محمدرضا نیکنژاد آموزگار
پسر پنجسالهام به تماشای کارتون «لاکپشتهای نینجا» نشسته بود و آنچنان در بزن - بزنهای آن فرو رفته بود که به سختی کنشهای پیرامونش را درمييافت. من هم در این فرصت شعر زیبای «گفتوگو»ی سیمین بهبهانی را میخواندم که «تازگی چه خبرها؟ کهنه هم خبری نیست/جز گرفتن و بستن کار تازهتری نیست... باش تا نفس صبح در فساد بگیرد/ بیشهزار خشونت خالی از شرری نیست». کارتون پایان یافت. از من خواست که با او به بازی بپردازم و چارهای نداشتم. با دو شمشیر و یک تفنگ، بازی را آغاز کردیم. من ادای بازی را درمیآوردم و او بازی را جدی گرفته بود. من دفاع میکردم و او بیهراس حمله. تا اینکه ضربهای محکم به پایم زد و من هم - هرچند که دردم گرفت اما- با بزرگنمایی به زمین افتادم و به خود پیچیدم. به جای آنکه دست از حمله بردارد و همدردی کند با ضربات کاراتر به سراغم آمد و مرا پیدرپی مینواخت! به تندی و خشم گفتم: «چه خبره بابا! مثِ اینکه بازیهها!» گفت: «تو دشمنی و من لاکپشت نینجا! باید بکشمت.» بیگمان اگر خنجر و تفنگی واقعی در دست داشت به آسانی از جانم نمیگذشت!
این روزها خبر کشته شدن «جیمز فولی» روزنامهنگار آمریکایی داغ است. پخش گسترده فیلمِ کشته شدنش به دست گروه تندرو «دولت اسلامی» و نمایش خشونتِ عریان این فیلم و فیلمهایی مانند آن مو بر تن راست میکند. دست به دست شدن چنین فیلمهایی در اینترنت و گوشیهای همراه، بسیار هولانگیز است. نمایش اینگونه فیلمها - بهویژه برای کودکان و نوجوانان و جوانان - افزون بر آسیبهای روانی، موجب عادی شدن چنین رفتارهایی شده و زمینهساز خشونتهای فردی و اجتماعی میشود و بیگمان میتواند پیامدهای اجتماعی ناخوشایندی در پی داشته باشد. شنیدهایم که در آموزههای دینی، شغلهایی مانند قصابی به دلیل خشونت و سنگدلی نهفته در آن، ناپسند - مکروه - شمرده میشود. یا نیروهای ویژه برخی کشورها هنگام آموزش، وادار به کشتن و خوردن جانداران زنده میشوند تا در آوردگاههای جنگی بتوانند دشمنان خویش را بیباکانه و به آسانی از پای درآورند! دیدن، شنیدن و تجربه زشتی، قبح آن را از میان برده و انسان را در انجامشان بیباک میکند. خشونت نیز یکی از زشتیهای جامعههای انسانی است که شوربختانه در این روزها و در هیاهوی جنگهای به ظاهر مقدس به اوج خود رسیده است و با گسترش رسانههای نوین به گونهای باورنکردنی بازتولید میشود. گسترش بیمرز خشونت، بیشهزارِ خشک و خشنِ جامعههای انسانی را با خطر گُر گرفتن ناگهانی روبهرو کرده است و آتش هم خشك و تر نميشناسد. بیگمان نیازمند تلاشی فراگیر و بنیادین هستیم که اگر در آینده به جای شمشیر و تفنگ کودکانه، خنجر و اسلحهای واقعی در دسترس فرزندانمان قرار گرفت، در بکارگیری آنها به انسانیترین شکل رفتار کنند.