لیلامهداد| همه ما میدانیم که اگر جامعهای در مدیریت آموزشوپرورش به مسأله عدالت توجه کند در آینده میتواند شاهد عدالت نسبی بین اقشار و طبقات مختلف اجتماعی باشد ولی اگر ساختار آموزشوپرورش فاقد نگاه عدالتمحور باشد، اختلاف طبقاتی و آسیبهای اجتماعی را در پی خواهد داشت. همین تضاد در فرجام دو رویکرد است که ضرورت پرداختن به موضوع عدالت آموزشی را بیش از پیش عیان میکند. آنچه در ادامه میخوانید گفتوگویی است با اسماعیل قدیمی، استاد دانشگاه که نظراتی شنیدنی در حوزه ضرورتها و چرایی برقراری عدالت آموزشی در کشور دارد.
آقای قدیمی، شما ساختار و چشماندازهای نظام آموزشی کشورمان را چگونه ارزیابی میکنید؟
نتایج مطالعات شخصی من حکایت از این دارد که ما در زیرساختهای آموزشی با کمبودهای بسیاری مواجه هستیم. به عنوان مثال در انگلیس، فرانسه و آلمان به آموزشوپرورش بهای زیادی داده میشود و منابع مالی وسیعی را به این بخش اختصاص میدهند. درواقع زیرساختهای آموزشی مناسبی را تدارک دیدهاند. در این جوامع نظام آموزش معلمان یکی از مسائل اساسی و مهم است اما به جرأت میتوانم بگویم نیروی انسانی مشغول در آموزشوپرورش ما قطعا و یقینا پتانسیل علمی لازم را ندارد. بسیاری از افرادی که جذب این سازمان میشوند برای تأمین معاش مجبور به این کار هستند. متاسفانه بسیاری از معلمان ما دورههای آموزشی را که صددرصد برای تدریس مهم هستند نمیگذرانند، البته ما در سطح آموزش عالی هم این مشکلات را شاهدیم. اهمیت آموزشوپرورش به این واقعیت برمیگردد که شخصیت افراد و آینده جامعه در همان دوران کودکی و نوجوانی شکل میگیرد. زمانی که ما نظام آموزشی مناسبی نداشته باشیم، فاقد محتوای غنی باشیم، از داشتن مدرس قوی محروم باشیم، شاهد مکانهای مناسب تحصیل نباشیم، در نظام آموزشی جایی برای مباحث کمک آموزشی وجود نداشته باشد و وقتی که حمایت خانوادهها را بهعنوان یک عنصر اصلی در فرآیند آموزش نداشته باشیم، چطور میتوانیم به آینده امیدوار باشیم. واقعیتی که همگان به آن واقف هستند این است که آموزش در هر جامعهای فرآیندی است که به همه عناصر اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و... مربوط است. با همه این تفاسیر ما فاقد یک نظام آموزشی پویا، مدرن، سیستمی و قوی هستیم و طبیعتا باید در این سیاستگذاریها تجدیدنظر کنیم.
نقدتان بیشتر به فقدان عدالت آموزشی
بر نمیگردد؟
قضاوت درباره وجود یا عدم وجود عدالت آموزشی کار سختی است، چون مسلما پاسخگویی به آن نیاز به تحقیق و به دست آوردن آمار و ارقام دارد تا براساس آنها بتوان قضاوت کرد. اما بهطورکلی با توجه به تجربیات شخصی، درونبینی و بصیرت و عقل متعارف باید گفت که نظام آموزشوپرورش ما نظامی سیستمی، مدرن و قوی نیست، یعنی در زمینه زیرساختهای آموزشی، کمک آموزشی، بحث نیروی انسانی و منابع مالی ضعیف است، پس با داشتن این ضعفها، قطعا ما مشکل عدالت آموزشی را هم داریم. زمانی که ما در آموزشوپرورش مشکل منابع مالی را داریم، حتما در پی آن کلاسها، زیرساختها و مکان مناسب برای آموزش را نخواهیم داشت. مسلما بسیاری از نقاط کشور در محرومیت به سر میبرند مانند حوادثی که سال پیش شاهد بودیم- آتش گرفتن کلاس درس- مجموعه این اطلاعات حکایت از این دارند که ما در آموزشوپرورش که در دنیا به آن بهای زیادی داده میشود، ضعفها و کاستیهایی داریم که همه اینها منجر به بیعدالتی آموزشی میشود.
با توجه به اینکه ما فاقد عدالت آموزشی هستیم باید در انتظار چه آسیبهای اجتماعی باشیم که به تبع همین بیعدالتی آموزشی، گریبان جامعه ما را میگیرد؟
نخستین و به نظر من مهمترین آسیبی را که میتوانیم شاهد آن باشیم این است که جامعه از داشتن نیروی انسانی متخصص محروم میشود. با کمی دقت میتوان متوجه شد پایههای فهم و درک کسانی که عالیترین مراحل علمی را طی میکنند، در همان دوران آموزش و پرورش گذاشته میشود. مسلما استادی که از یک نظام آموزشی ضعیف وارد دانشگاه میشود، به مراتب ضعیفتر از استادی است که در یک نظام مناسب با زیرساختهای اساسی- داشتن معلم، پایههای علمی، محتواها و فرآیندهای درسی و قوی- تربیت شده است. دومین آسیب این است که وجاهت آموزش و شأن و منزلت پستها و شغلهای آموزشی در جامعه پایین میآید؛ وقتی ثروتمندترین افراد جامعه ما متاسفانه افراد بیسوادند. زمانی که در نظام اقتصادی ما افراد کمسواد با یکسری استفادههای رانتی، بهرههای اجتماعی بالا میبرند. سومین آسیب این است که ظرفیت رقابتی ما پایین میآید. نوآوری، خلاقیت و ظرفیتهای رقابتی همگی ریشه در کجا دارند؟ مسلما این فقدان ریشه در نظام آموزشی دارد و مزیتهای رقابتی ما را در جامعه جهانی از بین میبرد و در کمال تاسف ما در تمام مقولههای رقابتی اعم از تولید صنعتی، خلاقیت، نوآوری، فناوری، تولید علم و... و در تمام شاخصها ضعیف میشویم. آسیب بعدی رواج خرافه است؛ رواج عوامگرایی، روحیات سطحینگری و آسیبپذیری اجتماعی. فردی که بضاعت علمی پایینی دارد قطعا در معرض آسیبهای اجتماعی مانند بزهکاری، تخلفات اجتماعی و... قرار میگیرد و آسیبپذیرتر است. آسیب دیگری که میتوان به آن اشاره کرد این است که در حال حاضر در تمام دنیا در حوزه مدیریت از اقتصاد دانشبنیان صحبت میشود؛ از اقتصاد اطلاعاتی، معرفتی. زمانی که ما در آموزشوپرورش، وزارت علوم، مراکز علمی و تحقیقاتیمان ضعیف هستیم، چطور میتوانیم به جز شعار دادن در این زمینه پیشرفت داشته باشیم. در حال حاضر اقتصاد بیشتر کشورهای اروپایی بیش از 70-60 درصد دانشبنیان هستند. درواقع تمام فرآیندهای اصلی تولید در حوزههای تولید علم است. آسیب دیگر هم این است که تمام کسانی که پستهای مدیریتی جامعه را به دست میآورند، به دلیل ضعفهای آموزشی، افراد ضعیفی هستند، پس در آینده مدیریت غیرحرفهای را شاهد خواهیم بود.
رعایت عدالت آموزشی چه تاثیری میتواند بر همگرایی و اجتماعیشدن افراد جامعه بگذارد؟
اگر زیرساختهای آموزشی تقویت شوند، محتواهای آموزشی غنا بخشیده شوند و مقام و منزلت فعالان آموزشی ارتقا یابد، تاثیرش را در تمام ابعاد اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و... خواهیم دید، بنابراین بهبود زیرساختها، ساختارها، فرآیندها، راهبردها و سیاستهای آموزشی در کشور و تقویت بضاعتهای آموزشوپرورش؛ تقویت تحقیق و پژوهش در این عرصه، قطعا ظرفیتهای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و... جامعه را در تمام عرصهها ارتقا خواهد داد. البته این کار میتواند در رشد مدیریت جامعه و در رشد تجارت موثر باشد و در مجموع ظرفیت آموزش عالی را نیز ارتقا میدهد، چون آموزش عالی ارتباط مستقیم با آموزش دوره راهنمایی و دبیرستان دارد. درواقع نیروی انسانی که در این عرصه تربیت میشود- البته تربیت در شرایطی که ذکر شد- وارد نظام آموزش عالی میشود و بعد از این مرحله تمام عناصر جامعه بهطورحتم ارتقا پیدا میکنند.
چه راهکاری را میتوان برای جلوگیری از ادامه روند بیعدالتی آموزشی یا دستکم کاستن از شدت آن در پیش گرفت؟
به نظرم باید سیاستهای اشتباه کنونی را که آموزشوپرورش را بسیار ضعیف در نظر میگیرد، تغییر بدهیم.
ما باید از تجربیات کشورهای دیگر که در این زمینه موفقیتهایی کسب کردهاند، بهره ببریم و مانند بسیاری از کشورهای صنعتی پیشرفته، بخش اعظم بودجه عمومی را به تجدید ساختار نظام آموزشوپرورش اختصاص دهیم؛ به تقویت معلمان، به نیروهای بااستعدادتر. زمانی که بودجه متناسب با نیازها برای این نظام در نظر گرفته شود، مسلما نتایج آن را به وضوح خواهیم دید، البته باید گفت که این یک سرمایهگذاری و برنامه بلندمدت و استراتژیک است. این کار همانند یک موج تمام عناصر و لایههای اجتماعی ما را تحتتأثیر قرار خواهد داد. بنابراین بهترین و سادهترین کار این است که در بودجه سالانه، دولت بخش مهمی از بودجه عمومی را به آموزشوپرورش اختصاص دهد.
بهعنوان مثال مصرف ما در برخی بخشها مانند مصرف دارو 10 برابر کشورهای دیگر است. ما میتوانیم با فرهنگسازی این منابع را وارد نظام آموزشی کنیم. زمانی که زیرساختها، جاذبهها و فرهنگسازیها صورت بگیرد بعد از مدتی، دولت بخش اعظمی از هزینهها را نخواهد داشت.