شماره ۳۷۳ | ۱۳۹۳ يکشنبه ۱۶ شهريور
صفحه را ببند
تهدید برای احقاق حقوق شهروندی

سعید معیدفر جامعه‌شناس

همین چند وقت پیش، یکی از روزها برای کاری به خیابان انقلاب رفته بودم؛ روز بسیار شلوغی بود. هرج و مرجی که هر روز ظهر می‌توانید در خیابان انقلاب مشاهده کنید، به قوت خود باقی بود اما در ذهن این باور وجود دارد که با همه شلوغی‌های این خیابان‌ها، نظم و مقرراتی حاکم است، آیا این‌گونه است؟ من فکر می‌کردم که این‌گونه است اما این‌گونه نبود زیرا شما کمترین احتمالی که برای یک شهر منظم می‌دهید عبور و مرور آن شهر می‌تواند باشد. به یکی از خط‌های عابر پیاده نزدیک شدم و قصد داشتم که از آن‌جا عبور کنم، مانند همه مردمانی که آن لحظه منتظر بودند تا از آن محل به نقطه مجاور خیابان برسند، اما هرچه که می‌گذشت این امکان فراهم نمی‌شد تا از آن محل بگذریم زیرا این اجازه را خودرو‌ها به انسان‌ها نمی‌دادند و همه با سرعت فقط در این فکر بودند تا زودتر آن چهارراه را رد کنند؛ جالب این بود که کمی صبر کردم و با خود گفتم حتما تا لحظاتی دیگر این شرایط فراهم می‌شود و می‌توانم از خیابان بگذرم اما دیدم نه! من اگر تا صبح هم این‌جا صبر کنم کسی به حق وحقوق من به‌عنوان یک عابر دقت نمی‌کند.
چند لحظه گذشت و تصمیم گرفتم دیگر نمی‌توان منتظر ماند چون این‌جا دیگر حق دادنی نیست بلکه گرفتنی است. همان لحظه تصمیم گرفتم تا از خیابان به هر نحوی که هست، عبور کنم اما دیدم پیرمردی عصایش را بالا گرفت و به وسط خیابان رفت و خودرو‌ها یکی‌یکی از حرکت ایستادند. پیرمرد خطاب به خودروهایی که اجازه عبور نمی‌دادند، عصایش را بالا گرفته بود و تهدید می‌کرد اگر اجازه رفتن به ما ندهید من با عصایم به خودرو شما‌ها ضربه می‌زنم؛ برای همین مهم نیست که دیگر چه اتفاقی رخ می‌دهد، ضمن این‌که از این موقعیت استفاده کردم که از خیابان گذر کنم، با خودم فکر کردم واقعا برای احقاق جزیی‌ترین حق و حقوق در این شهر باید مردم را تهدید کرد؟ آیا برای از خیابان رد شدن باید به این کارها متوسل شد؟ یا راه دیگری برای زیست راحت و استفاده از ابتدایی‌ترین حق هر انسان در جامعه هست و می‌توان از روش‌های دیگر استفاده کرد؟ این صحنه برایم  بسیار جالب بود و نشان از آشفتگی شهر ما داشت. این وضع نشان‌دهنده ناامنی در یک شهر است. این‌که عرصه عمومی تبدیل شده است به محل ارعاب و ترس؛ و احترام متقابل و تعامل دیگر معنی ندارد.
تعبیری که امروز از عرصه عمومی در ذهن من شکل گرفته، حسی است که شهروندان امروز ما نسبت به هم دارند، دیگر یکدیگر را همشهری خود نمی‌دانند بلکه یکدیگر را رقیب می‌بینند و رقابت باعث دشمنی می‌شود و این دشمنی نیز تبدیل می‌شود به یک جنگ در عرصه عمومی که این یک عقبگرد اجتماعی قلمداد و باعث بی‌توجهی افراد نسبت به یکدیگر در جامعه می‌شود. حاصل چنین نگاهی، بیگانگی است که امروز شاهد آن هستیم. اما برخلاف این، شهر و مردم ما همواره به این رفتار معروفند که به فکر هم هستند. بارها در محافل مختلف نظاره می‌کنیم که در خیلی از مکان‌ها افرادی که یکدیگر را می‌شناسند، به هم احترام می‌گذارند و بسیاری مواقع افراد از حق خود می‌گذرند تا به فردی که در کنار آنهاست، برسد.
در مراسم‌ها و اعیاد مذهبی، رفتار مردم با یکدیگر را مدنظر قرار دهید که با چه سخاوتی با یکدیگر رفتار می‌کنند اما زمانی که این موضوع به سطح عمومی یا عرصه‌عمومی انتقال پیدا می‌کند، همه با هم بیگانه هستند و هیچ حسی در باب همبستگی اجتماعی شما نمی‌توانید ببینید یا حس کنید!


تعداد بازدید :  180