شماره ۶۴۳ | ۱۳۹۴ يکشنبه ۱ شهريور
صفحه را ببند
موانع توانمندسازی موسسات خیریه در گفت‌وگو با مریم میرزانژاد، فعال مدنی
هم خیریه‌ها ضعف آموزش دارند هم داوطلبان کار خیر
طرح نو- لیلا مهداد| موسسات خیریه کنونی در ایران، موسسات مردم‌نهادی هستند که همگی با رسالت کمک و رفع نیاز نیازمندان تشکیل شده‌اند اما متاسفانه گاهی پیش آمده که آنها در قامت اهداف خود ظاهر نشده و نتوانسته‌اند در راستای اهداف شان گام بردارند. این درحالی است که یک نگاه مقایسه‌ای نشان می‌دهد که مدل و کارکرد موسسات خیریه در کشورهای توسعه‌یافته، چابک‌تر، علمی‌تر و کارآ‌تر از همتایان ایرانی این موسسات است. یعنی نتیجه‌ای که ما در آن جوامع در حوزه کارهای عام‌المنفعه با رویکرد توسعه خیر عمومی و اجتماعی می‌بینیم، بسیار متفاوت با کشور خودمان است. شاید یکی از راه‌حل‌های ما این باشد که این موسسات را توانمند کنیم همان‌گونه که جوامع دیگر در این مسیر گام برداشته و موفق شده‌اند. برای آسیب‌شناسی و شناخت راه‌های توانمندی موسسات خیریه در ایران با مریم میرزانژاد، مدیر اجرایی موسسه خیریه مهرتابان به گفت‌وگو نشسته‌ایم. میرزانژاد در این گفت‌وگو، نقدی کاربردی نسبت به ساختار و عملکرد موسسات خیریه از یک سو و موانع آموزشی و فرهنگی داوطلبان از سوی دیگر کرده است که شرح آن را در ادامه می‌خوانید...

توانمندسازی موسسات خیریه از چه کانال‌هایی در کشور ما دنبال می‌شود و در این مسیر چه موانعی بر سر راه این موسسات وجود دارد؟
نهادهای مختلفی هستند که سعی می‌کنند آموزش‌ها و اطلاعاتی را در زمینه توانمندسازی موسسات خیریه به این موسسات ارایه کنند تا آگاهی این موسسات در این زمینه افزایش یابد ولی واقعیت این است که یک موسسه مردم‌نهاد یا موسسه خیریه زمانی ثبت می‌شود که گروهی برنامه‌ای دارند و برای برنامه‌هایشان اهدافی را درنظر گرفته و اساسنامه‌ای ترتیب داده‌اند و قصد دارند براساس نیازسنجی‌ای که داشته‌اند برای اهداف موسسه، تلاش‌های لازم را داشته باشند. اما از آنجایی که در جامعه ما تعریف درستی از موسسات خیریه وجود ندارد معمولا وقتی افراد براساس نیت‌ها و انگیزه‌های خیرخواهانه خود اقدام به تأسیس یک موسسه خیریه می‌کنند چون در وهله اول آموزش‌های لازم و مناسب را ندیده‌اند، در ساختار موسسات مردم‌نهاد دچار چالش می‌شوند؛ یعنی در کار گروهی‌کردن، تعریف پروژه، به نتیجه رساندن پروژه و رسیدن به اهداف پروژه.
منظورتان نداشتن یک روند سازمانی و مدون دقیق در موسسات خیریه است؟
 بله، متاسفانه چارچوب و اصول سازمانی درستی در موسسات خیریه شکل نمی‌گیرد و این یکی از ضعف‌های این موسسات است. شاید یکی از دلایل اصلی‌ای که جلوی کارکرد درست موسسات خیریه را در ایران می‌گیرد این باشد که اهدافی که موسسات مردم‌نهاد براساس آنها شکل می‌گیرند بر مبنای دانش لازم و مناسب نیستند و تنها برمبنای یک انگیزه، اقدام به تأسیس این موسسات می‌شود. درواقع می‌توان گفت این موسسات از دل یک تجربه عینی بیرون نمی‌آیند و تنها ممکن است گروهی یک نیازی را احساس کنند و برمبنای آن بخواهند موسسه‌ای را در راستای پاسخگویی به آن نیاز تشکیل بدهند و مجموع اینها باعث شده موسسات خیریه در ایران کارکرد درستی
 نداشته باشند.

این بخش صحبت‌تان البته مربوط به چارچوب سازمانی و درونی موسسات خیریه است که در جای خود بحث مفصلی را طلب می‌کند، اما آیا نهادهای اجرایی کشور هم در این توانمندسازی نقشی ایفا می‌کنند؟
یک بخش مبحث توانمندسازی، مربوط به نهادهای دولتی است و براساس بررسی‌هایی که این نهادها روی موسسات خیریه انجام می‌دهند تلاش کرده‌اند کارکرد خیریه‌ها رابه دلیل نیازی که خود دولت دارد تا بخشی از مسئولیت‌ها را به موسسات خیریه‌ها بسپارد آموزش‌هایی را در راستای توانمندسازی به این موسسات ارایه دهند. البته شایان ذکر است که این فعالیت‌ها بیشتر از کانال شهرداری‌ها انجام می‌شود یا وزارت تعاون. البته بستگی به موارد دارد؛ مثلا ممکن است معاونت زنان در بحث موسسات خیریه و مردم‌نهادهایی که در زمینه زنان فعالیت می‌کنند، وارد شوند و در بحث توانمندسازی این موسسات براساس دستورالعمل‌هایی که دارند، وارد عمل شوند اما واقعیت این است که عملا  این اتفاق به نتیجه نمی‌رسد چون این نهاد به‌عنوان یک ارگان دولتی می‌خواهد یک نهاد غیردولتی را توانمند سازد تا بتواند در جامعه کارکرد درست خود را داشته باشد درحالی‌که گویی اصل قضیه به نوعی اشتباه است. معمولا خیریه‌ها و موسسات مردم‌نهاد برای این تشکیل می‌شوند که بتوانند به دولت کمک کنند یعنی بازوهایی باشند برای دولت و نهادهای مدنی، یا اهرم فشاری باشند برای کارکرد بهتر دولت، یا بازوهایی باشند در کنار دولت تا بتوانند مسئولیت‌هایی را به عهده بگیرند. در جامعه ما چون اساس تشکیل خیریه‌ها بر یک برنامه‌ریزی و اهداف روشن نیست متاسفانه در حیطه عمل دچار کارکرد عکس می‌شوند.
این را احتمالا می‌توانیم به مرز مخدوش بخش دولتی و بخش خصوصی در ایران ارتباط دهیم که سال‌هاست مشکلاتی را در همه زمینه‌های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی ایجاد کرده است ...
 معمولا در ایران مرزهای یک نهاد دولتی و یک موسسه غیردولتی خیلی روشن نیست. گاهی پیش آمده که یک نهاد غیردولتی ثبت می‌شود اما دولت به‌حدی در امور آن دخالت می‌کند که آن نهاد ماهیت واقعی خود را از دست می‌دهد. تمام این مواردی که به آنها اشاره شد موانعی هستند تا نگذارند موسسات خیریه روی پای خودشان بایستند و مستقل عمل کنند.
ولی چطور ممکن است موسسات خیریه درحالی‌که ما در ایران یک سابقه طولانی تاریخی از سنت‌های خیر و عام‌المنفعه داریم، امروز نمی‌توانند کارکردهای خود را به درستی داشته باشند و نقش‌شان را خوب ایفا کنند؟
در بحث نهادهای مدنی برخی بر این عقیده هستند که این نهادها سابقه طولانی‌ای در فرهنگ ما دارند ولی در حقیقت، آنها نهادهای مدرنی هستند که در ایران از سابقه چندانی برخوردار نیستند. به‌نظر من بیشتر موسسات خیریه ما در مرحله آزمون و خطا قرار دارند. به‌طور خاص موسسه‌ای که من درحال حاضر در آن فعالیت می‌کنم 13‌سال است که خدماتی را ارایه می‌کند و می‌توان گفت در 10‌سال اول فعالیتش تنها آزمون و خطا داشته است، البته این مسأله دلایل مختلفی داشته است. درواقع این خود مانعی سر راه رشد و توسعه این موسسه خیریه بوده است. به عبارتی این مسأله باعث شده این موسسه خیریه نتواند به هدفی که در اساسنامه خود دارد نزدیک شود. اما گفتنی است طی یکی، دو ‌سال اخیر با برگشت به تجربیات خود توانسته‌ایم به یک الگوی مناسب برسیم و براساس آن پیش برویم.
ما در فرهنگ ملی و دینی کشورمان بحث کارهای خیر و دستگیری از مستمندان را داریم و می‌توان گفت که مردم با این مقوله‌ها ناآشنا نیستند. باتوجه‌به این پشتوانه چطور می‌توانیم مشارکت مردم را در این مقوله سازمان یافته‌تر داشته باشیم؟
به‌نظر من قبل از این‌که مردم برای ورود به سازمان‌های مردم‌نهاد تشویق شوند باید در خود موسسات پتانسیل‌هایی وجود داشته باشد که وقتی فردی وارد این موسسات می‌شود در جایگاه و موقعیتی قرار بگیرد که احساس می‌کند، می‌تواند مفیدتر و موثرتر باشد. خیلی از خیریه‌ها هستند که شروع می‌کنند به تبلیغ‌کردن و دادن فراخوان با این مضمون که نیازهایی وجود دارد و از مردم می‌خواهند که در صورت تمایل کمک‌هایی داشته باشند. معمولا در این فراخوان‌ها نیروهای مشتاقی را جذب می‌کنند اما از آن‌جا که خود این موسسات در سازماندهی خود ناتوان هستند در سازماندهی این افراد نیز ناموفق ظاهر می‌شوند و این باعث سرخوردگی داوطلبان می‌شود.
یعنی شما اصل ناکارآمدی یا به بیان بهتر، کم‌کارآیی موسسات خیریه در ایران را نه در عزم داوطلبانه، بلکه در سازماندهی و تدوین روش‌های علمی کار می‌دانید، درست است؟
البته در جامعه ما آگاهی کافی و مناسب در مقوله داوطلبی هم وجود ندارد و معمولا زمانی‌که داوطلبی وارد فعالیت‌هایی در زمینه داوطلبی می‌شود، نمی‌تواند موثر باشد و در مقابل هم موسساتی که با داوطلبان سروکار دارند به دلیل ناآگاهی‌هایی که دارند، نمی‌توانند کارکرد مناسب خود را داشته باشند. این یک وضع دو وجهی است. به‌عنوان نمونه حوزه‌ای که ما در آن فعالیت می‌کنیم حوزه آسیب‌هاست که حوزه بسیار حساسی است و اگر کسی آگاهی و  تخصص لازم را نداشته باشد و ورودش هدفمند نباشد، می‌تواند تأثیر معکوس بگذارد و بیش از این‌که حضور داوطلب کمک‌کننده و راهگشا باشد، می‌تواند به فرد آسیب‌دیده، آسیب بزند.
ظاهرا خلأ آموزش در این حوزه هم خودش را بیش از پیش نشان می‌دهد ...
بله دقیقا، به‌نظر من در زمینه آموزش‌ها باید کارهای زیرساختی‌تری در سطح کلان جامعه انجام شود. شاید یکی از راهکارهای ارایه این آموزش‌ها این باشد که آموزش‌ها از مدارس آغاز شوند و فعالیت‌هایی خردی را بچه‌ها در مدارس انجام بدهند. حتی می‌توانیم این آموزش‌ها را به عقب‌تر یعنی به مهدهای‌کودک ببریم. در این زمینه می‌توانیم، آموزش‌های گام به گامی به هریک از شهروندان ارایه کنیم و به آنها بیاموزیم که چطور می‌توانند در این زمینه‌ها کمک کنند و چگونه می‌شود که کمک‌های آنها برای جامعه مفید باشد.
از آنجایی که هم خود سمن‌ها، کار داوطلبانه را درست تعریف نمی‌کنند و هم این‌که داوطلبانی که می‌خواهند فعالیت‌هایی را انجام بدهند، آگاهی و آموزش درستی ندارند، متاسفانه اتفاقی که باید بیفتد نمی‌افتد. در تجربه عینی خود ما خیلی پیش آمده که  خانواده‌هایی از قشر پایین جامعه نیاز به آموزش‌هایی داشته‌اند یا برای اوقات‌فراغتشان باید برنامه‌ریزی‌هایی می‌شده و داوطلبانی آمده‌اند و فعالیت‌هایی برای این خانواده‌ها انجام داده‌اند که متاسفانه چون مسائل آنها درست شناخته نشده آسیب‌هایی را درپی داشته است. خیلی از سمن‌ها هستند که وارد محلاتی می‌شوند و مداخله آنها در آن‌جا به جای این‌که مداخله مثبت باشد تأثیر معکوس می‌گذارد. البته سمن‌های زیادی هم بوده‌اند که فعالیت‌هایی را در عرصه‌های مختلف ارایه کرده‌اند و خوشبختانه تاثیرات بسیار مثبتی هم به جا گذاشته‌اند. یکی از دلایل اصلی‌ای که باعث شده نتیجه کار این سمن‌ها مثبت باشد این است که این موسسات از زیربنای آموزش و آگاهی برخوردار بوده‌اند. در این زمینه خود ما نیز یک تجربه عینی داشته‌ایم. از آن‌جا که موسسه ما در زمینه دختران نیازمند سرپرست فعالیت می‌کند، دخترانی را تحت‌حمایت قرار داده‌ایم که بدسرپرست یا بی‌سرپرست هستند. درواقع بررسی خود موسسه در این چند‌سال  اخیر به ما کمک کرده در آخرین تجربه خود یعنی آخرین گروهی که از بهزیستی به موسسه ما آمده‌اند یک الگو تعریف کنیم، البته برای فعالیت داوطلبان نیز مواردی را تعریف کردیم. همچنین برای خود سازمان نیز توانستیم الگویی را تعریف کنیم و به شبه خانواده که حوزه فعالیت ما است نزدیک‌تر شویم. باتوجه‌به پایشی که داشتیم به این نتیجه رسیدیم که این اتفاق یک اتفاق مثبتی بوده است. 


تعداد بازدید :  211