خسرو خورشیدی معمار و طراح صحنه
امروز و البته مدتهاست به بلاهایی که بر سر شهرهایمان آوردیم فکر میکنم. امروز به هر طرف که نگاه میکنم خرابیها را میبینم. حالا دیگر به این نتیجه رسیدهام که ما به شهرمان علاقه نداریم.
دنیا جهانشمول است اما یک جا وطن آدمی است و جای دیگر محل زندگی و شکلگیری خاطرات. شهرهای سایر ممالک شکل و درون مایه خود را حفظ میکنند بهگونهای که وقتی شما پس از چند سال به آنجا سفر کنید میبینید این شهر تغییر چندانی نکرده و معماری خود را نگه داشته است. وقتی این وضع در شهرهای آن سوی دنیا را با تهران خودت مقایسه میکنی میگویی من تهرانی به شهرم بیتوجه بودم. من تعصبی را که یک شهروند در هر شهری از کشورهای دنیا داشت را در مورد شهرم نداشتم. به راحتی آنچه بوده را ویران کردم. چه در سطح بالایی و چه در سطح پایینی همه با هم نسبت به شهر خود بیعلاقه بودیم. هم مسئولان و هم مردم. همه شهرمان و به تبع آن خاطراتمان و رگ و پیوندهای قدیمی خودمان را خراب کردیم. وقتی شهر خلوت است میتوانم با آرامش و به آرامی رانندگی کنم و این شهر را زیر نظر بگیرم. چند روز پیش هنگام رانندگی در خیابان لالهزار دیدم سقف پاساژ رزاق منش بهعنوان یک سقف 84 ساله را که درنهایت زیبایی ساخته بودند ویران کردهاند.
این موضع نه در خبرهای روز منتشر میشود و نه اهالی فن به آن توجهی نشان میدهند. در صورتی که در خبرها میخوانیم در کشور چین زمین رانش کرده و قسمتی از زمین پایین رفته است. آخر چطور ممکن است سقفی که تاریخ ما بوده و از زیباییهای معماری پایتخت ایران به شمار میرفته از بین برود و هیچکس دم بر نیاورد. وقتی صحبت از قدمت 84 ساله میکنیم یعنی در 84 سال پیش این خیابان وجود داشته و در وسط آن چنین بنایی را ساختهاند؟ این اتفاق از خبر رانش زمین در چین مهمتر نیست؟ چرا در روزنامهها منتشر نمیشود؟ پس به این نتیجه میرسیم که من شهروند تهرانی یا شهروند هر شهر بزرگ ایران به شهری که در آن زندگی میکنم علاقهای ندارم.
برگشت به گذشته و مرور آن به شما میگوید چرا ما باید در دنیا تنها شهری باشیم که در آن بالای شهر و پایین شهر تفاوت بافت و معماری شارپی با یکدیگر دارند. البته در تمام شهرهای دنیا تفاوتهایی بین بالا و پایین شهر وجود دارد ولی ناگهان میبینید بهترین محله وسط شهر است. مثلا محله دوازدهم و هشتم پاریس وسط این شهر قرار دارند. چگونه ممکن است که در تهرانی که این خصوصیت را داشت از 50 سال پیش به این طرف به یکباره همه چیز غربال میشود. یعنی هر چیز خوبی از فلان خیابان به بالا قرار گرفت. از آن طرف هم همان چیزهای خوب باید از فلان منطقه به پایین نابود میشد.
در بهترین محلههای تهران هم زورخانه بود، هم سینما بود، هم مسجد بود، هم مدرسه بود و هم بقیه چیزهایی که این محله را کامل میکرد. مثلا یکی از محلههای زیبای تهران قدیم که من در کتابم به آن اشاره کردم محله عودلاجان است. از دوره قاجار منزل امیرکبیر بود و منزل بزرگترین شاعر ما خانم پروین اعتصامی، منزل چند وزیر و منزل دادستان کل تهران در سالهای دهه 20 بود. آنجا پر بود از خانههای بسیار زیبا که یک معماری باشکوه داشت. اینها چگونه از بین رفت؟ تنها 3،2خانه از آن بناهای ارزشمند باقیمانده و طبق ضوابط شهرداری هم این حق به صاحبان داده شده تا آنها را هم خراب کنند و یک خانه 8طبقه در یک کوچه باریک بسازند. با این کار محله عودلاجان نابود میشود.