شماره ۷۲۹ | ۱۳۹۴ يکشنبه ۱۵ آذر
صفحه را ببند
مدرسه و جوانان به کدام سو می‌روند؟

مهدی بهلولی آموزگار و کنشگر صنفی

از دیرباز تاکنون مدرسه با کودک و نوجوان و جوان پیوندی ناگسستنی داشته است. مدرسه، خانه دوم دانش‌آموز است و بخش بزرگی از زندگی دانش‌آموز در آن سپری می‌شود. دانش‌آموز در مدرسه زندگی می‌کند یا بهتر بگویم باید زندگی کند. مدرسه جایی است برای زندگی‌کردن، برای یادگیری، اندیشیدن، دوست‌شدن، خندیدن، گریستن، بازی، همکاری، هم‌اندیشی و خیلی از کارهای دیگری که در مدرسه به‌مثابه «جایی برای زندگی» بایستی جریان داشته باشد. اما در مدرسه‌های ما، زندگی پویایی دیده نمی‌شود. مدرسه‌های ما گیرایی ندارند، شاد نیستند و دانش‌آموزان ما از حضور در آنها لذت نمی‌برند. هرچه از سال‌های نخست آموزش هم دورتر می‌شویم و به پایه‌های بالاتر می‌آییم این دلزدگی از مدرسه شدیدتر و بیشتر نمایان می‌شود. مدرسه‌های ما، خشک و بی‌روح‌اند. نمی‌خواهم مطلق داوری کنم و همه را با یک‌چوب برانم، می‌دانم که همه مدرسه‌ها یک‌جور نیستند، اما به‌گمانم سپهر مدرسه‌های ما، روی‌هم‌رفته، اینچنین‌اند؛ حالا کمی بیشتر و کمی کمتر. چه زمانی مدرسه‌های ما دگرگون می‌شوند را نمی‌دانم. اما این‌روزها، در کنار خیلی از ناامیدی‌ها، نقطه‌های امیدی هم دیده می‌شوند. عینیت و ذهنیت در میانکنش‌اند و دگرگونی در ذهنیت، خبر از دگرگونی در عینیت می‌دهد. این‌روزها، گویا مدرسه، از اهمیت بیشتری برخوردار شده است. با گسترش ابزارهای ارتباطی، انتقادهای دانش‌آموزان به مدرسه و فضای خشک و بی‌روح و خسته‌کننده آن، نمود بیشتری می‌یابند. در نشریه‌ها، بیش از گذشته به آموزش‌وپرورش و کیفیت آن می‌پردازند. روشنفکران و اندیشه‌وران بیشتری درباره آموزش‌وپرورش سخن می‌گویند. آموزگاران بیشتری درباره شرایط آموزشی و کاری‌شان می‌نویسند و گفت‌و‌گو می‌کنند. فرادستان آموزش و پرورش هم گویا کمی بیشتر به این سخنان گوش می‌دهند و همدلی نشان می‌دهند. اینها همه می‌توانند نشانه‌های تغییر باشند.
 اما نشانه‌های ناامیدی هم بسیار است. بگذارید کمی از این نشانه‌ها هم بگوییم. چندی پیش، همکاری تعریف می‌کرد که با توصیفی‌‌شدن ارزشیابی دبستان‌ها، کودکان، شوربختانه دارند بی‌سوادتر از پیش بالا می‌آیند. ارزشیابی توصیفی درست، شرایطی می‌خواهد که در بیشتر مدرسه‌های ما وجود ندارد. می‌گفت شاگردی دارد در کلاس ششم دبستان که نمی‌تواند حتی نام خودش را درست بنویسد و تأکید می‌کرد که غلو نمی‌کند. می‌گفت در پایان‌ سال گذشته مادری آمده به مدرسه و گفته که خودم می‌دانم این بچه من بی‌سواد است او را رفوزه کنید، نمی‌خواهم بی‌سواد بالا برود. مدیر مدرسه در پاسخ گفته که ما در این مدرسه، مردودی نداریم، اگر می‌خواهی بچه‌ات رفوزه شود ببرش مدرسه‌ای دیگر! شرایط البته در پایه‌های بالاتر هم، بدتر اگر نباشد بهتر نیست. دانش‌آموزان بی‌انگیزه، سرکلاس درس می‌نشینند تا تنها جزوه‌ای بنویسند و شاید این بهترین حالتش باشد- یا با شوخی با همدیگر و اذیت‌کردن و دست‌انداختن آموزگار وقت کلاس را بگذرانند. مدرسه‌های ما نه آموزش درست و حسابی می‌دهند و نه پرورشی فراخور این زندگی و زمانه. از آنها کمتر جوان فرهیخته و اندیشه‌وری بیرون می‌آید. باری، این‌که ما جوانان و مدرسه‌های ما دارند به کدام‌سو می‌روند را آینده روشن می‌کند اما باید امید داشت به آینده‌ای روشن‌تر و برای دست یافتن به آن باید کوشید. 


تعداد بازدید :  259