| دکتر غلامعلی آدرخشی* |
درسالی که مادرم درگذشت جنگ جهانی اول هنوز بهپایان نرسیده بود. ایران با آنکه بیطرف بود و در جنگ دخالتی نداشت نیروهای روسی، انگلیسی و عثمانی کشور را میدان تاختوتاز کرده بودند و شاخهای از قوای آلمانی که در عراق همدوش سپاهیان ترک با انگلیسها میجنگیدند به ایران نزدیک میشدند. در آن ایام نرخ اجناس داخلی و خارجی بالا رفت. غذا و پوشاک کمیاب شد، بهدنبال خشکسالی و ناامنی آتش قحطی زبانه کشید. در این گیرودار حصبه بومی و نیز گریپ وبا مانندی که برخی آن را گریپ اسپانیایی مینامیدند، در زادگاه من تبریز بیداد میکرد. میگفتند مرض اخیر را سپاهیان هندی دولت انگلیس از جنوب یا لشکریان روسی از جبهه غرب اروپا به ایران آوردهاند. هر روز در راه دبستان میدیدم که دهها بیمار از زن و مرد خصوصا کودکان برهنه در کنار کوچهها و هشتی خانهها از بیغذایی و بیدوایی جان دادهاند و وسایل کفنودفن آنها فراهم نشده است و آنها که زندهاند از زور گرسنگی استخوانهای گاو و گوسفند را از زبالهدانها بیرون میکشند و میکوبند و با تخمه، پوست خربزه و هندوانه و خیار مخلوط میکنند و میخورند.
در آن روزگار وانفسا چند ملاک و محتکر بیانصاف گندم، جو، برنج، حبوبات و... و حتی سیبزمینی را انبار میکردند تا بهقیمت گرانتر بفروشند. یک خروار گندم اگر پیدا میشد معادل 003تومان آن روز- یعنی در زمانی که یک معلم دبستان از سه تا هشت تومان حقوق میگرفت- قیمت داشت. یکی از این محتکران را که ... بانفوذ و مقتدر و ثروتمند شهر بود، روزی سه مرد نقابدار نزدیک ظهر و موقعی که از برچیدن ختم یکی از اعیان برمیگشت از کالسکه بیرون کشیدند و با سرش کشتند و طپانچه بهدست در درشکهای نشستند و فرار کردند. من خودم شاهد این واقعه بودم. البته عده زیادی از مردم نیکوکار هم در آن شهر بودند که با وجود تنگدستی میکوشیدند با جمعآوری اعانه دیگهای دمپخت بار کنند و اقلا یک وعده غذا در روز به جمعی از گرسنگان برسانند. دم در مطب چندین طبیب معدود شهر و در مقابل دکانهای عطاری که فلوس و دواهای ضدحصبه میفروختند صفهای طولانی در انتظار ایستاده بودند. دوا هم نایاب شده بود. این کوششها بهجایی نمیرسید و در جماعت قحطیزده حال عصیانی پیدا شده بود.
مقاله «تبریز قحطیزده- مرگ مادر- ناله ارواح- چغاله شاعر» در کتاب «خاطرات سیاسی و تاریخی»؛ سیدمحمدعلی جمالزاده، شمسالدین میرعلایی، سیفالله وحیدنیا و ...