شهاب حبیبی | آدمها بیش از آنکه بدانند بر زندگی هم تاثیرگذارند. هنرمندها در این میان، بیشتر از دیگران بر جهان اطراف خود و آدمهای درونش تأثیر میگذارند. این «تاثیرات پروانهای» گاهی آنقدر زیاد میشوند که باعث میشود یک نفر، یک انسان، یک هنرمند، بهتنهایی بتواند زندگی میلیونها میلیون انسان دیگر را تحتتأثیر قرار دهد و به قول آن طرفیها، «لمس» کند. رابین ویلیامز، برای من و میلیونها انسان دیگر، از جنس همین افراد بود. یک «هنرمند» به معنای واقعی، که فراتر از یک «بازیگر» بود. نقشآفرینیهای بهیادماندنی و جاودانه، صداپیشگیهای بینقص و پر از خلاقیت و هزاران دقیقه مصاحبه، برنامه تلویزیونی، تاکشو و استندآپ کمدی، در کنار شخصیتی دوستداشتنی، مهربان و سرشار از حس طنز و خلاقیت، رابین ویلیامز را بدل به یکی از اسطورههای جاودان سینمای کمدی معاصر کرد. هنرمندی که بیشک نامش بعدها - و حتی از سالها قبل از درگذشت غمانگیزش- میتواند و باید، در کنار نامهایی چون چارلی چاپلین، استن لورل، پیتر سلرز و دهها نام گرانقدر دیگر قرار بگیرد. بزرگانی از جنس «خنده» و «عشق به انسانیت».
این نوشته، صرفا ادای دینی است به مردی که برای من- مانند میلیونها نفر دیگر- مجموعهای لحظات زیبا و فارغ از غم را به ارمغان آورد؛ هنرمندی که نقشآفرینیهای کمنظیرش در هر ژانری، بیشک در سینمای جهان جاودانه خواهد شد و تا روزی که انسانها بخندند، از او یاد خواهد شد.
این 10 پیشنهاد – به ترتیب سال ساخت- تنها مجموعهای از این نقشآفرینیهای ماندگار هستند. این 10عنوان، از میان حدود یکصد عنوانی که رابین ویلیامز بهعنوان بازیگر در آنها حضور داشته انتخاب شده است و امیدوارم با مطالعه آنها و تماشای عناوین معرفیشده و معرفی آن به دیگران، در ادامه داشتن این «تاثیر پروانهای» نقش داشته باشید.
رابین ویلیامز هست. تا زمانی که خنده هست، تا زمانی که انسان هست. رابین ویلیامز.
1- Good Morning, Vietnam -1987
این فیلم درواقع اولین کمدی مهم و پرسروصدای ویلیامز در سینمای جهان بود. او در این فیلم در نقش یک دی. جی ایستگاه رادیویی، برای روحیه دادن به سربازها، راهی یکی از جبهههای درگیری با ویتنام میشود و مشغول اداره کردن یک ایستگاه رادیویی در جنگ میشود. این کار در آن سالها بسیار متداول بود –گویا هنوز هم هست- ولی راه و روش آدرین (رابین ویلیامز) با همتاهای دیگرش فرق دارد. «صبح به خیر ویتنام» گفتنهای او در این فیلم هنوز هم در فرهنگ عامه مردم آمریکا رواج دارد و موفقیت این کمدی به کارگردانی بری لوینسون بیش از هرچیز مدیون نقشآفرینی استثنایی او بود. نقشی که کاندیدای اسکار و برنده گلدن گلوب شد. یک کمدی تلخ درباره جنگ و از صلح!
Dead Poets Society -1989
فیلمنامه برنده اسکاری تام اسکولمن، نظرات بسیار متفاوتی را برانگیخت. داستان مدرسهای اشرافی که با نظم و دیسیپلین خاصی اداره میشود. مقرراتی غیرقابل انعطاف که با ورود یک معلم جدید به نام جان کیتینگ که سرشار از شورِ زندگی است تغییر میکند. داستان فیلم، واکنشهای متفاوتی را در پی داشت. از انتقادهایی در مورد ریتم و کند بودن و حوصله سربر بودن آن، تا بالا بردنش در حد یک شاهکار. انصافا، فیلم «انجمن شاعران مرده»، در بعضی جاها ریتم کندی دارد، اما پیکربندی قوی داستان، در کنار نقشآفرینی کمنقص ویلیامز، اثر را به کاری ماندگار و قابل تحسین بدل میکند. آنچنان که شاید شما هم در پایان فیلم به احترام جان کیتینگ، روی میز بروید و به او و نگاه متفاوتش به زندگی ادای احترام کنید. آن گونه که دوست داشت: کاپیتان، اوه کاپیتانِ من.
Awakenings -1990
رابین ویلیامز در این فیلم در نقش دکتر مالکوم سیِر، در مقابل یکی از اسطورههای بازیگری (رابرت دنیرو) ایفای نقش میکند. دکتر سیِر در کلینیکی کار میکند که دهها بیمار مبتلا به کاتاتونیک در آن نگهداری میشوند. بیمارانی که سالها و دهههاست که فقط زنده هستند و گویی در تمام ساعات، دقایق و ثانیهها، خوابهایی هستند با چشمانی بیدار. بدون کمترین اطلاعی از محیط اطراف. ویلیامز در نقشآفرینی سرشار از احساس، در چندین سکانس بهیادماندنی، بدِه بستانهای زیبا و جذابی با دنیرویی دارد که پس از دهها از «خواب» توسط دکتر بیدار شده است.
Hook -1991
باز هم ویلیامز در کنار یکی دیگر از اسطورههای بازیگری، داستین هافمن. فانتزی تحسینشده اسپیلبرگ، براساس داستان پیتر پن، همان قدر سرشار از میل به زندگی و زنده نگه داشتن کودک درون است، که تکتک عناصرش. بازی به یادماندنی ویلیامز در نقش پیترپن، در کنار مجموعهای بازیگران بزرگ (هافمن، جولیا رابرتز، مگی اسمیت، بابهاسکینز)، این اثر را به یکی از خانوادگیترین آثار ویلیامز بدل کرده است. اثری در ستایش کودکی، رویا و فانتزی. صحنههای «غذا خوردن» و «رنگ بازی»، از آن دست سکانسهایی هستند، که نمیشود فراموششان کرد.
Aladdin -1992
یکی از موفقترین انیمیشنهای دیزنی، بدل به یکی از مهمترین و عجیبترین صداپیشگیهای تاریخ سینما تا به امروز شد. ویلیامز در نقش جینی (غول چراغ جادو) در نسخه بهروزشده داستان کلاسیک علاءالدین، بیشک یکی از بهیادماندنیترین کاراکترهای تاریخ انیمیشن است. صداپیشگی دستنیافتنی ویلیامز در این موزیکال، بیشک یکی از بهیادماندنیترین آثار این هنرمند است. مجموعه از صداسازیها و تقلید صداهای افراد معروفی چون آرنولد شوارتزنگر، گروچو مارکس، رابرت دنیرو تا جک نیکلسون در کنار خلاقیت بیبدیل ویلیامز، این اثر را به یکی از بهترینهای او بدل میکند. جالب است بدانید در مجموع بیش از 16 ساعت صدا از ویلیامز و جوکهای تمامنشدنیاش ضبط شد که نهایتا تنها حدود 30 دقیقه از آنها در فیلم استفاده شده است. شخصا امیدوارم روزی این مجموعه ارزشمند، در دسترس همگان قرار بگیرد.
Mrs. Doubtfire -1993
بعضی بازیگرها، برای بعضی نقشها ساخته شدهاند. همانطور که سخت میتوان مک مورفی دیگری را جز جک نیکلسون تصور کرد، یا دون کورلئونهای غیراز براندو، تصور خانم داوت فایر دیگری جز رابین ویلیامز، بسیار مشکل است. داستان مردی که برای نزدیک ماندن به فرزندانش که پس از طلاق حق حضانتشان را از دست داده است، دنیل هیلارد را وا میدارد که در قالب یک پیرزن مهربان و خانهدار، به استخدام همسر سابقش دربیاید. نقشآفرینی ویلیامز در قالب یک زن را شاید فقط بتوان با داستین هافمن در توتسی مقایسه کرد. حتی تلاشهای مشابه و البته تحسینبرانگیز بازیگران بزرگی چون جان تراولتا (در فیلم اسپری مو) نیز، فاصله قابل مشاهدهای با این نقشآفرینی بینقص دارند. چه حیف که تمام رویاهای ما برای دیدن قسمت دوم – که پس از 20سال رسما اعلام شده بود قرار است با همان تیم قبلی ساخته شود- با مرگ رابین ویلیامز، از بین رفت. کسی هم چه میداند. شاید دستنخورده ماندن خاطرات خانم داوت فایر، بهتر باشد. هرچند ویلیامز نشان داده بود هرگز به درجا زدن و تکرار خودش، راضی نیست. به هر رو، خانم داوت فایر، یکی از «شاهنقش»های تاریخ سینمای معاصر باقی خواهد ماند.
Jumanji -1995
جومانجی هم یکی دیگر از «خانوادگی»های ویلیامز است که قابلیت بارها و بارها دیده شدن را دارد. بعید میدانم کسی باشد که از داستان این فیلم و جعبه اسرارآمیزش را نداند. بازی ویلیامز در نقش آلن پریش، بعید است بعد از حتی یک بار دیده شدن، از یاد کسی برود. آن صحنههای اولیه بازی او که پس از سالها از درون جنگلِ جومانجی، بیرون آمده بود یا صحنههای بازیاش در مقابل هجوم جانوران و تخریب خانه (که همگی در مقابل پرده سبز، یا آن زمان آبی بود!)، این فیلم را به یکی از فانتزیهای خوشساختی تبدیل کرد که یک انتخاب مناسب برای یک بعد از ظهر کسالتآور جمعه و جمعهای دوستانه و خانوادگی دور همی است.
Good Will Hunting -1997
بالاخره نوبت اسکار گرفتن رابین ویلیامز رسیده بود؛ یکی از نقشآفرینیهای او که کمتر مایههای کمیک داشت. ویلیامز به نقش روانشناسی به نام جان مگوایر، به کمک جوانی میآید که بهعنوان سرایدار در دانشگاه کار میکند و استعدادهای عجیب و غریبی در حل مسائل دارد. رد و بدل کردن دیالوگهای بهیادماندنی و سبکِ بازی پینگپنگی ویلیامز و مت دیمون در سکانسهای مختلف در مقابل هم، نهایتا اعضای آکادمی را مجاب کرد که اولین – و متاسفانه آخرین- اسکار ویلیامز را برای نقش مکمل به او بدهند. بازی در فیلم گاس ون سنت، شاید بهترین نقشآفرینی رابین ویلیامز نبود، اما فیلمنامه قوی، بازیگران نقش مقابل عالی و در مجموع چون همه چیز در سر جای خودش قرار داشت، این «درام» محض، بدل به یکی از بهترینهای رابین ویلیامزی شد که بیش از هرچیز با نقشهای کمدی شناخته میشود.
What Dreams May Come -1998
باز هم یک «غیرکمدی» موفق و سنگین دیگر در فضایی کاملا متفاوت از رابین ویلیامز. این بار در نقش پزشکی به نام کریس که برای نجات همسر و جمع کردن خانوادهای که در تصادف از دست داده است، به سفر میرود؛ سفری در دنیای پس از مرگ. در دوزخی وامگرفته از «کمدی الهی» دانته و بهشتی الهام گرفته، از نقاشانی مانند هیرونیموس بوشِ هلندی، ویلیامز به جستوجوی همسرش –که به دلیل خودکشی در دوزخ به سر میبرد- به اعماق جهنم سفر میکند. چه سرنوشت غریبی که آخرین شوخی ویلیامز بزرگ، خودکشی بود! اما در فیلم، اعتقادات دکتر، برای فرستادنش به اعماق سیاه دوزخ و بیرون کشیدن همسرش به کمک نیروی عشق و بازگرداندنش به بهشت، کافی است. فیلم در مجموع اثری است بهیادماندنی که اکنون و پس از مرگ ویلیامز، تاثیرگذارتر از قبل هم به چشم خواهد آمد.
Insomnia -2002
یک همکاری ماندگار دیگر با یکی از اساتید و اسطورههای زنده بازیگری، آل پاچینوی بزرگ و تحت نظر کارگردانی که در آن روزها، هنوز در گامهای ابتدایی مسیر حرکتش به سمت یک نابغه محبوب بود، کریستوفر نولان. رابین ویلیامز در این تریلر جنایی، در مرکز توجه نیست، اما در پایان فیلم، به کاراکتر اصلی بدل میشود. پاچینو در نقش یک کارآگاه پلیس به آلاسکا رفته است تا سرنخهای یک جنایت را بررسی کند. او در تصادفی باعث مرگ همکارش میشود و براثر عذاب وجدان به مرور توانایی خوابیدن را از دست میدهد. در این بین ویلیامز، با نقشآفرینی عمیق و چندلایه، بدل به یکی از نقاط قوت فیلمی میشود که ستارههای کمی ندارد. بازی ویلیامز در این فیلم را میتوان نمونهای مشابه بازی کوین اسپیسی در مظنونان همیشگی دانست.
پیشنهاد ویژه: تمامی استندآپ کمدیهای رابین ویلیامز، بهخصوص دو عنوان: Live on Broadway 2002 و Weapons of Self Destruction 2009. این دو برنامه در مجموع حدود 3ساعت از خلاقانهترین، خندهدارترین و متنوعترین مجموعه کمدیهای کلامی هستند که میتوانید تصور کنید. اوج پختگی یک کمدین و یک شوی تکنفره. برنامههایی که در بین شوخیهای مسلسلی و بدون وقفه رابین ویلیامز، همان قدر فرصت تنفس دارید که او دارد: گاهی در حد یکی دو جرعه آب خوردن! مجموعهای از متنوعترین جوکهای سیاسی، اجتماعی و...، در کنار دهها مورد تقلید صدا و رفتار شخصیتهای معروف – البته در صورت تسلطِ نسبتا خوبِ شما به زبان انگلیسی! – میتواند به صورت تضمینی، حداقل به مدت چهار، پنج بار دیده شدن، شما را غرق در خندههای از ته دل کند. چیزی که رابین ویلیامز بزرگ و دوستداشتنی را بیش از همهچیز شاد میکرد.
دوست دارم این نوشته را با سخنی بهیادماندنی از خودِ ویلیامز به پایان ببرم. سخنی که در کنار آثارش و رفتارهای قابل تحسین اجتماعی او، به خوبی نشان از شخصیت قابل تحسین او دارد: مهم نیست که مردم چه میگویند، واژهها و ایدهها میتوانند جهان را دگرگون کنند.