| حمزه على نصيرى | مدیر بازنشسته |
«موضوعات اخیر معلمان یک موضوع صنفی است. به هیچ جناح سیاسی اجازه نمیدهیم از این حرکت، بهرهبرداری کند.»
این، سخنِ همه معلمان است. موضع همه فعالان صنفی نیز هست. آنها نمیخواهند حقطلبى شان مورد سوءاستفاده دیگران قرار گیرد. آنها از اینکه شخص یا گروهی از حرف و هدف و ایده و عقیده و تجمع و تحصّن و سکوت و داشتهها و نداشتههایشان به نفع خود بهرهبرداری و برای رسیدن به مطامع خود سود جویند، متنفرند! البته هر فرد و گروه دیگری نیز اینچنین است. هیچکس دوست ندارد ابزار دستِ رندان و نردبان صعودِ فرومایگان شود. بر این اساس معلمان و فرهیختگان عرصه تعلیم و تربیت و فعالان صنفی دلسوز و آزاده، برای مصون ماندن از سوءاستفادهها و موج سواری افراد و گروههای فرصتطلب، از همان لحظات آغازینِ جنبش صنفی خود، دادِ سخن سر دادهاند که حرکت معلمان کاملاً صنفی است و آنها خواهان رفع تبعیض و ترمیم حقوق و تأمین معیشت و زدودن سایه فقر از خانواده خویش و برخورداری از حداقلهای یک زندگی شرافتمندانه و بازگشت شأن و منزلت از دست رفته خویشاند و در پی احیای هویّت فراموش شده خویش. و بدین ترتیب اذعان میکنند که حرکتشان سیاسی نیست و وابسته به هیچ حزب و جناح سیاسی نیستند و از هیچ نهاد و گروه سیاسی خط و مشی نمیگیرند.
اما در این میان بسیاری از معلمان از دردهایی مینالند که فراتر از چارچوپ خواستههای مادی و معیشتی بوده و دربرگیرنده بایستههای یک مدرسه استاندارد و غنی است و به عبارتی از دردهایی سخن میگویند که سازمانی و حتی فراسازمانی و اجتماعی است.
آنجا که میگویند؛ «درد و دغدغه ما فقط پایین بودن حقوق و دستمزد و تبعیضهای ناروا نیست بلکه کاستیها و کمبودهای مدرسه نیز بخشی از آلام ماست، ما جزیی از مدرسهایم و مدرسه بخشی از پیکره و جان ماست، محرومیّت دانشآموزان از فضای آموزشی غنی و آموزشهای استاندارد دغدغه و درد ماست»، مؤیِّد بینش وسیع و اندیشه بلند و مترقّی و فرا مادّی و فرا معیشتی معلمان است و حاکی از وجود دردی است که از بیدادِ فقر در مدارس و فقدان استانداردهای آموزشی، بر جان و روانشان عارض میشود.
یا وقتی که میگوید؛ «دردِ من، دردِ آن پدر و مادری است که وقتی به مدرسه میآیند به جای پرداختن به مسائل درسی و انضباطی فرزندان خود سفره دل باز میکنند و از بیکاری و نداری مینالند و از حقوق قانون کاری ۷۰۰هزار تومانی و اجاره خانه سنگین و هزینههای کمرشکن زندگی حرف میزنند و قصه شرمساری از فرزندانشان را برایم تعریف میکنند»، حرف از مشکلات شخصی نیست بلکه سخن از فاجعه فقر در میان توده مردم بهویژه طبقه ضعیف و قشر متوسط است که دامنه آن گریبان مدرسه را نیز میگیرد!
یا وقتی میگوید؛ « درد من این است که هیچ پول و اعتباری به مدرسه نمیدهند و به گوشم میخوانند از اولیا بگیرم اما از رسانهها جار میزنند که حق ندارم از کسی پول بگیرم!»، پرده برداشتن از کاستی و نیرنگ و ناراستی در دستگاهی است که به رسالت انسان پروری آن دل بستهایم!
وقتی میگوید؛ «دردِ من وجود کپرها و مدارس کهنه و فرسوده و ساختمانهای نیمهکاره مدارسی است که به بهانه نبود بودجه به حال خود رها شدهاند و در کنارشان هر روز بناهای مجلّلی سر به فلک میکشند و نمیدانم مصرفشان چیست!»، بیانگر اعتراض به وجود جریانها و گردابها و حفرههایی است که سهم تعلیم و تربیت از ثروت و سرمایه مملکت را بىرحمانه میبلعند!
آنگاه که از فضاهای آموزشی محقّر و فقر زده و فاقد جاذبه شِکوه ميكند و از نگاههای سرد و سُخرهآمیز و حضور بیانگیزه و منفعل و رفتارهای خشن و گستاخانه دانشآموزان گِلهمند است، از وقوع طوفان فجایع در خط مقدم دانش و اندیشه خبر میدهد و مدعیان سکانداری دستگاه تعلیم و تربیت را به چارهاندیشی فرا میخواند!
وقتی که از کودکان بازمانده از تحصیل و کوکان کار و پیامدهای خصوصیسازی مدارس و شهریههای سنگین و غیرقانونی حرف ميزند، عملاً پا فراتر از محدوده دغدغههای معیشتی خویش گذاشته و از گمشدهای بزرگتر دادِ سخن میزند؛ «عدالت».
وقتی از فقدان فرصتِ اندیشهورزی و تجربهاندوزی در برنامه آموزشی قلم میفرساید، وقتی از سایه سنگین سیاست بر تمام شئون تعلیم و تربیت مینالد، وقتی از مهجور و مغفول ماندن آموزههای علمی - کاربردی سخن میگوید، درواقع رسالت خطیر مسئولان ارشد دستگاه تعلیم و تربیت را یادآوری و نهادهای صاحب نفوذ در برنامهریزی آموزشی را به رعایت انصاف و تجدیدنظر در مواضع و رویّه خود فرامیخواند و سیاستبازان را از جولان در عرصه آموزش و پرورش برحذر میدارد.
این همه شکوه و ناله و گلایه و کنایه و مطالبه اولاً حاکی از انباشتگی مشکلات متعدد در دستگاه آموزش و پرورش است که طی سالیان دراز به هم درآمیخته و ناکارآمدی مدارس و بىانگیزگی دانشآموزان و نارضایتی معلمان را رقم زده است. ثانیاً بیانگر معرفت عمیق معلمان نسبت به ماهیّت آگاهی بخشی شغل خود و آشنایی آنها با گستره وسیع رسالت خویش و حساسیتشان نسبت به سرنوشت جامعه و مردم است.
با اندکی تأمل و تعمّق در محتوای این نالهها و گلایهها و کنایهها و دلنگرانیها و مطالبات بحق و بیانات منطقی و اقدامات خردمندانه، میبینیم که همه چیز به هم گره خورده است و همه مسائل به هم ربط دارند. و نمیتوان از میان انبوه مشکلات، تنها یکی را چسبید و بقیه را نادیده گرفت! نمیتوان دورِ تنه یک مسأله حصاری کشید و مجرّد از مسائل پیرامون و بدون توجه به ریشه و منشاء و زمینه و خاستگاهش آن را حلّ کرد. نمیتوان محیط ایزولهای درست کرد و به درمان یک درد پرداخت و به علل ایجاد آن نپرداخت.
نمیتوان گفت که مشکلات معیشتی ناشی از یک اشتباه محاسباتی ساده است و اگر یادآوری شود درست خواهد شد. نمیتوان گفت که فقر در آموزش و پرورش - که کمبود فضای آموزشی و فرسودگی بناهای موجود و فقدان امکانات آموزشی نمودهای آشکار آنند - یک پدیده تصادفی محض یا صرفاً ناشی از یک دوره افول اقتصادی است و اتفاقی است که به خاطر رویکردی صرفهجویانه در جهت مصالح عمومی مملکت رخ داده است. نمیشود مطالبات صنفی را در فضای ایزوله شدهای پیگیری کرد و از علل و عوامل سیاسی و ایدئولوژیکی دخیل در نابسامانیها سخن نگفت.
باید توجه داشته باشیم که مشکلات معیشتی یک صنف و کاستیهای فلجکننده یک مجموعه و نابسامانیهای اجتماعی یک ملت، همگی ریشه و منشاء مشترکی دارند و همه مولود بىتدبیری یا رهاورد مجموعه واحدی از تدابیر ویرانگرند!
آنچه معلمان به عنوان مشکلات معیشتی و کاستی در مدرسه و فقر دانشآموزان از آنها یاد میکنند همه از خلاهای قانونی و بىتفاوتی مسئولان و بىکفایتی تصمیمسازان و تاخت و تاز سودجویان و جولان سیاستبازان و غفلت و ضعف و بیچارگی دلسوزان ناشی میشود.
در افول و درخشش هر نهادی، پیروزی و شکست هر صِنفی، کامیابی یا ناکامی هر سازمانی و اوج و حضیض هر تمدنی علل و عواملی دخیلاند که تا واکاوی نشوند، موانع برطرف نخواهد شد و راه ترقّی هموار نخواهد شد.
یک چیز مسلّم است؛ مرزبندی بین درد و عوامل ایجاد آن غیرقابل تصوّر است. پس ماهیّت مطالبات صنفی ایجاب ميكند که دردها گفته شود و از عوامل ایجاد دردها شِکوه شود و انصاف نیست که شکایت از درد و گمانهزنیِ علل و عوامل آن، جرم تلقّی و عبور از مرز قلمداد شود و برچسب غیرصنفی بخورَد. توقّع این است که اولاً سودجویان بازار سیاست راه خود برگیرند و از مسیر جنبش صنفی معلمان کنار بروند و بدانند که این جنبش، خواهان بهبود معیشت و ارتقای شأن و منزلت و احیای هویّت معلمان و ارتقای استانداردهای آموزشی و توجه شایسته به دانشآموزان است.