فرشته احمدی نویسنده
در همه زمانها و در تمام جوامع، بعضی از هنرمندان خودشان را نسبت به وضع اجتماعی مسئولتر دانستهاند؛ این گروه همیشه این سوال را با خود مطرح کردهاند که وضع اجتماعی چیست و اینکه ما چه وظیفهای درقبال این وضع داریم. بعضی از هنرمندها خود به خود، به خاطر روحیهشان و سایر عوامل، کمی دورتر از مسائل و مشکلات اینچنینی به سر میبرند. نظر شخصی من این است که این هر دو گروه باید درجامعه وجود داشته باشند؛ دوگروهی که یکی از آنها خیلی سفت و سخت به شکلهای هنری بچسبد و دیگری به وضع اجتماعی. این درحالی است که نقصان و نبود یکی از این دو، منجر به دیدهشدن نوعی اغراق در دیگری میشود. نوع نگاه آدمها مقولهای شخصی است. آنهایی که درونگراتر هستند، کسانیاند که شاید به مسائل و مشکلات شخصی خودشان هم آنقدر اهمیت نمیدهند. بنابراین خیلی عجیب است که از این چنین افرادی انتظار داشته باشیم راجع به جامعه صحبت کنند. پس میتوان گفت پاسخ این سوال که، آیا فرد هنرمند موظف است به پدیدههای اجتماعی بپردازد یا نه، را در توجه به ویژگیهای روانشناختی و جهان ینی هر هنرمند، جستوجو کرد. بهطور مثال ذهنیت شخص هنرمند درونگرا که شاید حتی بشود گفت به نوعی پوچگرا هم هست، مانند یک شخص عادی به مشکلات و درد و رنجهای جامعه نگاه نمیکند. این شخص ممکن است فکر کند که سرانجام همه چیز در این جهان به درد و رنج ختم میشود. در سطح عمومیتر، هنر یکی از رسانههایی است که میتواند به مخاطب اطلاعرسانی کند و همزادپنداری و توجه آنها را برانگیزد. با طرح مسائلی که شاید فعلا مسأله ما نیستند مثل همان نگهداری از بیمار سرطانی. بله هنر درواقع به شکل بسیار قوی میتواند در اذهان نفوذ کند و به شکل بهتری از گزارشها و مستندات عمل کند. حداقل کارکرد هنر در این زمینه میتواند یادآوری و تلنگر باشد. قاعدتا این دست آثار خلاقه، مخصوصا کارهای هنری هدفمند انگیزه بیشتری برای دولت و مردم به دنبال دارند. چراکه ما آدمهایی به ظاهر منطقی هستیم و دلمان میخواهد برای همه کارها دلیل داشته باشیم. هنری که هدفمند است و دلیلش را هم دارد توضیح میدهد، انگیزه حمایت را در دولت و آدمهایی که توان دارند، بیشتر میکند. هیچ خالقی در هیچ رشته هنری هدف خلق یک زیبایی آنی را ندارد. همه میخواهند به نحوی موثر باشند و اینکه تأثیر روی بخش زیبایی دوستی یا عملکردگرای ذهن آدمها باشد، آن را متفاوت میکند.