شماره ۳۷۱ | ۱۳۹۳ پنج شنبه ۱۳ شهريور
صفحه را ببند
تاثیر داعش در هژمونی سیاسی خاورمیانه
در سرچشمه دجله‌وفرات

بار دیگر «در میان هیاهوی مکرر و خاطره‌انگیز دجله و فرات، این دو خصم خویشاوندی که هفت‌هزار سال، گام به گام با تاریخ همسفرند، غریو و غوغای تازه‌ای برپا است.» (شریعتی، حسین وارث آدم)، تازه‌تر از آنچه زمانی شریعتی می‌گفت. «خصم خویشاوند» چه تعبیر جالبی! گویی هر چه خویشاوندی بیشتر می‌شود شدت خصومت هم افزایش می‌یابد. بمب‌گذار انتحاری که خود را در قلب بازاری شلوغ  و یا در فشردگی صفوف نمازگزاران یک مسجد منفجر می‌کند فریاد «الله‌اکبر» بر زبان دارد، قربانیان ترور هم الله‌اکبر می‌گویند. آن‌سوتر، در اراضی اشغالی و محاصره‌شده غزه، بازماندگان بمباران‌های صهیونیستی را می‌بینی که بر فراز ویرانه‌های خانه‌هایشان «حسبی‌الله و نعم الوکیل» می‌گویند. این گزاره الهی در میان اشک و آه مظلومان به شکلی جهت‌دار تلفظ می‌شود و بر دل‌ها می‌نشیند. فلسطینی‌ها گاهی این گزاره را امتداد می‌دهند، گویی زوبین‌ها، پیکان‌ها و موشک‌هایی است که از عمق جان به آن‌سو به جانب صهیونیسم پرتاب می‌شود، آنگاه که «حسبی‌الله و نعم الوکیل علیهم» می‌گویند. این افزونه کوچک این «علیهم» یا «علی صهاینه» که در امتداد آن دعای آشنا با جان ما می‌آید سرشار از معناست. آیا حسبی‌الله ونعم الوکیل در این کاربرد فلسطینی می‌تواند بین دو برداشت متضادی که قاتل و مقتول عملیات تروریستی از الله‌اکبر دارند میانجیگری کند؟ آیا به همان سان که فلسطینی‌ها جهت‌گیری حسبی‌الله ونعم الوکیل را مشخص کرده و آن را علیه اسراییل به کار می‌برند، الله‌اکبر‌هایی که در بین‌النهرین در دو سوی ساحل جنگ و کشتار سر داده می‌شوند می‌تواند بعدی ضدصهیونیستی به خود گیرد و نایره جنگی بی‌حاصل و بی‌برنده را در آن سو و این سوی دجله و فرات خاموش کند؟ باید دعا کرد که چنین شود. یادش به خیر فخرالدین حجازی که پیش از انقلاب، در آن ایام که صف‌بندی‌های ایدئولوژیک پسا انقلابی محتوای کلامش را فقر زده نکرده بود، مترقی و جلوتر از زمانه سخن می‌گفت: بسیاری از آن نوار‌های سخنرانی‌ها را به خاطر دارم که در همان حال که توزیع می‌کردم در حافظه نوجوانی می‌انباشتم: خیلی آرام و شمرده ضمن دفاع از «جامعه باز» در نقد رقابت‌ها و خصومت‌های تنگ‌نظرانه بین این هیأت مذهبی و آن هیأت عزاداری می‌گفت که مثلا در اطراف کاشان اهالی ده محمد باد علم عزاداری هیأت خودشان را به رخ علم عزاداری ده دیگر می‌کشند که «علم هیأت من این‌قدر از علم هیات تو بلند‌تر است.» حجازی این سخنان را آهسته و آرام زمزمه می‌کرد و بعد چنان که شیوه خطابت او بود ناگهان فریاد زد «تا زمانی که پرچم اسراییل بر فراز بیت‌المقدس در اهتزاز است پرچم هیأت تو پشیزی ارزش نداره! این ویژگی یک«جامعه بسته» است که...  (که به این رقابت‌های حقیر دل خوش می‌کند و بی‌خبر از جهان اطراف، خود را در حصار‌های یک جامعه بسته حبس کرده)
امسال وقتی به سخنان یک تاریخدان و مولاناشناس و اسلام‌شناس ترکیه در ویژه‌برنامه سحری ماه رمضان گوش می‌کردم یاد سخنان مذکور حجازی افتادم. استاد طغرل با اشاره به مراسم آیینی «قندیل‌ها»(جشن‌هایی که مسلمانان ترکیه در مناسبت‌های متعدد مذهبی برگزار می‌کنند) گفت: غیرت من اجازه نمی‌دهد «قندیل معراج» را جشن بگیرم. وقتی سرباز گستاخ و بی‌ادب اسراییل با چکمه در مسجدالاقصی راه می‌رود چگونه می‌توانم معراجی را (که در ترکیه «معراج قندیلی» می‌گویند) جشن بگیرم که آن مسجد نقطه عزیمت آن بود؟ استاد عمر ارطغرل اینانچیر در ویژه‌برنامه سحری ماه رمضان در مسجد مرکز افندی استانبول می‌گوید: «اگر مسلمانان دورهم جمع شده و تف کنند اسراییل خفه خواهد شد. اما مسلمانان دورهم جمع نمی‌شوند.» او داعش را با تعابیر تند مورد خطاب قرار داده و می‌گوید: «اگر راست می‌گویی به جای این‌که به کنسولگری من حمله کنی به اسراییل حمله کن. اگر واقعا قهرمانی.» این استاد دردمند همچنین طرفین درگیری در سوریه را مخاطب خود قرار می‌دهد و می‌گوید: «به جای این‌که یکدیگر را بمباران کنید اسراییل را بمباران کنید. همه ما از این دنیا خواهیم رفت. چه بهتر که در مبارزه با ظلم از دنیا برویم. حضرت حسین در مبارزه با ظلم کشته شد...  (این مراسم به‌طور زنده از تلویزیون
 آ. خبر ترکیه پخش می‌شد)
آنجا در سرچشمه آن دو رود تاریخی،خویشاوندی تازه‌ای میان کرد‌ها وترک‌ها درحال تأسیس است. از پس تأسیس جمهوریت آتاتورکی و پاکسازی‌های قومی و نیم قرن خصومت خاموش؛ و به‌دنبال 30‌سال خصومت داغ و مسلحانه که بیش از 30‌هزار کشته و300‌میلیارد دلار خسارت مادی برجای گذاشت، ترک‌ها و کرد‌های آناتولی و شمال بین‌النهرین دوباره به همدیگر می‌رسند. گویی به تعبیر علی بولاچ روشنفکر شهیر اسلام‌گرایان ترکیه، بیماری صد ساله ملی‌گرایی تک هویتی و اقتدارگرایانه به زلال تاریخی فرات سپرده می‌شود. در آستانه نوروز 88 در مقاله‌ای به نام «غزه و نوروز از پنجره همسایه» شرح این شست‌وشوی معنوی چشم‌ها را به دست دادم:
«ديار بكر بيشتر بر نوروز و دموكراسي تكيه دارد تا ناسيوناليسم یا غيريت‌ساز و ديگر‌‌ستيز و بيشتر سياست‌ورزي و ديالوگ‌ورزي را ترجيح مي‌دهد تا درگيري و تنازع.  علي بولاچ (در جمع‌بندی نشست روشنفکران ترک وکرد در اربیل)روشنفكران كرد عراقي را نصيحت مي‌كند كه از تجربه تلخ ترك‌ها بياموزند. مي‌گويد ملي‌گرايي در غرب ‌زاده شده و نوعي آلودگي و تب است كه از سوي غرب مي‌آيد: «ما نود‌ سال است كه هنوز به تمامه از اين تب رها نشده‌ايم. يك شهروند «الازيك» (منطقه عمدتا علوي‌نشين تركيه) می‌گوید: وقتي در دوران كودكي تب مي‌‌كرديم مادران رويمان را مي‌پوشاندند.  بسياري به همين خاطر مي‌مردند. آنها كه فرار كرده و خود را به آب فرات مي‌‌افكندند نجات مي‌يافتند.  اميدواريم كردها هم هر چه زودتر براي رهايي از اين تب(ناسیونالیسم) بشتابند و خود را در نهر اسلام شست‌وشو دهند،‌ تراژدي زيسته ما را تكرار نكنند» (زمان، همان‌جا،‌18/2/2009) همین قبیل خود انتقادی‌های مشترک روشنفکران اسلامی وکرد و دموکرات‌ها و سکولار‌های بریده از سکولاریسم و ناسیونالیسم افراطی بود که غنای تازه‌ای به فضای سیاسی ترکیه بخشیده و مستقل از حاکمیت این یا آن حزب و فرد حاکم، سرشتی الگویی و تعمیم‌پذیر به تجربه زیسته آن دیار می‌دهد. در پرتو این مباحث باز و بینا فرهنگی، تخیل جغرافیایی و تاریخی تازه‌ای شکل می‌گیرد که زلال دموکراتیک و صلح بنیاد مناطق شمالی دجله و فرات را از تیرگی خون‌آلود و جنگ‌آسای آن درحوالی بغداد و اربیل متمایز می‌سازد. دولت ملت‌ها با همه عقب‌ماندگی ساختاری خود هنوز هم مهم هستند اما در زیر این ساختارهای منسوخ به ارث رسیده از عهد آریاگرایی نازیستی رضاخانی و ترک‌گرایی کمالیستی و عروبت بعثی- داعشی، نوعی همگرایی میان روشنفکران ترک و کُرد در سرچشمه فرات و دجله درحال تکوین است که خویشاوند تازه‌ای میان زیستگاه مشترک تاریخ و شیوه زیست افکنده:   «رودهای دجله و فرات برادران ساکاریا و مریچ و کوه‌های آگری و جودی دوستان کوه‌های کاچکار و ارجییس هستند. گووند و دلیلو از فامیل هورون و زیبک‌اند. قدرت‌های فرادست همواره تلاش کرده‌اند که با مداخلات خارجی برای تأمین منافع گروه‌هایی با اعمال فشار و سیاست‌های مختلف این جوامع برادر و متمدن را به دشمنان یکدیگر مبدل کنند و برای همین نیز همیشه سعی کرده‌اند که قدرت‌هایی در تضاد با حق و حقوق و آزادی تأسیس کنند.
امپریالیسم غربی طی دو قرن اخیر با فتوحات جنگی و دخالت‌های خارجی درپی آن بود که در خاورمیانه ذهنیت دولت- ملت را پیش برد دهد و در این مسیر نیز با ترسیم مرزهای ساختگی، با روی کار آوردن حکومت‌های سرکوبگر در تلاش بودند خلق‌های عرب، فارس، ترک و کرد را به دشمنی با هم وادارند.
اما دوران حکومت‌های استعماری که بر عقلانیت معطوف به سرکوب و انکارگرایی(انکار هویت‌های دینی و قومی) به پایان رسیده است و دیگر، جوامع خاورمیانه و آسیای میانه هوشیار شده و به خود و به اصالت خویش بازمی‌گردند. این جوامع خواهان پایان جنگ‌های ریشه‌ای و جلوگیری از تعمیق اختلافات هستند. «عبدالله اوجالان،پیام نوروزی 92،دیاربکر»
هرچه از سرچشمه دجله و فرات دور‌تر شده و پایین‌تر می‌رویم و به ملتقای بغدادی آن دو رود نزدیک‌تر می‌شویم خویشاوندی‌های گفتمانی کمتر می‌شود و به جای همه آن مشترکاتی که در طول قرن‌های اسلامی همزیستی و تبادل فرهنگ‌ها و هویت‌ها و اقوام و مذاهب این حوزه تمدنی را ممکن می‌ساخت، خویشاوندی جدیدی در حال تأسیس است: خویشاوندی با آمریکا. این روز‌ها پرسشواره به شدت مشکوک وخطرناکی به نام «چه کسی متحد طبیعی آمریکاست» مطرح شده که از شرایط به شدت خصم‌آلود منطقه تغذیه می‌کند. همکاری با آمریکا البته در یک شرایط برابر حقوق و انسانی بر سر مسائل مشترک انسان‌های معاصر نظیر تروریسم و آلودگی‌های زیست محیطی و شبکه قاچاق مواد مخدر و سایر چالش‌های نوین جهانی‌شدن، یک ضرورت غیرقابل انکار است اما پرسشواره «چه کسی در منطقه می‌تواند متحد طبیعی آمریکا باشد» از جنس دیگری است. این پرسشواره به هیچ‌وجه به یک بازی برد- برد ارجاع ندارد. گفت‌وگوی تمدن‌ها نیست. امروزه ما از آرامش روشنفکرانه و فضای دلچسبی که خاتمی در کنار یک پیانو از گفت‌وگوی تمدن‌ها سخن می‌گفت و«ملت بزرگوار آمریکا» را هم به این فضای گفت‌وگویی دعوت می‌کرد چندان دور شده‌ایم و چندان آن فرصت‌های دوران‌ساز را سوزانده‌ایم که ما را به گفت‌وگوی ژاندارمی دعوت می‌کنند. داعش با همان سرعتی که در بستر منازعات منطقه متولد شد می‌تواند از بین برود و قطعا هم از بین خواهد رفت اما سقوط هر یک از بازیگران منطقه در شکاف‌ها و مرزبندی‌هایی که تروریست‌ها میان قومیت‌ها و اقوام و مذاهب حفر کرده‌اند، رد پاکسازی‌ناپذیر از خود برجای خواهد گذاشت. ردی که شاید برای دهه‌های متمادی و حتی قرنی پس از آن منازعات استمرار یابد. طبیعی‌سازی خویشاوندی با آمریکا به این ترتیب به نحو خفی و گاه اعلام شده، بر طبیعی‌سازی منازعات پرسشواره«چه کسی متحد طبیعی آمریکاست» به شیوه‌ای که امروزه در رسانه‌های بیگانه یا ستون‌نگاری برخی کارشناسان بومی مطرح می‌شود به‌طور ناآگاهانه و خام‌پندارانه در خدمت نهادینه ساختن و دائمی ساختن منازعات اقوام و مذاهبی است که قرن‌ها سابقه همزیستی فرهنگی را در عقبه تاریخی خود دارند.
قبل از این‌که و بیش از این‌که نیازمند همکاری با آمریکا باشیم و به نیابت از آن ابرقدرت درکنار یک قوم از اقوام منطقه مستقر شده و علیه قومی دیگر موضع بگیریم، باید به احیای آن مناسبات تمدنی بیندیشیم که در طول قرن‌ها فارس و کرد و عرب و ترک و شیعه و سنی و صائبی و ایزدی و ارمنی و مسیحی و یهودی را درکنارهم نگاه می‌داشت. باید به جای اعزام نیرو به جانبداری یکی از طرفین تخاصم، میانجی‌های صلح و آشتی را به همه اطراف و اکناف جهان اسلام اعزام کنیم و باید اندکی از حوزه تخاصم در مناطق میانی بین‌النهرین فاصله گرفته و در نقطه بوسه‌زنی آن دو رود خویشاوند بر امواج خلیج فارس، فراخوان خطیب نماز جمعه تهران را به خاطر آوریم که«با اشاره به سوره‌های کهف و رحمان در قرآن، خاطرنشان کرد:  در 95‌درصد تفسیرهای قرآنی از قرن اول تا چهارم آمده که قرآن در اشارات خود به تلاقی دو دریا، صراحتا دریای روم و فارس را مدنظر دارد.  وقتی سند به این مهمی وجود دارد نباید بگذاریم دیگران تفرقه بیندازند، منافع اسلامی قربانی و رخنه‌ای برای نفوذ خارجی‌ها باز شود. «آیت‌الله‌ هاشمی‌رفسنجانی، نماز جمعه، فروردین 87»
این تابلوی قرآنی به خوبی بطلان مدعای «ذاتی» و «طبیعی» بودن تخاصم ساحل‌نشینان بین‌النهرین و آن‌سو و این‌سوی خلیج‌فارس را نشان می‌دهد. وقتی اجماع مفسرین عرب و شیعه و سنی قرآن کریم در طول تاریخ به سهولت نام «دریای فارس» را بر زبان می‌آورند باید توجه کرد که لکنت‌زبانی کنونی در تلفظ این نام امری جدید است و ریشه در مناسبات استعماری دارد. یعنی مدعای«تاریخی» و «ذاتی» بودن دشمنی ایران و اعراب وشیعه و سنی ریشه در خود تاریخ ندارد و بیشتر یک اختراع جدید و مدرن است که در بستر مناسبات استعماری و مداخلات برون‌منطقه‌ای ظاهر شده است. درواقع تا همین اواخر یعنی چند سالی قبل از آن‌که برخی کارشناسان منطقه‌ای و بومی شانس خود را در چنگ‌زدن به پرسشواره «چه کسی متحد طبیعی آمریکاست» امتحان کنند و مدعی شوند در مقایسه با عربستان و سایر شیوخ خلیج فارس، ایران نامزد بهتر و«طبیعی‌تری» برای متحدشدن با آمریکاست، آن پرسشواره تنازع‌آلود در تملک همان لابی‌های نفتی آن‌سوی خلیج‌فارس قرار داشت. به‌راستی این چه فضیلتی برای ایران خواهد بود که به جای احیای مناسبات دیرینه در سطح همسایگان نزدیک و حوزه تمدن اسلامی، این‌بار در جانب گزاره «متحد طبیعی» قرار گیرد و داوطلب نقش ژاندارمی برای آمریکا شود؟
آنها که این روزها از اتحاد «ذاتی» و«طبیعی» و«تاریخی» این یا آن قومیت و مذهب بر ضد آن قومیت و مذهب دیگر سخن می‌گویند و کشور ما را به ائتلاف با آمریکا فرا می‌خوانند، از تاریخ این گزاره بی‌خبرند و گمان می‌کنند به کشفی بزرگ در خویشاوندی با این و دشمنی با آن نایل آمده‌اند. غافل ازاینکه پرسشواره «متحد طبیعی» عمری به درازی تاریخ مداخلات برون‌منطقه‌ای و استعماری دارد و در هر مرحله قومی کوشیده به این گفتمان چنگ زند و قومی دیگر را محروم از «مزایا و مواهب» آن ائتلاف شوم و جنگ‌آسا کند. در این‌جا مجال واکاوی تاریخ گفتمان «متحد طبیعی و تاریخی» نیست اما به‌عنوان یکی از آخرین نمونه‌ها می‌توان به گفتار مسلط برخی روشنفکران شمال عراق در سال‌های پس از یازده سپتامبر اشاره کرد که به زبان‌های گوناگون و در قالب مقالات و کنفرانس‌ها و لابی‌های برون‌مرزی اصرار داشتند قومیت آنها تنها هویت و قومیت منطقه است که در میان اقیانوسی از خصومت‌ها و کینه‌های ضدآمریکایی، شایستگی کسب عنوان «متحد طبیعی آمریکا» را دارد. چنین مدعایی و چنین رقابت‌هایی هرگز صلح پایدار را ارمغان ملل منطقه نخواهد کرد،کاملا بر عکس،«یک اسراییل دیگر» در منطقه خواهد آفرید و چشم‌وچراغ‌زنی‌های صهیونیست‌ها به جعل یک هویت خصم‌آلود در شمال عراق را باید در چارچوب همین میل وافر به نهادینه‌کردن خصومت میان اقوام خویشاوند بین‌النهرین دید.  باید از این نوع مرزکشی‌های استعماری که تبعات آن می‌تواند کشورها و اقوام منطقه را به «متحد طبیعی» و «دشمن طبیعی» آمریکا تقسیم کند .  درحال حاضر فرآیند‌های همگرایی و تقاربی تدریجی که در سرچشمه فرات و تدریجی بین کرد‌ها و ترک‌ها در جریان است و همچنین زبانی صلح‌طلبانه و همکاری‌طلبانه‌ای که روحانی در سخنرانی داوس به کار برد و به‌طور توامان قدرت‌های جهانی و کشورهای منطقه و ساحل‌نشینان خلیج‌فارس را مخاطب این فراخوان قرار داد، یک امکان بی‌بدیل فراهم می‌سازد: امکان محاصره ‌‌گاز‌انبری حوزه‌های تنازع در مناطق میانی دجله‌وفرات توسط فرآیندهای صلح‌سازی در سرچشمه و در تلاقی‌گاه نهایی و خلیج‌فارسی دجله‌وفرات.


تعداد بازدید :  328