سپهر دادجوي توكلي روزنامهنگار
در چین و چروک زمان، ملل گوناگون به انحای مختلف زیست کردند و تا قیام قیامت چون سرنوشت برگ، زایش سبزی خواهند داشت تا به پاییزی برسند و روزی در زمانی که هنوز غره از سبزی دیرین هستند، سقوط کنند. آنگاه است که در دست باد تابی خواهند خورد و به زمین گرم میچسبند. در بطن زمین به اضمحلال مطلق خواهند رسید و تجزیه میشوند و ققنوسوار به رگ حیات برمیگردند و دوباره برگی خواهند شد و هر برگ بسته به ضعف و قوه حافظه تاریخیاش روزگار بهتری برای خود رقم میزند، با عبرت از گذشته و کنارش. و من به روال باد، همچون نیاکانی از شرق و غرب که به سیاحت بار سفر بستند، بر برگها نشستم تا روایت برگ خود را برای ساکنانش نقل کنم.
1- در فرنگ بسیار وحشیگری و خوی تعدی جاری بود. این قوم سرهای آن قوم را میبریدند و آن قوم پوست دگری میکندند. تا همین اواخر نیز آثار این بیتمدنی را در جنگ بالکان میتوان رصد کرد. البته جنگهای جهانی نیز ماحصل باغ ما نیست، بل در همان فرنگ واقع شد. از این رهگذار، از این آمدن و رفتنها، فرنگیان به سعه صدری در «تضارب آرا» رسیدهاند که بلوغ سیاسی و حیات اجتماعی را منجر شده است. در ولایت ما که کبیران زیادی حکم راندهاند و ذاتا شهرنشین، غالبا عامی و عارف مسلح به تمسخر و تخطئه و هجواند. فرنگیفکران با بومزدگان در تاکسی و مرکز خرید گرفته تا جنوب و شمال شهر در کوچکترین فرصت ممکنه از ظاهر هم شروع میکنند تا به باطن یکدیگر برسند و نهتنها سرک میکشند که کمر اصلاح میبندند و سعی در تعمیر میکنند. وای به روزی که رقیب ظاهری و فکری در موضع ضعف باشد.
2- فرنگیان در راستای جهالت ذاتی و بلاهت اکتسابیشان، پس از تعمق فراوان سیستمی را در سطح جامعه اختراع کردهاند که بسیار شبیه کُمُد است. در این سیستم هر چیز در جای خود قرار دارد. تصور نمایید جوراب مبارکتان را شستهاید. خوب در قفسه سوم دست چپ آن عقبترها. پیراهن مبارک؟ بله، طبقه دوم دست راست و الی آخر. این سیستم کمدی فرنگ به شما این امکان را میدهد که هر وقت مطالبهای داشتید بتوانید به راحتی جا و روش آن را بیابید. مثلا مراکز لهو و لعبشان مشخص، مراکز فرهنگ و هنر معلوم، مرکز علم و ادب هویدا، مرکز تجارت و تعامل پیدا. روزی در ولایت، توری فرهنگی برگزیدیم به نیت دیدن شهری تاریخی. به هوای فرهنگ و به سودای ادب توشه بربستیم و با منزل! رهسپار شدیم. المنهلله که از حرکت تا فرود و بالعکس، هم از جهت اسمی تور تاریخی فرهنگی را از سر گذراندیم، هم به صورت بنیانی فرنگیهای وطنی را در موقعیتهای گوناگون زیارت کردیم. این بود که نتیجه گرفتیم چقدر عالی که ما در ولایت در یک تور یک روزه، همه چیز داریم. تعاریف متنوع از خوراکهای متنوع ایرانی، پرداخت ویژه به اصل خرید، نگاه استثنایی به اصل رفاقت و... چنانکه پیداست لزوم ایجاد جامعه کُمُدی عملا منتفی است!
3- پشت هر بام 2 سر، داری. یکی این طرف و یکی آن طرف! در ولایت ما بسیار باشد این طرفیها و در فرنگ آن طرفیها. مقوله «توجه» را هر کس تعبیری کند؛ در فرهنگ ولایت ما و نامهای بسیار از «کنجکاوی» و «فضولی» گرفته تا «دقت» و ... دارد. در فرنگ این «مطالعه دیگران» در حد خاصی افول کرده است. بعضا شما خودرویی بسیار گران با البسه فلان تهیه میفرمایید بلکه بتوانید ثانیهای از توجهات را در بلد فرنگ جلب بفرمایید که ناکام آید. عکس ولایت خودمان که بسیار دماغ در بسیار زندگی فرو شده است.
و این حکایت ادامه دارد...