شماره ۶۴۳ | ۱۳۹۴ يکشنبه ۱ شهريور
صفحه را ببند
چند پرسش از جهان بهتر (بخش اول)

|سیدعلی حسینی  |  پژوهشگر|

جهان بهتر چگونه جایی باید باشد؟ این سوال قدمتی به بلندای تاریخ دارد و همه مصلحان و بزرگان تاریخ از ابتدا تلاششان بر این بوده که دنیای بهتری بسازند و هر لحظه در بهتر کردن آن بکوشند، در پهنای تاریخ افراد زیادی برای دنیای مطلوب آینده مختصاتی طرح کرده و هرکس برمبنای تلقی خود برداشت و ویژگی‌هایی نسبت به آن داشته است؛ نه‌تنها اشخاص بلکه ادیان نیز به آن پرداخته‌اند. از افلاطون تا معاصران و از ادیان اولیه تا اسلام به‌عنوان آخرین دین آسمانی، حتی در بسیاری از مکاتب نوین غربی نیز به این موضوع پرداخته شده و غایت خود را خلق دنیای بهتر دانسته‌اند. انسان فطرتا موجودی است که منتظر بهتر‌شدن یا به عبارتی جامع‌تر، بهتر ساختن آینده است چراکه اگر این موضوع در فطرت او نبود، سستی و کسلی سراسر وجودش را می‌گرفت و تلاش بی‌معنی بود؛ از این‌رو می‌توان گفت انسان موجودی است عاصی و این عصیان با درجه‌های مختلف چه در بعد فردی و چه در بعد جمعی در وجود همه انسان‌ها وجود دارد و به‌طور قطع می‌توان گفت دنیای حاضر حاصل دو نکته است. اول برداشت هر شخص از دنیای بهتر و دوم تلاش او برای به فعلیت رساندن این دیدگاه. حال که این خصلت و خصوصیت جزیی از ذات انسان‌هاست. نکته مهم قاعدتا این خواهد بود که این توان بالقوه‌ای که درحال بالفعل‌شدن است چه ویژگی‌هایی باید داشته باشد و این ویژگی‌ها و مختصات فردا براساس چه معیاری باید تعیین شود و اصولا عامه انسان‌ها چه نقشی در تعیین آن دارند.  دنیا اصولا از دیروز، امروز و فردا تشکیل شده و انسان‌ها محصور در زمان‌اند و از آن گریزی ندارند. در هر مقیاسی که درنظر بگیریم این موضوع صادق است و موضوعیت دارد. خواه مقیاس ما یک ثانیه باشد که در ثانیه گذشته، حال و آینده‌ایم و خواه مقیاس‌ سال و ماه باشد که در ‌سال‌گذشته، امسال و‌ سال آینده محصوریم. گذشته تاریخ ما است که در تشکیل آن عوامل متعددی دخیل بودند. قاعدتا امروز درحال ساخته شدن است و اگر برای فرداهم برنامه‌ای نداشته باشیم، آن نیز به شکلی رقم خواهد خورد. عده‌ای از متفکران رویدادهای گذشته را حاصل یک نوع جبر و اتفاق می‌دانند؛ برای مثال براساس عقاید آنها اگر اعراب به ایران حمله کردند این یک اتفاق طبیعی بود و باید به وقوع می‌پیوست، اگر مغول‌ها ایران را تحت اشغال خود قرار دادند آن رویداد نیز براساس یک نوع جبر و حادثه اتفاق افتاد و انسان‌ها براساس عوامل طبیعی مجبور به انجام آن بودند براساس این دیدگاه حوادث آینده نیز براساس چرخه طبیعت روی خواهد داد و اراده انسان‌ها به هیچ عنوان در ایجاد فردای دنیا دخیل نیست. این رویکرد اساسا معتقد به یک نوع جبر تاریخی است.  از طرفی بعضی از صاحبنظران، نقاط عطف تاریخ را حاصل اعمال نخبگان می‌دانند. لزوما این نقاط، نقاط عطف در جهت رشد و تحولات بشری نیست و می‌تواند از به رسالت رسیدن افراد بزرگ و یا حوادث خون‌باری که افرادی مانند چنگیز در ایجاد آن دخیل بوده‌اند، عنوان شود. براساس این دیدگاه عملا این نخبگان هستند که تاریخ یک جامعه را می‌سازند و شخصیت کاریزماتیک آنهاست که باعث به‌وجود آمدن تحولات می‌شود. به‌نظر این قشر از صاحبنظران عموما جوامعی در ترسیم آینده موفق هستند که در تربیت نخبگان موفق‌ترند. رویکرد نظری دیگری هم در این حوزه وجود دارد که براساس آن عامه مردم هستند که تکلیف آینده را ترسیم می‌کنند و این موضوع به‌خصوص در جوامع و مکاتب نوین از طرفداران بیشتری برخوردار است. مکاتبی که مدعی دموکراسی و رأی‌گیری عمومی هستند و معتقدند که شهروندان هر جامعه هستند که رهبران جامعه را انتخاب می‌کنند و این رهبران هستند که آینده را ترسیم می‌کنند.
در نگاه ادیان به‌خصوص دین اسلام، جهان دچار یک سیر خطی تاریخی است. سیری که با وجود حضرت آدم شروع شده و نسبت به ختم آن تفاوت دیدگاه‌هایی وجود دارد. در نگاه مسلمانان به‌خصوص شیعیان این سیر مرحله اول آن با پیامبر گرامی اسلام(ص) تمام شده و مرحله دوم آن با امامت آغاز شده و با امامت امام دوازدهم(عج) هنگام ظهورشان پس از یک غیبت طولانی تمام می‌شود و این درست در زمانی است که جهان ایده‌آل تشکیل می‌شود که مختصات خاص دارد و در بخش دیگر به آن خواهم پرداخت، در نگاه مسیحیان منجی آخر‌الزمانی حتما وجود دارد و آن کسی جز مسیح نیست که پس از عروج خود دوباره ظهور خواهد کرد. این موضوع تقریبا در تمامی ادیان آسمانی مشترک است حتی در بسیاری از ادیان غیرآسمانی نیز ظهور یک منجی وعده داده شده است. با نگاهی دیگر به موضعی برمی‌خوریم که چه شرایطی باید به وقوع بپیوندد تا منجی حاضر شده و به ظهور برسد؟ به عبارتی دیگر غایت جهان قبل از ظهور منجی چگونه است؟ مکاتب مادی که به ظهور منجی معتقد نیستند عاقبت جهان را از آن خود می‌دانند. نظریه پایان‌جهان‌ هانتینگتون که عاقبت را از آن لیبرالیسم و سرمایه‌داری می‌داند یا اصول مارکسیسم که غایت مطلوب را برای جهان، برقرار شدن اصول مارکسیسم بر تمامی جوامع می‌داند و این موضوع را یک سرگذشت حتمی و قطعی برای جهان می‌پندارد که هیچ جامعه‌ای را از آن گریزی نیست.  مکاتب الهی، ظهور فساد در بر و بحر را در انتهای تاریخ، امری فراگیر دانسته و درست ظهور منجی را در آخر الزمان که جهان را پر از عدل و داد خواهد کرد، زمانی می‌دانند که جهان پر از ظلم و جور شده باشد. وظیفه تغییر و مطلوب کردن جهان در مکاتب الهی نه یک تصادف و اتفاق طبیعی، نه به تنهایی وظیفه نخبگان و نه به تنهایی وظیفه عموم جامعه است بلکه جامعه به رهبری احتیاج دارد که به مطلوب رهنمون سازد و از طرفی خواست عموم برای بهتر شدن است که امام و رهبر جامعه را به خیر رهنمون می‌سازد. آیه یازدهم سوره رعد به روشنی این موضوع را تصریح می‌کند که «ان‌الله لا یغیر بقوم حتی یغیرو با انفسهم»، خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نخواهد داد مگر این‌که آن قوم خود اراده به تغییر داشته باشند. برای روشن‌تر شدن موضوع فرض کنید در یک بیابان تمام افراد جامعه را به صف بکشند. آیا جامعه تشکیل شده است؟! قاعدتا به این جمع، مجموعه افراد می‌گوییم نه جامعه. چراکه هیچ یک از افراد جامعه نقش خود را ندارند. بنابراین هیچ هویتی برای آن صف قایل نمی‌شویم و به راحتی می‌توان گفت که مجموعه انسان‌ها هویت زنده‌ای مانند یک موجود زنده دارند و از طرفی تک‌تک انسان‌ها نیز خود به‌عنوان یک موجود زنده، هویت مستقلی دارند. پس مجموعه روابط و عاداتی که در یک جامعه وجود دارد خود هویت جهان افراد را می‌سازد و از طرفی نقش تک‌تک افراد جامعه خود در این راه تاثیرگذار است؛ پس ما رهبر را برای هدایت جامعه و تحول را برای افراد جامعه می‌خواهیم و این نکته نوعی حرکت و پویایی در جامعه را در مقابل ایستایی نشان می‌دهند.
 با این مقدمه چند سوال اساسی قابل طرح و بحث خواهد بود.
1- مختصات جهانی که به سمت آن در حرکتیم چیست و آیا برای خوبی‌ها می‌توان حدی قابل تصور بود؟ به عبارت دیگر جهان ترسیمی اگر تشکیل شد دیگر حد یقفی برای آن قابل تصور است؟
2- افراد عامی جامعه چه نقشی در ساخت آینده‌ای بهتر یا جهان فردا دارند و تفاوت وظایف افراد مختلف چیست؟ آیا می‌توان حدود و ثغوری برای افراد مختلف در جهت بهتر ساختن جامعه مطرح ساخت؟
3- هویت جمعی جامعه چه نقشی در ساخت جهان فردا دارد؟
4- نخبگان جامعه چگونه می‌توانند در ساخت جهان بهتر نقش ایفا کنند؟
5- جاری‌بودن حس بهترکردن جامعه و تلاش برای به فعلیت رساندن این نظریه چه نقشی در حیات جاری جامعه دارد؟


تعداد بازدید :  535