محمدحسین عماد مجسمهساز
یک هنرمند معمولا وقتی آثاری را خلق میکند به این موضوع توجه دارد که بتواند این آثار را به دید مخاطبان خود برساند و فرصتی پیش آورد که علاقهمندان به هنر آثار او را ببینند. اگر قرار باشد آثار هنری در پستوی خانهها بماند آنقدر لذتبخش و اثرگذار نخواهد بود که حضورش در یک نمایشگاه موثر است. میخواهم این نکته را تأیید و تأکید کنم که نمایشگاه معمولا یکی از مراکزی است که آثار هنری در دید قرار میگیرد و هنرمندان هم سعی میکنند هر چه توان دارند در بهبود برگزاری نمایشگاههایشان به کار ببرند! آخرین نمایشگاهی که من برگزار کردم، مهر ماه سال گذشته بود که به نظر خودم نمایشگاه قابلقبولی بود. اما این روزها تمام وقتم را در آتلیه میگذرانم و درصدد هستم آثار جدیدم را به خوبی ارایه دهم زیرا افکار جدیدی در من شکل گرفته و قالب شده است که تا این زمان اینگونه افکاری در زمینه کارم به من هجوم نیاورده بود اما مایلم بهترین بهره را از این افکار ببرم و آثاری را ارایه دهم که با میل مخاطبانم همسان باشد و مهمتر از آن، آثاری جدید در کارنامه خودم ثبت کنم که امیدوارم این اتفاق بهزودی صورت گیرد. این روزها کلاسهای زیادی برگزار میکنم و شاگردانم در کنار من هستند. جالب است بسیاری از مواقع این رفت و آمد شاگردانم به من انرژی زیادی منتقل میکند و باعث تغییر نگرش من در برنامههایی که دارم میشود. اما موضوعی که فکر مرا درگیر خود کرده موضوعاتی است که پیرامون ما درحال وقوع است برای مثال تغییرات و وقایعی که در خاورمیانه درحال انجام است (که تأثیر بسزایی روی ذهن و افکار تمام انسانهای این شهر میگذارد) قطعا روی من هم تأثیر گذاشته است؛ در مواقعی که درحال انجام کار هستم ناخودآگاه فرکانسهایی درباره این مطالب به من میرسد و روی کار من نیز تأثیرگذار است اما موضوعی که بسیار حایز اهمیت است نکته قابل تشابه بین کارهای من و موضوعات اجتماعی است. من مانند کاریکاتورها نمیتوانم موضوعات روزمره را بازتاب دهم و روی کاغذ بیاورم. مجسمههای من به صورت سنگهایی سرد، روابط تهی بین انسانهای این روزهای شهر ما را نشان میدهد. انسانهایی که این روزها به خوبی هم را درک نمیکنند و به راحتی به یاد هم نمیافتند، دوست ندارم کار من وجه منفی اجتماع را بازتاب دهد اما تلفیقهایی در باب کار من و اجتماع کنونی یا بهتر شهری که در آن هستیم وجود دارد. در مجسمهسازی اجسام به صورت متقاطع هستند اما همدیگر را قطع نمیکنند این مثال جالبی برای جامعه ما است که مردم ما در کنار یکدیگر راه میروند اما اهمیتی به هم نمیدهند. امروز به این موضوع فکر میکردم که چرا اینگونه است و این وجه تشابه برای من جالب است که مجسمههای سرد، چقدر شبیه جامعه کنونی ما هستند اما بهترین راهکار برای این موضوع را بحث درک متقابل میدانم، شنیدن و پذیرفتن! این یک ایده است، اینکه ما در واقعیت چقدر توان درک متقابل یکدیگر را داشته باشیم، موضوع دیگری است یعنی اینکه چقدر بتوانیم از خود و از خواستههایمان بکاهیم و حقی هم برای دیگران قایل شویم. در دنیای واقعی رسیدن به این وضع، تلاش میخواهد تلاش!