آمنه ابراهیمی تاریخپژوه
خانههای قدیمی با حیاطهایی پردرخت و حوضهایی فیروزهای در کنار هم، نوعی نهاد اجتماعی به نام «همسایگی» را در گذر تاریخ ایران پدید آوردهاند؛ نهادی که براساس سفارشهای اخلاقی و دینی در فرهنگ و ادب این سرزمین در دورههای گوناگون، روزهای زندگی مردم را در تاریخ ایران با گونهای نزدیکی، صمیمیت، یاریگری و حتی فراتر از آن، نوعی خویشاوندی مثالزدنی گره میزده است. همسایگی در تاریخ ایران، با مفهومهایی چون «در سایه هم زیستن»، «با هم بودن» و «همدل و یار و همراز بودن» برابری داشته است. این شیوه همسایگی، سالهایی متمادی برقرار بوده و در صفحه حافظه تاریخی مردمان سرزمینمان نهادینه شده است... «همسایه از همسایه ارث میبرد»، «همسایه از برادر نزدیکتر است»، «همسایه را بپرس و خانه را بخر» و نیز این جمله که «تا چهل خانه همسایه محسوب میشوند»، ازجمله مضمونها و ضربالمثلهایی است که براساس روایات، جملههای قصار بزرگان و پیشینه همسایهداری، اهمیت این نهاد را در تاریخ ایران به نمایش میکشند؛ جایگاهی مهم که خانهها و محلهها را چون زنجیرهای ناگسستنی در همه حال، در سختی و خوشی و ناخوشی کنار هم نگه میداشته و نظم و نظامی درخور توجه به صورت زندگی مردم میبخشیده است.
نعمتالله فاضلی در مقالهای با نام «زوال همسایگی» دراینباره چنین نوشته است: «در دورههای پیشامدرن خانه بهمثابه فضای قدسی تلقی میشد. فضایی که در آن حریم مقدس خانواده شکل میگرفت و حریم خانه بهمنظور حفاظت و حراست از اعضای خانه در مقابل نامحرمان بود». بنابراین مجموعه خانهها در کنار هم حریمی مقدس را میگسترانید که مردم در آن با رعایت قواعد و قوانینی اخلاقی از امنیت و آرامش برخوردار میشدند. بیشک دلیل بهرهگیری از فعل گذشته در این چند سطر، نیک روشن است، زیرا امروزه با آپارتماننشینی و برهمخوردن نظم و نظام گذشته، از آن شکل قدیم همسایگی کمتر سراغ داریم. آپارتماننشینی با خود نظم و قاعدهای نوین آورده است که بر روابط همسایگی بسیار سایه افکنده و این نهاد دیرپا را با تغییرات و دگرگونیهایی روبهرو کرده است.
نهادینگی و تاریخیشدن شکل همسایگی در ایران، براساس ارزشهایی اخلاقی، انسانی و مردمی استوار است که در صفحه ذهن و دلشان، مرزی و مانعی برای نزدیکی نداشتند و غریبگی و بدبینی را نمیشناختند. روشن است که این مردم سخنان بزرگواران فرهنگ و اخلاق در گوششان همواره طنینانداز بوده و مشی و منششان را در چگونگی «همسایهداری» و «همسایگی» تقویت میکرده است.در اینباره خالی از لطف نیست به سخنی مشهور از پیامبراسلام(ص) اشاره کنیم «جبرییل درباره همسایه آنقدر بهمن سفارش کرد که پنداشتم همسایه از همسایه ارث خواهد برد». در جایی دیگر برای اشاره به حقوق همسایه فرمودهاند: «اگر از تو كمك خواست كمكش كنى، اگر از تو قرض خواست به او قرض دهى، اگر نيازمند شد نيازش را برطرف سازى، اگر مصيبتى ديد او را دلدارى دهى، اگر خير و خوبى به او رسيد به وى تبريك و شادباش گويى، اگر بيمار شد به عيادتش روى، وقتى مرد در تشييع جنازهاش شركت كنى، خانهات را بلندتر از خانه او نسازى تا جلوى جريان هوا را بر او بگيرى مگر آن كه خودش اجازه دهد، هرگاه ميوهاى خريدى براى او تعارف بفرستى و اگر اينكار را نكردى مخفيانه ميوه را به خانهات ببر، فرزندت را همراه ميوه بيرون مياور كه بچه او با ديدن ميوه در دست او ناراحت شود، با بوى و دود ديگت او را آزار مده مگر آن كه مقدارى از غذاى آن را براى او بفرستى». مراعات چنین روابطی، صمیمیت و همدلی را در دنیای ما میآفریند؛ روابطی که همسایه را همچون خویشاوندی نزدیک تصویر میکند.
یک واژه، یک دنیا حرف و تاریخ
یک واژه، گاه دنیایی از معنی را در خود دارد. واژهای چون همسایه، گاه به دل آرامش و امنیتخاطری میدهد؛ درست مانند دمی آسودن در سایه درختی تنومند.واژه همسایه از پیوند «هم» و «سایه» برآمده است. سایه در زبان پهلوی «سایک»، در کردی «سه» و «سی» و در بلوچی «سایگ» یا «سایی» خوانده میشود. سایه بهوسیله جسمی در برابر نور پدید میآید و برای انسان، پناه یا به عبارتی بهتر، سرپناهی است که میشود زیر چترش آرمید. مردم ایران در روزگار قدیم، برترین نوع سایه را فارغ از سطح عینی آن، سایه مرغ همای میدانستند؛ مرغی که در اندیشه اسطورهای، نماد سعادت و کامروایی است و انسان با قرار گرفتن زیر سایه آن از خوشبختی و آرامش برخوردار میشود. فردوسی دراینباره از زبان پادشاهی میسراید: «جهان پاک کردم به فر خدای/ به کشور پراکنده سایه همای». در اندیشه عامه اما مفهوم سایه تنها به همین محدود نمیشود. سایه در برخیجاها به معنای حمایت و کمک است. بازهم فردوسی اینگونه میسراید: «هر آنکس که در سایه من پناه/ نباید ورا گم شود پایگاه». سایه در معنای مجازی خود نیز حشمت و وقار را میرساند، مانند آنچه فرخی در این بیت آورده است: «پردانش و پرخیری و پر فضلی و پرشرم/ با سایه و با سنگی و با حلم و وقاری».
وقتی حریم همسایگی در معماری رعایت میشد
همسایگی و همسایهداری در قدیم، تنها در همدلی، همیاری و برادری خلاصه نمیشد. این مسأله در نوع معماری و ارتفاع دیوارها و رعایت حریم خانهها هم نمود مییافت. یاکوب ادوارد پولاک که پزشک اروپایی عصر ناصرالدینشاه قاجار است در سفرنامه خود، زمانی که از شبهای گرم تابستان مینویسد، به نکتههایی درباره خانهسازی و حریم همسایه اشاره میکند که بسیار درخور توجه است. براساس گزارشهای او، یکی از راههای رهایی مردم از گرما در آن روزگار، رفتن به
پشت بام بوده است «مقارن غروبآفتاب همه ساکنان منزل چه مرد و چه زن به پشتبام میروند، به همین دلیل قانون مقرر داشته که هر خانهای برای محفوظ بودن از نگاههای کنجکاو باید دیواری بلند و مایل داشته باشد و همچنین شدیدا منع شده است که کسی به بام دیگری سرک بکشد... همچنین نباید خانه خود را به آن ارتفاع ساخت که از پشتبام آن بتوان خانه همسایه را زیرنظر گرفت». بهروایت پولاک، اروپاییان که از فرهنگی دیگر آمده بودند، رعایت این حریمها را نمیپذیرفتند و آنهایی که در ایران خانهای برای خود بنا میکردند، بدون رعایت چنین حریمهایی، خطراتی را بهجان میخریدند.
از حرفهای همسایه بشنوید
طبق آن دنیای گذشته آرمانی و ضربالمثلی چون «همسایه خوب از برادر به انسان نزدیکتر»، حرفهای همسایه، از سر دلسوزی و همدلی بهشمار میآمده است. این نیککرداری و همسایهداری آنچنان در ذهنها ریشه دوانده و جای گرفته بود که نیما یوشیج، شاعر نوگرای ایران، برای نامگذاری مجموعه نامههایی که به اهل ادب و هنر روزگار خود مینوشته، عنوانهایی چون «بههمسایه» یا «حرفهای همسایه» پیشنهاد میکند. محتوای نامههای او درد دل و انتقاد و نظرهایی است که بیان آن را وظیفه خود میدانسته؛ حرفهایی که از جنس دلسوزی و از سر صمیمیت اما نقادانه بیان میشده است. نیما در یکی از نامهها مینویسد، «همسایهی عزیز من! صبح است در سایه قرار گرفته میخواهم از سبزی برگها در اطراف آسمان آبی رنگ مثل اینکه در خود آسمان روئیدهاند لذت ببرم اما حرف شما نمیگذارد».سخن درباره همسایه و همسایهداری در تاریخ زندگی اجتماعی مردم ایران، بیش از این است. آنچه اما از همسایگیها و همسایهداریها میدانیم، با دورهمیها، آشپزیها، سبزی پاککردنها، برپایی جشن و سرور و مراسم مذهبی و همدلیها و یاریگریهایی است که روزهای زندگی همسایهها را در گذشته نقش میزد. آن روزها در یادمان تاریخ ما مانده است و گذشته را در خانههایی ساده که از حریم و حرمت برخوردار بود،
هر چه بیشتر در ذهنمان آرمانی و زیبا میکند.از روزهایی سخن میرانیم که حرف همسایه، حرف دل بود و رازی که فاش نمیشد؛ زمانهای که هرکس دستش میرسید برای همسایهای که نیازی داشت، سایهای میگسترانید و گامی برمیداشت ... روزگاری که همه «سایه»ای داشتند بر سر یکدیگر.