|مجتبی پارسا| گاهی یادم میره که در قرن 21 و در اوج مدرنیته و تکنولوژی زندگی میکنم. گاهی گمان میکنم که مثل افرادی که در غار خوابیده و بعد از صدها سال از خواب بیدار شدهاند و بهتزده به دنیای مدرن اطرافشان زل میزنند و زیر لب با خود میگویند که چقدر عجیب و غریب است، من هم به خواب رفتهام و بیدار شدهام؛ اما برعکس آن افراد که در قرون پیش به خواب رفتند و صدها سال بعد بیدار شدند؛ انگار من در قرن 21 به خواب رفتم و در سدههای آغازین صنعت و تکنولوژی و حتی صدهاسال پیشتر از آن، بیدار شدهام و به دنیای عجیب و نه غریب و ناآشنای اطرافم با بهت نگاه میکنم. دلیل این حرفها را میگویم و توضیح میدهم.
اتفاقی که برای من افتاده است و باز هم میافتد، برای همهمان افتاده و باز هم میافتد! آخرین آن، چند شب پیش بود که در خیابان ایرانشهر، خسته و پیاده از کنار خیابان به سمت خانه قدم میزدم. دو موتوری که از فاصلهای حدود 50 متر، برخلاف جهت حرکت من به سوی من میآمدند و روی هر موتور، 2 نفر نشسته بودند و صدای بلند بلند حرفزدن و جیغ و فریادهایشان که ناشی از هیجان و شاید چیزهای دیگر بود، از همان فاصله به گوش میرسید. همین که در فاصله حدودا 15متری من رسیدند و من در معرض دیدشان قرار گرفتم، یکی از آنها، دسته فرمان موتور را به طرف من چرخاند و با همان سرعت حدودا 30-40 کیلومتر در ساعت، به طرف من در حرکت بود و من هم که در خیالات و افکار خودم غرق بودم، ناگهان متوجه شدم و خواستم به داخل پیادهرو بپرم، اما پیش از آنکه فرصتی برای این کار پیدا کنم، موتور و سرنشینانش به فاصله یکی، دو متری من رسیده بودند و من هم که حقیقتا از عدم برخورد آن موتور با خودم، ناامید شده بودم، تنها، چشمانم را بستم و در حالت دفاعی که بدن هرکسی در چنین مواقعی به خودش میگیره، دستهایم را جلوی خودم و رو به موتور، گرفتم؛ اما...
نه... برخوردی صورت نگرفت؛ موتورسوار، پیش از آنکه به من برخورد کند، دسته موتور را چرخاند و از کنار من گذشتند. از همان لحظهای که از فاصله 15متری، دسته موتور را به طرف من چرخانده بودند، متوجه شده بودم که قصد آزار و اذیت مرا دارند؛ اما صدای جیغ و خندهشان که بعد از رد شدن از من، بلند شد، بیشتر مطمئن شدم. به این فکر میکردم که چرا باید سرگرمی و هیجان عدهای، اذیت و آزار دیگران باشد؟ چرا باید اینقدر سرگرمیهای خطرناکی را انتخاب کنند که اگر درصدی خطا در آن وارد شود، یا لحظهای دیرتر یا زودتر عکسالعمل نشان بدهند، هم خودشان و هم آن آدم بیگناهی که با او شوخی میکنند را، به بیمارستان یا حتی به
قبرستان بفرستند!
این یک نمونه بود، از یک شهروند، در یک روز یا شب، در یک خیابان. حالا تصور کنید که در خیابانهای مختلف این شهر و شهرهای دیگر و در روزها و شبهای دیگر، برای شهروندان دیگر، چقدر از این اتفاقها میافتد. گاهی عدهای همین اذیت و آزار احمقانه و خطرناک را با خودرو انجام میدهند که برای خود من، بسیار اتفاق افتاده است. من یک پسر هستم. یک پسر جوان 26 ساله که شاید به واسطه پسر بودنم، هیجان خیلی از این مردم آزاران را برنینگیزم. حال تصور کنید که چه تعداد دختران و زنان جوانی که به خاطر زن بودنشان مورد بیاحترامی، بیحرمتی، توهین و حتی تحقیر قرار میگیرند. حتی اگر اذیت و آزارهایی که مخاطرهآمیز هستند - مثل آنچه که برای من رخ داده بود- را هم نادیده بگیریم، آزار دیگران با شیوههایی مثل متلکاندازی و خطاب تحقیرانه و توهینآمیز و مواردی از این دست، گرچه ظاهرا خطری را متوجه کسی نمیکند، اما امنیت و آسایش روانی اجتماع را برهم میزند. قطعا درگیریها و نزاعهایی هم در این میان بهوجود آمده و میآید که در نازلترین سطح آن، درگیری لفظی و به زبان آوردن الفاظ زشت و ناصواب میان طرفین درگیری است و در سطوح بالاتر، دعواهای ناموسی، کتککاری، ضرب و جرح و حتی مرگ را به دنبال خواهد داشت.
خوب است کمی با خود بیندیشیم که دیگران هم به اندازه ما حق آسایش و امنیت روانی و فیزیکی در اجتماع را دارا هستند و اگر حتی هیچ مانعی در مقابلمان برای اذیت و آزار دیگران وجود ندارد، وجدان و اخلاق درونی خود را زیر پا نگذاریم و لااقل از آن حیث که چنین رفتارهایی را برنمیتابیم که از جانب دیگران با خودمان یا خانوادهمان انجام دهند، ما نیز خود را جای آن فردی قرار دهیم که برای لذت خودمان، یا خوشرقصی برای دوستانمان، قصد اذیت و آزار و تحقیر او را داریم و از این کار خودداری کنیم.