کتاب «بخشنده» نوشته لوئیس لوری از زمان انتشار در سال 1993 در میان کتابهای مهم نوجوانان قرار گرفته است و به کرات آن را در فهرست کتابهایی که باید خواند قرار دادهاند؛ چرا که این کتاب مفاهیم چالش برانگیزی را به ذهن خوانندگان جوان معرفی میکند. این داستان که برنده جایزه با اعتبار نیوبری مدال شده روی بسیاری از کتابها و آثار سینمایی محبوب تاثیرگذار بوده است.
داستان کتاب درباره آینده یک پادآرمان شهر است که کودکانش برای تغییر آن تلاش میکنند. داستان این کتاب از مدتها پیش مورد علاقه «جف بریجز» بود و تصور میکرد پدرش «لوید بریجز» که در سال 1998 درگذشت بهترین گزینه برای نقشی است که خودش امروز آن را ایفا کرده است.
جف بریجز، بازیگر نقش «دریافت کننده خاطرات» در فیلم «بخشنده» در مصاحبه خود با مایک رایان که در سایت اسکرین کراش منتشر شده توضیح میدهد که چرا اقتباس این کتاب در قالب فیلم کار دشواری است و اهمیت ماجرای این داستان کجاست.
مایک رایان: از ابتدا دوست داشتید که پدرتان این نقش را بازی کند، بازی در نقشی که پدرتان را در آن تصور کرده بودید عجیب نیست؟
جف بریجز: نه آنقدرها، چون پدرم را در نقشهای بسیاری که خودم بازی کردم تصور میکردم.
کدام نقشها؟
خب، فیلم «رقیب»، نقش رئیسجمهوری ایالات متحده آمریکا. وقتی نقش رئیسجمهوری را بازی کردم واقعا عاشق این بودم که رئیسجمهوری باشم، پدرم عاشق فیلم و سرگرمی بود همه ابعاد مختلف فیلمسازی را دوست داشت و لذت فراوانی در رویکرد خود به کارش نشان میداد. بسیاری از فیلمهای وسترن برایم تداعیکننده پدرم است، او از سرکار به خانه باز میگشت و همچنان لباس فیلمهای وسترن را برتن داشت.
قدری تعجب برانگیز است که شما تاکنون در صندلی کارگردان قرار نگرفتهاید، چرا کارگردانی فیلم «بخشنده» را خودتان برعهده نگرفتید؟
ایده اصلی این بود که وقتی پدرم در این نقش ظاهر شود من کارگردان باشم، این روزها تعداد فیلمها با بودجه متوسط زیاد نیست. برای مدتی تصور میکردیم که این فیلم به بودجه واقعا بزرگی نیاز دارد و در عین حال وقتی که با بودجه زیاد فیلم ساخته میشود داستان دچار صدمه خواهد شد. از سوی دیگر ما فکر کردیم بهتر است فیلم را با بودجه کمتر بسازیم، فکر نمیکردم که از ویژگیهای یک کارگردان برای کارگردانی چنین داستان پیچیدهای برخوردار باشم. من میخواستم عدالت داستانی اجرا شود و فکر میکنم از انتخابم راضی باشم. فیلمسازی یک نوع هنر جمعی است، من با بسیاری از کارگردانهایی که برای اولینبار در این جایگاه قرار گرفتهاند همکاری کردهام. در حقیقت فیلم «دل دیوانه» که برنده جایزه اسکار شد...
شما تهیهکننده آن بودید.
بله من تهیهکنندگی آن را برعهده داشتم و فیلم توسط اسکات کوپر کارگردانی شد، اما اسکات پیش از آن هیچ فیلمی را کارگردانی نکرده بود. وی هرگز فیلمنامهای نداشت که به مرحله تولید برسد. من با کارگردانهایی که اولین کار خود را جلوی دوربین بردهاند موفقیت زیادی کسب کردم یکی از آنها فیلم «بیکرهای شگفتانگیز» به کارگردانی «استیو کلاوز» بود، نمونههای بسیاری از این قبیل هست که خوب از کار در آمده است. این کارگردانها اغلب مرا بهعنوان یک فیلمساز کهنهکار درنظر گرفته و رویکردهای خوبی نسبت به ایدههای من داشتند، بنابراین به نوعی کارگردانی کردهام اما بدون اینکه چنین مسئولیت بزرگی را بپذیرم.
مدتزمانی است که میخواهید فیلم بخشنده را بسازید، آیا مشاهده فیلمهایی با محورهای مشابه برایتان ناامیدکننده نبود؟
فکر میکنم همه این فیلمها یعنی بازی بقا و «ناهمگون» از بخشنده الهام گرفتهاند.
پس چرا ساخت این فیلم که از کتابش بهعنوان سرمنشأ فیلمهای دیگر یاد میشود، اینقدر دشوار بود؟
به نکته جالبی اشاره کردید، به نوعی با شما موافقم، نکته جالب این است که این کتاب این همه مورد توجه قرار داشت و حتی در برخی از مدارس تدریس میشود، همان برنامههای درسی را میگویم که براساس کتابهای داستانی تدریس میشوند.
اما کتابهایی چون بازی بقا تدریس نمیشوند.
بله، از آنجا که مطالعه کتابهایی چون بخشنده برای کودکان ضروری است. فکر میکردم ساخت فیلم از روی این کتاب کار سادهای باشد. اما از سوی دیگر عدهای نمیخواهند که کودکان چنین کتابهایی بخوانند و میگویند فضایی که کتابهای پادآرمان شهری ترسیم میکنند برای کودکانمان بسیار تاریک است.
اما شما فکر میکردید که اندکی جنجال میتواند به جذاب شدن داستان کمک کند.
دقیقا اما این روزها فیلمسازی به یک چالش تبدیل شده است، امروز حتی این چالش بیشتر از همیشه خود را نشان میدهد. بهنظر میرسد که سرمایهگذاران مالی میخواهند یک اثر مطمئن بسازند که موفقیت آن در گیشه تضمین شده باشد. این فرآیند چندان به نظرم منطقی نمیرسد.
در هرصورت بخشنده کتابی بسیار محبوب است و منشأ الهام سایر داستانهای محبوب بوده است و شما هم جف بریجز هستید که در آن ظاهر شدهاید.
فکر میکنم «بازی بقا» و سایر فیلمهایی که فضای پادآرمان شهری را روایت میکنند به نوعی راه را برای ما باز کردند.
که قدری کنایهآمیز است...
همینطور است اما برایم این نکته جذابیت دارد که بخشنده کاملا با این داستانها متفاوت است درحقیقت حس این داستان تفاوتهای اساسی با سایر داستانها از همین نوع دارد.این داستان چیزی نیست که قبلا دیده باشید. کتاب را خواندهاید؟
نه هنوز اما دوستانم توصیه کردهاند که آن را بخوانم، اما هنوز نخواندهام، فکر میکنم از آنجا که فیلم اکران شده بخواهم فیلم را بدون خواندن کتاب ببینم.
پس امیدوارم تا اینجا داستان لو نرفته باشد.
لوئیس لوری (نویسنده کتاب) قدری از داستان را لو داد اما باید توجه داشت که چاپ این کتاب به مدتها قبل باز میگردد.
(با خنده) همینطور است، لوئیس میگوید نمیدانم چرا مردم فکر میکنند قهرمان داستان میمیرد، فکر میکنم که این دوگانگی هنوز هم وجود دارد، باید به لوئیس بگویم که میدانم داستان را تو نوشتی اما این تنها نظر توست. نظر من این است که در پایان داستان ابهام وجود دارد، مخاطب به خوبی نمیداند که در پایان داستان چه اتفاقی رخ میدهد و من این حالت را
دوست دارم.
منبع: اسکرین کراش