بهروز بقایی بازیگر
نزدیک به زمان انقلاب بود. آن روزها در شهر هرج و مرج بسیار زیادی حاکم بود اما خوب در ذهنم مانده است و انگار همه چیز از جلوی چشمم مثل تصویر، رژه میرود. آن روزها، زمانی بود که دیگر فرقی نمیکرد چیکارهای یا اهل کجایی؟ و در این زمان علاقه داری چه کاری انجام دهی؟ انسجام اجتماعی و اتحاد اجتماعی در آن زمان فوقالعاده بود. همه این دغدغه را داشتند که به هم یا کمک کنند یا در کار و عرصهای که پا میگذارند، باری از دوش افراد دیگر بردارند. یادم میآید آن زمان من با چند تن دیگر از دوستان همکار، نمایش برگزار میکردیم. این نمایش را در تهران و رشت برگزار کردیم. درآمدی نداشت و دنبال درآمد هم نبودیم بلکه هدف واحد باعث شده بود که در آن چند ماه، کسی دیگر به فکر منفعت و به فکر کاسبی نباشد. این نمایش را در چند شهر مختلف اجرا و مخاطبان زیادی را جذب کردیم. موضوع نمایش «مادر» بود که اکثر کسانی که آن را دیدند، احساس خوبی داشتند و از اینکه به دیدن نمایش آمدند، راضی بودند. این را من نمیگویم، همان زمان یادم هست که از هر کسی میپرسیدیم، این رضایتمندی را اعلام میکردند. اما بحث و موضوع اصلی من حال و هوای آن روزهای خیابانهای تهران است کاری ندارم چه رخ داد بلکه به رفتار و تعاملات آن روزها کار دارم. نمیدیدم کسی سر کسی داد بزند یا کسی با کسی درگیر شود؛ همه برای یک هدف خاص بسیج شده بودند و این هدف در موضوعات مختلف نیز دخیل بود. به هر جا که مراجعه میکردیم، نمیدیدیم که مردم بر سر موضوعاتی با هم اختلاف داشته یا دچار سوءتفاهم شده باشند. این موضوع در همه بخشهای جامعه اینگونه بود. من آن روزها میدیدم که افراد با هم درباره موضوعات مختلف، اشتراکات زیادی داشتند. دغدغه همه ما این بود که با این عملی که صورت خواهیم داد، باعث گسترش آزادی در کشور و پویایی خواهیم شد. زیباترین روزهای زندگی من، آن روزها بود. یادم هست، میدانی اطراف شهر بود که ما هر روز در آنجا سرودهای زیبا میخواندیم؛ نگاه نمیکردیم که چه کسی میبیند یا چه کسی به ما توجه میکند، بلکه بحث این موضوع بود که هر کسی، در هر جایی که هست برای این هدف مشترک تلاش خواهد کرد. آن موقع از کسی توقعی نداشتیم زیرا مردم به همه امور میرسیدند و اجازه نمیدادند که خلأیی در امور روزمره به وجود بیاید. در یکی از این سفرها که برای اجرا به رشت رفته بودیم، کسی از من پرسید: هدفتان از این اقدامات چیست؟ فکر میکنید با انجام این اقدامات، کاری برای انقلاب کردهاید یا خواهید کرد؟ جواب ما آن زمان به محکمی این موضوع بود که ما خیالمان راحت است زیرا میدانیم که در جبههها و جوانب دیگر، همه مسئولیتهایشان را به خوبی انجام میدهند و این هم باری بر دوش ما است که باید انجام دهیم. موضوع جالب این بود که ساعتها دیگر برای من اهمیت نداشت و مهم نبود. میدیدم زمانهایی هست که چند روز بیدارم ولی به خاطر هدفم اهمیتی نداشت.