شماره ۶۲۲ | ۱۳۹۴ سه شنبه ۶ مرداد
صفحه را ببند
روایت خواندنی یک امدادگر از سیل در منطقه کن
ما بودیم؛ درست در قلب حادثه

|   تنظیم  :   فریبا کاکاوند|

 مردم به خاطر خستگی و وحشت ناشی از حادثه‌ای که ناگهانی رخ
داده بود عصبی و ناآرام بودند و گاهی حتی امدادگرانی که با تمام توان سعی در کمک‌رسانی به مردم داشتند، آماج توهین و ناسزا هم قرار می‌گرفتند. اما تمام این مشکلات تاثیری در روحیه از خودگذشتگی و فداکاری بچه‌های
 هلال‌احمر نداشت...
باز هم توصیه همیشگی در ذهنم تکرار شد «حادثه خبر نمی‌کند». واقعا… آن هم درست زمانی که انتظارش را نداری. در وسط تابستان و آن هم در مناطق ییلاقی استان تهران. زمانی که مردم برای تفریح و لذت‌بردن از هوای خنک بوستان‌ها و مناطق ییلاقی به دامنه دشت‌ها و کوه‌های اطراف تهران پناه برده بودند تا لحظات دلپذیر و خنکی را در اوج گرمای تابستان برای خود رقم بزنند… اما افسوس که طوفانی در راه بود که تعدادی از هموطنانمان را ناگهان غافلگیر کرد… یکی از دوستان امدادگرمان مصطفی سلیمی، امدادگر هلال‌احمر استان تهران، خاطره تلخ ماموریت در آن روز بارانی را برایمان بازگو کرده است.»
همان روز از سفر امام رضا(ع) رسیده بودم. باران بی‌امان می‌بارید، انگار تمام آب‌های دنیا به یک‌باره درحال ریختن از آسمان بود. درحالی‌که خیره به پنجره مشغول تماشای شدت گرفتن باران بودم گوشی موبایلم زنگ خورد، پشت خط بچه‌های امدادگر جمعیت هلال‌احمر شهر تهران و امدادگران پایگاه امدادونجات منطقه۲۲ بودند که هراسان و نگران، خبر از بسته شدن جاده کن و طغیان آب رودخانه دادند. به خاطر گزارش‌های دریافتی از پایگاه‌های جاده‌ای از وضع بد جوی در جاده چالوس و استان البرز تیم‌های امدادرسان هلال‌احمر به مناطق حادثه اعزام شدند و من هم از منزلمان که نزدیک محل حادثه بود سوار خودرو نجات هلال‌احمر برای رفتن به محل حادثه شدم. دوستان امدادگرم با من تماس گرفتند و گفتند با خانواده قبل از ورودی تونل گیر افتاده‌اند و درخواست کمک کردند. به طرف روستاهای آسیب‌دیده رندان، سنگان، کشار اولیا و سفلی، کارگاه چینی‌ها در آزادراه تهران- شمال، تلون و سلقان در حرکت بودیم و به جز خودروهای امدادونجات و خودروهای شاسی بلند بقیه خودرو‌ها در باتلاقی از گل و لای به ارتفاع3 متر گیر افتاده بودند. بولدوزرها گل‌ها را جابه‌جا می‌کردند. بعد از بازشدن راه، اولین گروه، هلال‌احمر بود که وارد صحنه شده بود. شاید در یک نگاه چیزی به چشم نمی‌خورد، اما هر چه جلوتر می‌رفتیم عمق آسیب‌ها بیشتر نمایان می‌شد.
نیروهای هلال‌احمر قبل از سایر دستگاه‌ها در منطقه سولقان حاضر
شده بودند و مشغول هماهنگی برای جست‌وجو و نجات آسیب‌دیدگان بودند. همه چیز در یک آن به هم ریخته بود. منطقه امامزاده داوود به خاطر شیب زیاد و کارگاه چینی‌ها به دلیل این‌که در آزادراه تهران- شمال در مسیر رودخانه بود به خاطر ارتفاع زیاد و شدت باران دچار حادثه شده بودند. سرعت آب بیش از حد انتظار بود از طرفی، مردمی که برای تعطیلات به زیارت امامزاده داوود یا برای گردش به باغ‌ها، قهوه‌خانه‌ها، رستوران‌های حاشیه رودخانه آمده بودند یا کسانی که در قسمت گودی و پایین رودخانه چادر زده بودند نیاز به کمک‌رسانی داشتند و از سوی دیگر روستاهایی که با سازه‌های گلی در میان باغ‌ها بنا شده بودند به شدت آسیب‌دیده بودند و لازم بود که در آن مناطق هم امدادرسانی صورت بگیرد. امدادگران تقسیم شدند و هر گروه در قسمتی، کار جست‌وجو و نجات را برعهده داشتند. تا ساعت ۹صبح عملیات بی‌وقفه ادامه داشت. مردم برای یافتن اقوام و آشنایان خود به مناطق آسیب‌دیده مراجعه می‌کردند. روستاها از داغ عزیزان سیاه‌پوش شده بودند. ناله و فغان از هر گوشه وکناری به گوش می‌رسید. مسئول قهوه‌خانه وحشت‌زده با بهت به اطراف خیره شده بود و از مشتری‌هایی که روی تخت‌ها مشغول استراحت بودند و یکباره در میان آب‌های گل‌آلود برای نجات جانشان دست و پا می‌زدند حرف می‌زد. تنه سنگین درختان در میان آب باعث وحشت و هراس همگان شده بود و روی دیوار خانه‌های روستایی افتاده و باعث تخریب دیوارها شده بود. حتی ریزش دیوارها سبب مرگ عده‌ای از هموطنان روستایی شده بود. دخترخاله یکی از دوستانم از قربانیان همین حادثه بود.
در این میان کسانی هم خوش‌شانس بودند و به خاطر فنس‌های کنار جاده نجات پیدا کرده بودند. حالا امدادگران نجات از ارتفاع جمعیت هلال‌احمر شمیرانات هم در منطقه حضور داشتند و ۱۳نفر را از پایین رودخانه به بالای جاده انتقال دادند. ۸مصدوم هم توسط نیروهای محلی از آب گرفته شدند و نجات پیدا کردند. جست‌و‌جو تا ساعت۶ و ۳۰دقیقه بعدازظهر شنبه ادامه داشت. علاوه بر امدادرسانی، به محاصره‌شدگان در سیل و کسانی که در ترافیکی طاقت‌فرسا گرفتار بودند خدمات سرپایی ارایه می‌کردیم. هماهنگی و فراخوان نیروها، ارتباط با مناطق آسیب‌دیده تنها کاری بود که در حین حادثه می‌شد انجام داد. بچه‌ها همه تلاش می‌کردند که بتوانند به آسیب‌دیدگان کمک کنند و آنها را نجات دهند. مردم به خاطر خستگی و وحشت ناشی از حادثه‌ای که ناگهانی رخ داده بود عصبی و ناآرام بودند و گاهی حتی امدادگران که با تمام توان سعی در کمک‌رسانی به مردم را داشتند، آماج توهین و ناسزا هم قرار می‌گرفتند، اما تمام این مشکلات تاثیری در روحیه ازخودگذشتگی و فداکاری بچه‌های هلال‌احمر نداشت.
محدوده جست‌وجوی ما از بستر رودخانه تا بوستان جوانمردان را دربر می‌گرفت. به وسیله بیل‌مکانیکی تنه‌های بزرگ درختان و برخی اجسام سنگین شناور در آب جا‌به‌جا شدند. یکی از دوستان امدادگرم آقای سید امیر میرحسینی در هلال‌احمر استان تهران در همین روز در حین ماموریت امدادی دچار حادثه شد و از ناحیه جمجمه‌اش دچار آسیب شد. طوری که همه ما فکر کردیم که ممکن است فوت کرده باشد که با لطف خداوند آسیب، جدی نبود و بهبود یافت. اما اگر همین الان از او بپرسید که باز هم برای امدادرسانی به مردم حاضر است؟ بی‌معطلی جواب مثبت خواهد داد، چراکه روح فداکاری و ایثار با روحیه مقدس امدادگری در همه اعضای هلال‌احمر عجین است. همیشه در بحبوحه هر حادثه یا رویداد ناگواری می‌شود اعضای هلال‌احمر را دید که چگونه با جانفشانی و ایثار مثال‌زدنی سعی می‌کنند که تسکینی بر آلام دردمندان باشند. بزرگمردانی که لحظه‌ای از کوشش و تلاش برای نجات جان انسان‌ها باز نمی‌ایستند و در تمام آن لحظات تلخ حتی پس از حادثه هم در کنار دردمندان باقی می‌مانند.

 


تعداد بازدید :  245