گردی کف میدان را به خوبی تداعی میکرد. این میان فقط بوی کفپوش ابری در آن سالن کوچک کمی آزاردهنده بود که آنهم با بوی سیب گلاب پاک شد!
سهزن در سهزمان و مكان مختلف، سهزن و ناگفتههايشان، سهزن و بغضهاى فروخوردهشان، كه هركدام قربانى نامردى مردانى شدهاند. در «نانبشته» شاهد نگاهى دوباره به زندگی سهزن هستیم و حرفهايى تازه که تاکنون نشنیدیم، شايد چون تاريخ را مردان نوشتهاند و بهندرت كلامى از زبان زنان نقل شده است. نكته قابل تأمل اين كه نويسنده «نانبشته» خود یک مرد است، با اين تفاوت كه در نوشتن متن با انصافتر از سلفهايش عمل کرده است. جاىجاى متن مخصوصا قسمتهاى مربوط به «ژوكاست» همسر اديپ شهريار و شهرزاد قصهگو، يادآور نوشتههاى بهرام بيضايى است كه چقدر جايش اين روزها خالي است و باشد که حرکت اخير درخصوص فيلمنامه «مقصد»ش بعد از اين همه سال، پيش از دير شدن به مقصد برسد.