مسعود اقبالی مدرس و موسیقیدان
اگر این جوان خوشقیافه را بهعنوان آهنگساز، آن شب اجرا مخفیانه از در پشتی سالن کنسرت فراری نمیدادند چهبسا توسط جماعتی که بهعنوان اعتراض از نوع موسیقی قرار بود خدمت آقای دبوسی برسند امروز در سوگ موسیقی امپرسیونیستی مینشستند و جالب اینجاست که همان جماعت بعد از یکسال از طرفداران سینهچاک همین آهنگساز شدند و با مخالفان در بحث و جدل.
بله صحبت از کلود آشیل دبوسی است که از 10سالگی وارد کنسرواتوار پاریس شد و تا 22سالگی در آنجا بهعنوان یک شاگرد خاطی و نه چندان منظم خصوصا در علوم هارمونی، ولی درعینحال مورد توجه مدرنیستها توانست خود را به جامعه هنری معرفی کند.
دبوسی تحت تأثیر نقاشیهای کلود مونه و اشعار مالارمه دست به ساخت آثاری با همان مضامین و تأثیر نور و اتمسفر مهآلود زد و آثاری که حتی اسامی آنها بیانگر چنین حالاتی بود را خلق کرد همانند «دریا»، «ایماژ» و امروز ما دبوسی را بهعنوان سردمدار موسیقی امپرسیونیستی میشناسیم.
آثاری که توجه خاصی به ایجاد فضایی ذهنی و نه فقط شنیداری (تصویر و فکر) دارد. اگر به تابلوی «La Grenouillere» اثر «کلود مونه» دقت کنید بیش از هر چیز به نور که در تلالو حرکت آب در کنار قایقها خودنمایی میکند، خیره خواهید شد؛ گویی تمام جزییات دیگر در خدمت این دو تم قرار گرفتهاند و موسیقی دبوسی نیز تمام تلاش خود را میکند که چنین دقتی را به شنونده القا کند.
با وجود این اشتباه که گفته میشد تحت تأثیر نفوذ موسیقی روسی و واگنریسم است در بزرگترین اثر خود یعنی «پلئاس و میلزندا» هیچگونه تأثیرات اینچنینی دیده نمیشود، همانطور که نمیتوان منکر این شد که پرباری هارمونی و سازبندی «واگنر» کیفیت توصیفی و ملودیک «مورسوروسگی» رنگآمیزی غیرعادی موسیقی شرق و همینطور عدم تقلید و صداقت ساختاری کارهای «ساتی» در شکلگیری سبک دبوسی محرک نبوده است.
در سال 1884 با خلق اثری به نام «کودک نابغه» که یک «کانتات» بود موفق به گرفتن جایزه بزرگ رم شد که 3 سال تحصیل رایگان در «رم» بود ولی پس از 2 سال تحصیل به دلیل روح ناآرام ناشی از احساسات شورانگیز نتوانست دوری از پاریس را تحمل کند و با نیمهکاره گذاشتن تحصیلات در ایتالیا به آنجا برگشت و این سرآغاز شروع کلیه اشتباهات اجتماعی از قبیل ازدواجهای متعدد و اشتباه و همینطور ساخت آثاری بزرگ و جنجالی بود که انسان متفکر را به فکر وامیدارد که این تناقض از چه جنسی است.
با اینکه نوازندهای بسیار چیرهدست بود ولی از مجامع عمومی دوری میکرد و هیچگاه پست دولتی نداشت. نظرش در مورد مولف خوب این بود:
کسی که هیچ چیز را کامل بیان نمیکند، به من فرصت میدهد رویاهایم را با افکارم پیوند زنم. شخصیتهای داستانش به هیچ زمان و مکانی تعلق نداشته باشد تا به من صفحهای پیش پرداخته تحمیل نکند و آزادم بگذارد که اینجا و آنجا هنرمندتر از او، اثرش را به پایان برسانم که این توصیف در اثر معروفش «مانترلینگ» به خوبی هویدا است.
تولد 22 آگوست 1862 و مرگ 1918