| طرح نو| ماندانا فتحیجو| اگرچه سهم و نقش فرهنگ شفاهی در مقایسه با گذشته در میان عموم کم شده، اما این فرهنگ از بین نرفته و تنها به دلیل پررنگتر شدن، فرهنگ مکتوب که ابزار آن با رشد تکنولوژی همسو بوده، بیشترین نفوذ را میان فرهنگ عام به خود اختصاص داده است. در این میان افرادی بر این تصور هستند که روند توسعه فرهنگ شفاهی روبه کاهش است. همچنین از نظر بسیاری از علاقهمندان که به همه مظاهر سنت وابسته هستند، فرهنگ شفاهی را همچون بسیاری از نمادهای سنت، چراغ بيفروغی میدانند که روشنی آن رو به افول و نابودی است. با همهگیر شدن رسانههای مکتوب و حتی دیجیتال که سهم مهمی در انتقال فرهنگ کتبی در عصر ما ایفا کرده است، با كمرنگ شدن آیینهای سنتی و... همانند تعزیهخوانی و نقالی، فراموش شدن لالاییها و قصههای مادربزرگها و حتی ارتباطات کلامی افراد خانواده از مستندات قدیمی و سنتی و شفاهی روزبهروز تهیتر شده است. به اعتقاد مصطفی اکبریان،جامعه شناس باید کمرنگ شدن نقش فرهنگ شفاهی را در کارکردهایی جستوجو کرد که دیگر توسط این فرهنگ برآورده نمیشود و فرهنگ مکتوب با برآورده کردن این نیازها سهم بیشتری را برعهده گرفته است. از اینرو باید با همت صاحبنظران و پژوهشگران فرهنگی و اساتید فن جهت احیا و ثبت این میراث فرهنگی اقدام جدی صورت پذیرد و با گردآوری و ضبط آنها، این گنجینه ملی به آیندگان سپرده شود. برای آنکه لایههای تغییر فرهنگ شفاهی را در طول اعصار مختلف در مقابل فرهنگ مکتوب ارزیابی کنیم و دلایل کمرنگ شدن فرهنگ شفاهی را در مقابل کتبی بیابیم به بررسی اجمالی این فرهنگها پرداختهایم.
جایگاه فرهنگ شفاهی را در مقابل فرهنگ مکتوب چگونه میتوان بازنمایی کرد؟
فرهنگ شفاهی یا گفتاری در برابر فرهنگ مكتوب یا نوشتاری قرار میگیرد. این فرهنگ مجموعه اندوختههای ذهنی و الگوهای رفتاری را شامل میشود كه به صورت نانوشته انتقال پیدا میکند. در اعصار گذشته که مردم با فرهنگ شفاهی زندگی میكردند، انسان هنوز به خط دست پیدا نكرده بود و همه داشتههای خود را به صورت شفاهی منتقل میكرد. یعنی آموزش دانشها و تجربیات به صورت كلام، گفتار و ایما و اشاره بیان شد، تا اینكه خط اختراع شد. این دستیابی موجب شد، بسیاری از وظایف گفتار به نوشتار واگذار شود، ساختار فرهنگی حاکم برجامعه نیز به دو بخش تقسیم شد. این ساختار، که فرهنگ شفاهی و فرهنگ مکتوبی را در برمیگرفت، شامل تمامی باورها، ارزشها، اعتقادات، رسم و رسوم، مثلها، داستانهای عام و... فرهنگ عام و ملل را در خود جای داد. اما منظور از فرهنگ شفاهی اسناد و موضوعاتی است که جنبه نوشتاری نداشته و از نسلی به نسل دیگر و سینه به سینه منتقل شده است. این فرهنگ از گذشتگان به شرایط حال و از امروز به آیندگان واگذار میشود. اگر بخواهیم فرهنگ شفاهی را بهطور تخصصی مورد بررسی قراردهیم باید به سراغ ضربالمثلها، متلها، پارهای از آداب و رسوم که ریشه در تاریخ کهن دارند، برویم. البته ذکر این نکته ضروری است، ساختارهای جامعه گذشته با ساختارهای جامعه کنونی بسیار متفاوت است و در جامعه گذشته توجه عموم به فرهنگ شفاهی بسیار پررنگتر از زمانه ما بوده است.
علت توجه مردم در گذشته به فرهنگ شفاهی آیا میتواند کم سوادی و عدم آگاهی آنها از سایرفرهنگها باشد؟
آن زمان مردم، فرهنگ مکتوب همانند امروز نداشتند، بلكه فرهنگ تقلیدی و شفاهی بیشتر بین عموم رواج داشت. دلیل آن هم وضع حاکم برجامعه بود که روندی سنتی را دنبال میکرد. در همان زمان هم مردم بیشتر به شنیدن عادت داشتند و به دلیل جو حاکم و شرایط سخت معیشتی، امکان دسترسی همگان به کتابها و اطلاعات روز آن زمان وجود نداشت و عموم مردم منتظر میماندند تا از طریق جارچیان و سفیران خبر در جریان وقایع قرار گیرند. همچنین به دلیل نفوذ دولت در امور جاری و اجتماعی همگان، بسیاری از آنها توان استفاده از آموزش را نمییافتند و چارهای جز شنیدن سخنان بزرگان و پیران در مکانهای سنتی و مذهبی برای آنها فراهم نمیشد. در جوامعی كه سنتیتر هستند، بیشتر فرهنگ شفاهی نقشآفرین و اثرگذار است. در این جوامع، انتقال میراث معنوی، بسیار پررنگتر میشود. جامعه ما پیش از مرحله ورود به عصر جدید یك جامعه کاملا شفاهی بود. البته این بدان معنا نیست كه آن زمان مردم فرهنگ نداشتند، بلكه فرهنگ تقلید و شفاهی محور فرهنگی آنها بود. از طرفی میتوان فرهنگ ایرانی را به دو بخش مجزا تقسیم كرد: یكی فرهنگ رسمی که صورتی مکتوب خواهد داشت و دیگری فرهنگ غیررسمی یا فرهنگ عامه كه شكل شفاهی دارد. اساسا هرچه جامعه در جریان مراحل گذار از سنت به مدرنیته قرار گیرد، تغییرات شتاب بیشتری میگیرد و کارکردهای فرهنگی و اجتماعی به سمت مدرنیزاسیون پیش میرود.
علت کمرنگ شدن فرهنگ شفاهی را درحال حاضر به دلیل ورود به مرحله گذار از مدرنیته میدانید؟
البته، این امر علاوهبر تغییر ساختار و کارکردهای جامعه ما در مرحله ورود به مدرنیزم ایجاد شده و علاوهبر آن با وجود تاثیرگذاری رسانههای دیداری، شنیداری، مکتوب و الکترونیک در عصر ارتباطات و اطلاعات بر فرهنگ، دیدگاههای افراد جامعه را نسبت به فرهنگ و کسب اطلاعات تغییر داده است. اکنون بسیاری از مطالب از طریق این رسانهها به راحتی در اختیار عموم قرار میگیرد. تصاویر به مراتب با همراهی صدا جذابیت دوچندانی را برای مخاطبان فراهم ساخته است. نگاه به فرهنگ شفاهی که متعلق به گذشتگان است، در میان عوام کمرنگ شده است. دیگر نمیتوان نسل جدید را با وجود این همه وسایل ارتباط جمعی و رشد فزاینده تکنولوژی برای شنیدن فرهنگ سنتی و گذشتگان به مراسم نقالی، قصهگویی و نمایشهای مناسبتی ترغیب کرد. بلکه باید این فرهنگ را که در میان بزرگان و ریشسفیدان و سالخوردگان که درحال از میان رفتن است و با درگذشت آنها این میراث معنوی به فراموشی سپرده میشود، توسط پژوهشگران و کارشناسان علوم مردمشناسی، جامعهشناسی و اهل فن جمعآوری و ثبت شود زیرا بسیاری از این فرهنگ شفاهی در طول اعصار مختلف نابود شده است و توسط کارشناسان و پژوهشگران زبده جمعآوری نشدهاند یا جانب بیطرفی را برای نگاشتن آنها رعایت نکردهاند.
به نظر شما تنها راه صیانت از فرهنگ شفاهی ثبت و ضبط آنهاست؟ آیا میتوان به آثار مکتوب گذشته نیز برای تکمیل اطلاعات امروز اعتماد کرد؟
بهترین راه نگهداری و حفظ فرهنگ شفاهی مسلما مکتوب ساختن آنهاست. اما باید به این مسأله هم اشاره کرد، مستشرقینی که به جمعآوری فرهنگ شفاهی و حتی تاریخنگاری ما اقدام کردهاند بیشتر درصدد نشان دادن تفاوت فرهنگی غرب با فرهنگ شرق و بهخصوص ایران بودهاند و در بسیاری از موارد به دور از بیطرفی و انصاف به تخریب فرهنگ غنی ایرانی مبادرت ورزیدهاند. این درحالی است که در عصر قاجار هم یکی، دو تن از آنها با وجود شیفتگی به فرهنگ ایرانی، به دلیل نفوذ حکومتهای خود به درستی دیدهها و شنیدههای خود را به ثبت نرساندهاند و حتی برخی از اشراف و دربار قاجار که تحصیلکرده غرب بودند و علاقهمند به روزنگاری و وقایع عصر قجری داشتند با نگاه کاملا شخصی تنها به فکر کسب اعتبار برای اطرافیان خود اقدام کردند. در این میان بسیاری از فرهنگ شفاهی عام و اقوام مختلف تحریف شد.
چگونه میتوان اشتباهات گذشته را برای حفظ و نگهداری میراث معنوی و تشویق عموم به فرهنگ کتبی جبران کرد؟
امروزه هنوز در برخی از شهرهای کوچک و استانهایی که از گذر مدرنیته در امان ماندهاند، بسیاری از مردم همچنان به شنیدن نقالیها و قصههای شاهنامه و شاعران بزرگ ایرانی علاقه نشان میدهند. حتی بسیاری از آیینها و آداب و رسوم سنتی را بهطور کامل در مراسم مختلف به اجرا در میآورند. زیرا آنها همچنان به بسیاری از آداب و رسوم کهن خود پایبند، هستند. بجاست تا پژوهشگران و علاقهمندان این حوزه با حضور در این مکانها یا ثبت گفتههای بزرگان و ریشسفیدان با حفظ امانتداری، در کمال صداقت، این آثار معنوی که در شرف نابودی است به صورت مکتوب در آورده و در اختیار عموم و آیندگان برای شناخت بیشتر از فرهنگ کهن و غنی ایرانی قرار دهند. اگر ما این فرهنگ را به فراموشی بسپاریم، بسیاری از فرهنگ معنوی و ملی ما نیز از میان خواهد رفت و حلقه اتصال ما با گذشته و آینده پاره خواهد شد. این وظیفه سنگین بر دوش تمامی فرهنگ دوستان محول شده است تا با پاسداشت فرهنگ سنتی و کهنمان میراث معنوی خود را بهطور کامل و شایسته به آیندگان بسپاریم.