بهناز برکت منتقد ادبی
مجموعه داستان پلهای احمد ابوالفتحى روايت زندگى افراد شكستخوردهای است كه بهرغم تلاش در حوزههاى مختلف و كسب مهارت در وجوه مختلف هنر همچنان تنها هستند.
اصلىترين مشخصه شخصيتها، مرور گذشتهاى است كه تمام امروزشان را با درك واقعيت و خيال به سوى خود مىكشاند و همين علتى براى روايت داستانهايى پررنگ از غم و اندوه گذشته همراه با تنهايى است. نوع گفتار و نثر متفاوت مخاطبان را به آنجا هدايت مىكند كه انسان مجاب به پذيرش تقدير و تفكر درباره آن مىشود. يكى از مهمترين ويژگىهاى مجموعه را شايد بتوان به رابطه بينامتنى اين كتاب با آثار مهم ادب فارسى دانست، از بوف كور گرفته تا آثارى از هوشنگ گلشيرى. شايد فرآيند توليد بهگونهاى ديگر و به دلخواه نويسنده مطرح شده تا روايتها اثربخشى خود را داشته باشند.
روايتهاى فرميك حاصل نقش رنگارنگ مرارتبار گذشتهاند كه با نوع گويش ارتباط انسانها را همانند پلى به امروزشان وصل مىكند. مخاطب در اينگونه از بيان با رخداد غريبى روبهرو نيست چون هر روايت دور محورى چرخ مىخورد و بازگو مىشود. حس و دركى كه خواننده را درگير مىكند، اندوه سنگينى زندگى است كه در داستانها نيز مشهود است. درواقع روايتها وضعيتى از زمان ماجراى داستانى وارد شده بر فرد در يك موقعيت بسته است كه مى توان با عينيت زندگى امروز آنها را تعميم داد.
متن كتاب كوشيده راه گفتوگويى باشد ميان آثار مختلف، گويى نويسنده سعى كرده روحى از هدايت را وام بگيرد و آن را در زبان گلشيرى بازتوليد كند. كيستى راوىها شخصيتهاى به ثبت رسيده زمان خود هستند كه در انتها ما را وارد فضاى غبطهخورى موجوديت خود مىكنند. به زبان ديگر آنها نمايشدهنده شخصيتهاى ثبتى دنياى ذهنى و عينى انسانهايىاند كه عواقبى در پى گذشت زندگى گريبانگيرشان شده و این عواقب مىتواند عموميت داشته باشد. روايات فراداستانى معمولا حول انديشهاى مىچرخند تا بتوانند داستان را به شكل ديگرى به جلو ببرند و بدعت اين روايات چرخشى است كه همسو و همزمان در موقعيتهاى مكانى مشخص به چشم مىآيند تا بتوانند براى مخاطبان جذابيت متنى به وجود بياورند.
شخصيتهاى اين مجموعه داراى صفاتى مخصوص خود هستند كه اين صفات در گذشته هم متداول بودهاند و نويسنده با استفاده از آنها در بيان روايات موفق عمل كرده است. داستان نمادين شير سنگى، نشانهاى بارز از سنگ شدن انسان حال است كه از آن انتظار نابجاى انجام يك كار خارقالعاده را داريم، همانند قدرت سخنگويى كه ديگران را هم دعوت به ديدن آن مىكند. داستان با رويكرد اسطورهاي خويش مفهوم گذشته را در تقابل با امر اكنون قرار ميدهد و گويي نويسنده كوشيده اين مفهوم را در زندگي امروز بسط دهد، به بيان سادهتر نويسنده گذشته را پلي به امر اكنون ميداند. او گذشته را در مفهوم اجتماعي خود در بستر تاريخي اجتماعياش تصوير ميكند. گويي در اين داستان نويسنده تصويري به مخاطب عرضه ميكند تا بگوید از تاريخ گريزي نيست. تصوير شير سنگي با آن هيبت خود در عين نگهبان بودن نوعي چماق است كه در صورت برآوردهنشدن وضعيت مورد نظرش شهر را ويران خواهد كرد. اين تصوير با نمايي شكل نماديني از قدرت در شكل يك مجسمه است. درواقع مجسمه نمادي از قدرت است كه در عين ثابت بودن و بيحركتي ميتواند مهيب و كشنده باشد. نويسنده با هوشمندي تصوير پاياني را از مفهوم جمعي به مفهوم فردي و بالعكس تعميم ميدهد. درواقع قراردادن نهاد خانواده و امر وراثتى در اين داستان ميتواند تصويرگر همين امر باشد. البته در پايان داستان نويسنده با شكستن امر وراثت در نداشتن فرزند و امر خانواده اين سير را بهصورتي متناقضگونه ميشكند، به واقع نويسنده از مفهوم اسطوره در حركت مدور عبور ميكند. و اما در پايان ميتوان گفت يكي از مهمترين نقدهايي كه به اثر وارد است همين مفهوم غيبت امر اجتماعي است. درواقع نويسنده در بسياري از داستانها مفهوم اجتماعي در داستان را به حاشيه رانده است و مفهوم فرد را به جاي جمع قرار داده است.
در كل پلها داراى نثرى روان است كه در انتها به فضاى متروك و فرو پاشيده ذهن ختم مىشود كه از روشنايى محروم و دچار تاريكى مطلق قرار گرفته است.